کودتاگرانِ ۲۸ مرداد اکنون کجا ایستاده‌اند؟

پیمان عارف

۱-شصت و شش سال پیش در چنین روزی کودتایی در ایران با موفقیت تحقق یافت که امریکایی‌ها و بریتانیایی‌ها آن را به نام پروژه آژاکس در تاریخ خود ثبت کرده‌اند. طرحی که موجبات سقوط دولت ملی دکتر محمد مصدق، حاکمیت دولت کودتا، برساخت گفتارهای اسلام‌گرایانه و شیفت گفتارهای مقاومت‌گرا از گفتارهای لیبرال-دموکراتیک به سوی گفتارهای چپ و اسلام‌گرا، تحقق انقلاب ضدسلطنتی و نهایتا حاکمیت اسلام‌گرایان در چهار دهه اخیر بر ایران و در نتیجه تعلیق نه تنها دموکراسی و حقوق بشر و نه حتی توسعه ، که تعلیق حکمرانی عادی بهمثابه کارکرد حداقلی نهاد دولت، از کمترین نتایج آن بود.

کودتای ۲۸ مرداد، اما، رخدادی فاقد بستر داخلی و زمینه فکری و گفتمانی در درون ایران نبود. گمان نگارنده بر این است که خوانش سنتی از کودتا که آن را بر مبنای دوگانه مداخله خارجی در سازماندهی نیروهای نظامی از سویی و نقش میدانی جاهلان و فواحش از دیگر سوی می‌خواند ؛ گرچه توضیح‌دهنده بسیاری از جنبه‌های واقعی کودتای ۲۸ مرداد است اما یک چیز را مغفول می‌گذارد و آن  «هویت نظری کودتاگران» است!

در این خوانش از کودتا، کودتاگران دسته‌ای از جاهلان و فواحش تحت امر سازمان اطلاعات مرکزی امریکا بودند که با پول امریکا، فتاوی روحانیون و همراهی و کمک دربار و ارتش علیه دولت قانونی دکتر محمد مصدق کودتا کردند. اما سوال این است که فکر پشت سر کودتا چه بود؟ از کجا آمد و امروز کجا ایستاده است؟

۲- وقتی نهضت ملی کردن صنعت نفت در ایران آغاز و در سال ۱۳۲۸ منجر به تشکیل جبهه ملی ایران شد، یکی از صریح‌ترین مخالفت‌ها با این نهضت از زبان علی رزم‌آرا در قالب چنین جملاتی بیان شد: «ملت ایران حتی آفتابه نیز نمی‌تواند بسازد تا چه رسد به اداره صنعت نفت!»

چنین منطقی از یک خاستگاه نظری نشات می‌گرفت؛ خاستگاهی که توام با بدبینی نسبت به منشا و ذات انسان ایرانی بود و او را ناتوان از تجدد می‌پنداشت. این نگاه محافظه‌کارانه و شرپندارانه در نقطه مقابل گفتار لیبرال‌ناسیونالیستی دکتر مصدق و جبهه ملی قرار داشت که بر ذات خیر انسان ایرانی مبتنی بود و انسان ایرانی را لایق تجدد و توانا به زیست متجددانه می‌دانست. نگاهی که از اصول هستی‌شناسانه برآمده از لیبرالیسم سیاسی نزد دکتر مصدق و یارانش نشات می‌گرفت و خود از سنت لیبرال انقلاب مشروطه می‌آمد و پس از آن نیز تا امروز در قالب سنت سیاسی مصدقی تداوم یافته است.

در این سنت لیبرال، با تمام خوش‌بینی و خیرپنداری اش نسبت به آدمی، نسخه‌ای از خودبسندگی، اعتماد به‌نفس ملی و گذار درون‌زا به دموکراسی و توسعه نهفته است که صراحتا آن را در برابر محافظه‌کاران سکولاری قرار می‌دهد که نقطه مرکزی گفتار سیاسی‌شان تحقیر انسان ایرانی، فقدان اعتماد به‌نفس و اتکا به نیروی خارجی در گذار به دموکراسی است!

۳-کودتای ۲۸ مرداد تنها یک فعل نبود، یک فکر نیز بود؛ فکری که در اکنون و اینجای سپهر سیاسی ایرانیان هنوز حضور دارد و نفس می‌کشد؛ فکری که راه گذار از جمهوری اسلامی را نه در جنبش‌های اجتماعی و تغییر وضع موجود با عاملیت ایرانیان بلکه در نامه‌نگاری به ترامپ و اخذ بودجه‌های خیره‌کننده از این دولت و آن دولت خاورمیانه‌ای و غربی می‌جوید.

نامه‌نگاران به ترامپ حاملان و سخنگویان همان گفتار کانسرواتیستی هستند که انسان ایرانی را اولا گناهکار می‌داند و او را ناسپاس نسبت به شاهنشاه تجددخواهی معرفی می‌کند که با اتکا به غرب در حال متجددسازی ایران و ایرانی بوده است. ثانیا این انسان گناهکار را کماکان نه لایق و توانمند برای تغییر وضع موجود بلکه آن قربانی می‌پندارد که جز با «مداخله بشردوستانه انسان سفید غربی» راهی به دموکراسی و حقوق بشر ندارد.

جسم کودتای ۲۸ مرداد شاید به تاریخ پیوسته باشد اما روح آن در اینجا و اکنون ایرانیان حضور دارد و سخنگویانی جدی نیز برای خود پرورانده؛ سخنگویانی با تریبون‌های پر زرق و برق که آن‌چنان تاریخ را در مستندهاشان وارونه می‌سازند و روایت های کژتابیده از تاریخ معاصر ایران به دست می‌دهند که ناگه این حس به آدمی دست می‌دهد که نکند مصدق علیه محمدرضا شاه کودتا کرده بوده و تاکنون ما در اشتباه بوده‌ایم.
محافظه‌کاران سکولار ایرانی دقیقا همان جایی ایستاده‌اند که شصت و شش سال پیش کودتاگران ۲۸ مرداد داغ سال ۳۲ آنجا ایستاده بودند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

15 پاسخ

  1. دون مردم خدا نیز
    کی بکند بپا چیز؟
    بت پرست و خودپرست
    تهمت بغیرش ببست

    خدا دادست آزادی
    حتی به شر شادی
    نگفت بندم دستت را
    یارت دینش بربادی

    آزادگیست سنگین بار
    کمتر گیرند از این کار
    بیشتر خواهند استبداد
    هم بزنند غمگین زار

    در دنیایند مردمان
    کارسازان قدرشان
    آیه نیستند تکروان
    پدیده اند جمعشان

  2. آرش گرامی سلام، عامدانه شما را با نام بی کمان خطاب قرار ندادم چون بنوعی نومیدی و یاس را تداعی می کند. باید کمانگیر باشیم و نه بی کمان. با بیشتر نظرات شما موافقم، بخصوص توضیح دقیقی که پیرامون اتحادها دادید. اما چنانچه که از نقش عناصر داخلی به این نتیجه می خواهید برسید که ” از ماست که بر ماست”، نمی توانم با شما موافق باشم. کسانی که قائل به برتری بیگانگان بوده و هستند، برای گم کردن رد پای خارجی ها در تحولات مهم تاریخی کشورمان، فقر فرهنگی و عوامل داخلی را عمده کرده و میکنند. کسی منکر فقر فرهنگی نیست ولی مگر همین مردم همزمان با انقلاب دهقانی روسیه (اروپایی) جنبش مشروطیت را بپا نکردند؟ مگر همین مردم برای گرفتن سرنوشت سرمایه ملی خود بپا نخاستند؟ هر دوبار این مردم علیرقم فقر فرهنگی می توانستند از پس ارتجاع داخلی بربیایند اگر متحدان خارجی نیروهای ارتجاعی به یاریشان نمی شتافتند. مشکل اینجاست که شما متاسفانه حساب نیروهای ارتجاعی را از مردم جدا نمی کنید و لذا عملکرد ارتجاع را هم در کارنامه مردم ثبت می کنید.
    در مورد انقلاب ۵۷ هم این خود انقلاب نبود که عجیب بود بلکه پیروزی زودرس آن و از همه بیشتر سوار کردن خمینی بر آن از عجایب است. انقلاب ۵۷ اجتناب ناپذیر بود اگر باز خارجی ها با کمک ایادی داخلی خود آن را از مسیر اصلی خود منحرف نمی کردند. اسناد بسیاری منتشر شده که نشان از لااقل تبانی خمینی و اطرافیانش با امریکایی ها و بخشهایی از دستگاه حکومتی شاه (سران ارتش و ساواک) دارد.
    بعد از انقلاب هم این تبانی ادامه داشت. سپاه که تاسیس و گسترش سریع آن هم از عجایب دیگر است، از فردای انقلاب در ارتباط با امریکا بود، برای جنگ از اسرائیل سلاح خریدند، همین کروبی در اسپانیا با امریکایی ها در تماس بود و … و مردم ما بی خبر از همه این شیادی ها! سرکوب نیروهای مخالف، قتل عام رندانیان سیایب، نابودی سرمایه های ملی در پی جنگ ۸ ساله با سلاح های امریکایی و اسرائیلی و کاملا هماهنگ با منافع آنها، غارت کشور پس از جنگ تا به امروز باز هم طبق نسخه ها و دستورات نهادهای بیگانه (بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و …) نتیجه این تبانی و بوده و از کشور این چیزی را باقی گذاشته که شاهدیم و حاکمانی که تاریخ مصرفشان از دید شرکای خارجی اشان سپری شده است. اتفاقا برای تشخیص راه درست امروزمان باید به حافظه تاریخی خود صادقانه رجوع کنیم و نقش کشورهای بیگانه و متحدان ارتجاعیشان در تحولات تاریخی را مرور کنیم و گرنه دوباره فریب خورده و بازیچه دست این دو نیرو خواهیم شد.

  3. جناب آرش بی‌کمان. با سلام. هیچ کس پاسخی صحیح برای سوالات شما ندارد ولی این راهی است که ما باید طی کنیم. باید داخل تونل شویم تا راه خروجی را پیدا کنیم. نمیتوانیم همیشه بیرون بنیشنیم تا یک ناجی پیدا شود. در سال‌های مبارزه برای آزادی بردگان سیاه، یکی از بزرگ‌ترین مشکل این بود که به بردگان بفهمانند که شما نباید برده باشید و میتوانید آزاد باشید. ما هم باید قبول کنیم که میتوانیم آزاد و آزاده باشیم. نیازی نیست تا ابد برده باشیم. از راه این نظام ما به ازادگی نمیرسیم. اما نباید خود را گول بزنیم که یک شبه و بدون دادن تاوان آزاد میشویم. اکثر ما هنوز در یک فرهنگ قرون وسطای و با خرافات زندگی میکنیم. گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید، هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور. راه ما راه درازی است، ولی باید قدم به این راه گذشته و وارد تونل شویم. برای مثال نگاه کنید به شیلی که چگونه خود را از شر چپ و راست آزاد کرد. نگاه کنید به کشور‌های شما افریقا و جنبش‌های آزاده خواهی آنان. همه آن‌ها تا رسیدن به آزادی و دمکراسی راه درازی در پیش دارند ، ولی از یک جا شروع کرده ا‌ند. چرا ما نتوانیم؟ تخم دیگر به کف اریم و بکاریم ز نو، زانچه کاشتیم ز خجلت نتوان کرد درو . ارادتمند.

  4. پس از خواندن نظرات گوناگون دوستان و با تأیید اصل مقاله من هم با اجازه دوستان نظر خود را مطرح می‌کنم.

    از نظر بعضی هر آنچه از رژیم قاجار و حتی قبل از آن تا به حال آن بر سر مردم ایران آمده است گناه بیگانگان بوده و هست. یعنی روس، انگلیس، آمریکا و غیره. و مردم ایران فقط قربانی و مظلوم توطئه ها و دسیسه های بیگانگان بوده اند. به این دوستان پیشنهاد می‌کنم به جای ایران نام هر کشور دیگری را بگذارند و از خود بپرسند آیا چنین برخوردی به مثابه سلب مسئولیت از مردم آن کشور و صغیر و نابالغ خواندن آنان نیست ؟

    به نظر اینجانب شرایط و اوضاع تاریخی هر کشور در هر دوره ای بازتاب و برایند اراده و عمل گروهها و منافع گوناگون بخش های مختلف جمعیت آن کشور در آن دوره است. البته با احتساب مداخله نیروهای خارجی که متحدین مستقیم و/یا غیر مستقیم خود را در داخل خود مردم آن کشور می‌یابند. و البته با احتساب تاخیر تاریخی نسبتا طولانی معلول ها نسبت به علل که گاهی باعث اشتباه دید ناظر و نتیجه گیری نادرست می‌شود. با این رویکرد رژیم قاجار و انقلاب مشروطه و عدم موفقیت کامل آن (اگرچه ایران را گامی به پیش برد) و ظهور شخصی مثل رضاشاه و وعده های او و کارهای مثبت و منفی او و مخالفت روحانیون با او و مبارزه ملی شدن نفت و ظهور بزرگمردی چون دکتر مصدق و شکست او و کودتای ۲۸ مرداد و ۲۵ سال سلطنت پهلوی دوم پس از آن و انقلاب اسلامی ! (که یکی از عجایب قرن بیستم بود)  و ویژگی های رژیم حاصل از آن که تا به امروز عمری ۴۰ ساله دارد و عمر آینده و سرانجام آن بر هیچکس معلوم نیست همه و همه در درجه اول حاصل فرهنگ، اندیشه، عمل و یا انفعال ساکنین این سرزمین بوده و هست. اگرچه منافع خارجی در هر دوره ای نقش خود را ایفا کرده اند.

    از این مقدمه میخواهم نتیجه بگیرم که آنچه از این پس رخ خواهد داد نیز بازتاب و برایند نیروها و منافع گوناگون مردمی است که در این کشور زندگی می‌کنند. زمانی باید این واقعیت را پذیرفت که این مردم یکدست نیستند. منافع برخی از آنان با منافع دیگری در خارج از مرز های رسمی این کشور گره خورده است. برخی خواهان ظهور یک دیکتاتور سکولار پیشرو از نوع رضاشاهند، منافع برخی با حزب الله لبنان یا حوثی های یمن و حشدالشعبی عراق و غیره تا برسد به شیخ زکزاکی نیجریایی مشترک است، برخی با منافع گروههای مالی در آمریکا یا انگلیس و غیره، برخی با گروههای دیگر در چین یا روسیه … و برخی دیگر با مدافعان پیشرفت، حقوق بشر و دمکراسی در تمام کشور های ذکر شده.

    از این دیدگاه صحبت از اتحاد مردم با مردم بی‌معنی است. باید پرسید اتحاد کدام مردم با کدام مردم و برای چه هدفی ؟ قاطبه جمعیت ایران یکبار برای هدف حد اقلی انداختن شاه سابق متحد شدند و نتیجه آن را دیدند.

    اگر اتحادی صورت بگیرد باید برای یک هدف مشترک و یک پلاتفرم مشخص باشد.
    و در نظر بگیرد جبهه مقابل و مخالف این هدف مشترک چه بخشی از مردم ایران را در بر خواهد گرفت  ؟
    و مقابله دو جبهه چگونه انجام خواهد شد ؟
    و بویژه آیا نتیجه نهایی وضعی بهتر از امروز خواهد شد یا بازهم بد تر ؟ (در دوره شاه سابق مردم فکر می‌کردند هر رژیمی بیاید از آن رژیم بهتر است).

    من این سوالها را مطرح می‌کنم اما امروزه متاسفانه جوابی برای آنها ندارم. و پذیرای نظر دوستان هستم.

  5. با سلام خدمت دوست ناشناس. جانا سخن از زبان ما میگویی. همانطور که عرض کردم برای “نجات” ایران راهی جز اتحاد نیست. کسی که دنبال منافع بیگانگان است بفکر نجات ایران نیست. کسی که قصد تفرقه و نفرت گرأیی بین ایرانیان دارد بفکر نجات ایران نیست. به گمان من در این شرایط حساس فکر نجات ایران فراتر از اختلافات فرقه‌ای گذشته است. موفق و پیروز باشید

  6. در مورد اینکه به لحاظ قانون مشروطه شاه حق عزل و نصب در دوران فترت داشت

    واقعیت این است که دوستان مصدق هم به او هشدار داده بودند که انحلال مجلس کار درستی نیست

    واقعیت این است که مصدق مانند هر انسانی وجوه تاریک و روشن داشته است و مصدق خطاهای فاحشی در دوران نخست وزیری داشت و کیش شخصیت او توسط هواداران او کمکی به سوال های جدی در مورد لوایح حق تقنین و تعطیل کردن مجلس و مشروطیت و … نمی کند

    نتیجه مهتوم کیش شخصیت و امام زاده پروری و شهید پروری هوادران مصدق و روشنفکری چپ اسلامی چیزی جز سقوط اخلاق و سیاست و اقتصاد و … امروز ایران نیست که از در و دیوار پرونده فساد و اختلاس می بارد

  7. شما نهضت ملی شدن نفت را بیش از حد به کودتا ربط داده اید.
    اساس ارتباط ایندو بیشتر به همزمانی کودتا و نهضت ملی شدن صنعت نفت بود.
    توده ایها هم آماده کودتا بودند و توان آنرا داشتند،اگر این کودتا انجام نمیگرفت قطعا توده ایها اینکار را میکردند.

  8. آقای علی سون گرامی با سلام و با اجازه شما و دیگر دوستان دخیل در بحث جاری چند نکته را مایلم مطرح کنم. گمان نمیکنم قصد هیچکس حدس و گمان پیرامون تعلق سیاسی شما بوده باشد. بلکه طبق برداشت من گوشزد این واقعیت بود که اتحاد تنها بین نیروهای مردمی و واقعا ملی معنا میدهد. کسانی که رو به خارجی دارند، سنگر خود را عوض کرده و در مقابل مردم قرار می گیرند، کدام ملت می تواند با دشمنان منافع خود اتحاد کند؟
    مشکل ما این است که بین دو سنگ آسیاب گیر افتاده ایم: یکی استبداد دینی و دیگری بیگانگان طمعکار. اولیربا سرکوب و چپاول و آن دیگری با کودتا، جنگ، تحریم و … هر یک به سهم خود مانع پیشرفت و توسعه کشور ما بوده اند. راه حل به نظر من اینست که اتحادی برای رفع هر دو بلا از سر ایران شکل بگیرد. اگر با من موافق باشید، به این نتیجه هم خواهید رسید که همانطور که در عرصه داخلی با کسانی که سوپر اطمینان نظام ولایت فقیه شده اند و کارشان فقط دعوت به شرکت در رای گیری است، نمی توان و نباید اتحاد کرد، به همان صورت در عرصه روابط خارجی هم نمی توان با نیروهایی متحد شد که یا طرفدار حمله به ایران، یا تحریم آن می باشند و یا کسانی که (با ژست های دلسوزانه) خواهان تسلیم بی قید و شرط در برابر امریکا می شوند (که بر آن نام جعلی مذاکره “بدون شرط” گذاشته اند).
    هر دو نتیجه عکس خواهند داد. در عرصه داخلی نتیجه آن استمرار استبداد دینی خواهد بود و در عرصه خارجی سلطه بی منازع قدرت های خارجی بر کشورمان.
    بدین واقعیت آگاهم که مردم ما در وضعیت وخیمی گرفتارند و راه نجات بسیار دشوار و ناهموار و پر هزینه است. اما من یقین دارم که در نهایت مردم سخنگویان خود را از میان خود برخواهند گزید و مطالبات مورد وفاق خود را به حاکمیت تحمیل خواهند کرد. بشرط آنکه از این گردنه پر خطر، هوشیارانه و با چشمان مراقب بسلامت عبور کنند.
    چنین باد!

  9. با سلام خدمت جناب مرادی و جناب یوسف زاده. با عرض تشکر از کامنت شما . بنده نه شاهی هستم، نه مصدقی ، نه توده ای. نه هیچ چیز دیگری. فقط و فقط یک ایرانی ، دوست دار ایران ، آنهم ایران سکولار هستم. در مورد کودتا هم با شما هم نظرم. اما الان که ما گرفتار این مصیبت بزرگ هستیم . برای نجات ایران آیا راهی بجز اتحاد هست؟ موفق باشید.

  10. جناب علی سون، مگه “مردم امریکا” و “مردم انگلیس” علیه ایران کودتا کردند که شما از نویسنده مقاله می خواهی که نفرت افروزی و تفرقه پراکنی علیه مردم نکنه؟ این سیاستمداران و ثروت اندوزان اون روزگار بودند که دست به اون عمل جنایتکارانه زدند، و البته سیاستمداران فعلی صدها برابر خون آشام تر و مکارترند (به وضع سوریه و لیبی و افغانستان و سومالی و … ده های جای دیگه نگاه کنید ).
    آیا شما شب بخوابی و صبح پا شی ببینی به دار و ندارت رو برده اند، به دلایل “انسان دوستانه” حاضری از پیگیری مجرم کوتاه بیای؟ جوری حرف میزنی انگار حتا با الفبای سیاست هم آشنا نیستی برادر!
    من واسه همین مقاله یه کامنت گذاشتم و به آقای رضا علیجانی توصیه کردم که کتاب “کودتا” نوشته یروان آبراهامیان رو مطالعه کنه، که متاسفانه متولی این سایت احتمالا بخاطر یه کلمه ی “همپالکی” نظرم رو منعکس نکرد و نظرم رو توهین آمیز قلمداد کرد. اما اگه یه لحظه به فرهنگ دهخدا مراجعه می کرد متوجه می شد که کلمه مورد نظر موهن نیست و معنی “همفکر و هم عقیده” می ده. به هر حال، از شما هم خواهش میکنم کتاب مذکور رو مطالعه کنید و خیلی رمانتیک با مسائل سیاسی برخورد نکنید. موفق باشید.

  11. تاریخ به روایت امثال جناب علی سون: از کودتای امریکایی-انگلیسی هیچ نباید گفت که به شاهی ها بر نخورد!
    برادر مقاله را زحمت کسیده نوشته که بگوید این مردم ایران هستند که طلبکار کودتاچیان سال ۳۲ و اربابان امریکایی انگلیسیشان هستند و نه برعکس. شما نگران کدام تفرقه هستید. کسانی که بین مردم نیستند و به کاخ سفید و اسرائیل امید بستند و خواهان تحریم بیستر و حتی دخالت نظامی در ایران هستند را متحد مردم میدانید! وا ویلا!

  12. داگ استنهب میگوید که: نژاد، دین، غرور قومی و ملی گرایی
    هیچ تاثیری ندارند به جز اینکه یاد میدهند تا از مردمی که هیچوقت ملاقات نکرده‌اید متنفر باشید !
    حالا از شما میپرسم، این دامن زدن به نفرت و تفرقه انداختن چه حسنی برای شما دارد و چه دردی را درمان میکند

  13. سلام
    درست می فرمایید
    اما شما هم تاریخ را به نفع عقاید خیر خواهانه خود تفسیر میکنید…
    در انقلاب مشروطیت یک درصد مردم ایران هم شرکت نداشتند.
    بعداز قتل ستارخان تا رفتن رضا شاه مشروطه خواهان کجا بودند؟
    دولت مصدق نه بر آمده از اراده ملی که اتفاقی مبارک بر اساس شخصیت شخص مصدق وهمراهان محدودش بود.
    مردم به معنی حضور آگاهانه درصد بالایی از ملت نه در گرفتن فرمان مشروطیت نه شکست محمدعلی شاه
    نه روی کار آمدن مصدق ونه سقوط مصدق نقشی نداشتند
    هرجا هم جمعیتی بود اکثزیت مقلدین
    چشم وگوش بسته روحانیون بودند.
    که اوج این تقلید کور کورانه شد بهمن ۵۷….
    دقیقا درست می فرمایید امروز هم همانست منتها تقلید از روحانیت جایش را به تقلید ازفضای مجازی داده.
    مردم عادی به کنار
    از فارغ التحصیلان داخل وخارج بپرسید دموکراسی یعنی چه؟
    ببینید بیش از هفتاد در صد سکولاریسم را با دموکراسی معادل می دانند وآرزویشان هم یک دولت سکولارتوسعه گراست.
    بی خود نیست رضا پهلوی تحت پروژه ققنوس کابینه خود راهم چیده

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که

ادامه »

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.

ادامه »