روحالله زم، مدیر کانال تلگرامی آمدنیوز، توسط سازمان اطلاعات سپاه دستگیر و متعاقب آن تبریکها از سوی «مقامات حکومتی» به آن «نهاد حکومتی» روانه شد؛ تو گویی «شکاری شاهانه» را صید کردهاند. از قضا نکته تاملبرانگیز که این یادداشت بر آن تاکید دارد نه در ماجرای دستگیری روحالله زم بلکه در شخصیت و منزلت اوست که بهزعم این یادداشت باید مقامات جمهوری اسلامی را در دریایی از اندیشه از یکسو و نگرانی از سوی دیگر غوطهور سازد نه اینکه موجبات مسرت و شادی آنان را فراهم آورد.
همهچیز از آنجا آغاز شد که اطلاعیه سازمان اطلاعات سپاه، روحالله زم را «سرشبکه سایت ضد انقلاب و معاند»، «یکی از آبشخورهای محوری دشمن» و «عنصر پلید و مزدور» معرفی کرد. اگر با کمی تامل به این عبارات بیاندیشیم، این پرسش به جاست که مگر روحالله زم که بود؟
تردیدی نیست انقلاب اسلامی از آغاز تا امروز مخالفان بسیار داشته است. اولین مخالف انقلاب اسلامی شخص محمدرضا شاه بود. با استقرار جمهوری اسلامی احزاب و جریانات پرنفوذ از حزب توده گرفته تا سازمان مجاهدین خلق و بسیاری دیگر در صف مخالفان جمهوری اسلامی ایستادند. حتی از میان روحانیان و مراجع تقلید کسانی بودند که به مخالفت برخاستند تا اینکه تدریجا شکاف به جبهه انقلابیون افتاد از قائم مقام رهبری تا رفسنجانی و از کروبی و موسوی تا بسیاری دیگر که مجال نام بردن نیست راهشان جدا شد.
در پاراگراف بالا اگر تامل کنیم صدها و چه بسا هزاران نام برجسته میبینیم که چه به دلیل پیشینه مبارزاتیشان، چه به دلیل برجستگیهای علمیشان، چه به دلیل انتسابشان به جریانات سیاسی پرقدرت و … در این دسته قرار دارند. این فهرست چنان بلند بالا بوده که آیتالله خامنهای یک بار از آن به «ریزش و رویش» تعبیر کرد و گفت انقلاب اسلامی اگر ریزش دارد، رویش هم دارد. (او نسبت عددی میان ریزش و رویش انقلاب اسلامی را نگفت)
با این مقدمه، پرسش این است که این همه تبریک مقامات دولتی و این همه ادبیات ظفرمندانه در بیانیه سپاه مبنی بر این که «شکاری شاهانه» را صید کردهاند، چه نسبتی با روحاالله زم دارد؟
آیا روح الله زم یک شخصیت برجسته (یا حتی متوسط) علمی آکادمیک بود؟ آیا پیشینه دراز در مبارزات انقلابی داشت؟ آیا یک متفکر و تئوریپرداز بود؟ آیا از منزلت اجتماعی برجستهای مانند سلبرتیها برخوردار بود؟ آیا در نظام بینالملل منزلتی داشت؟ روحالله زم که بود و چه داشت؟
در غیاب او که اینک امکان دفاع از خود ندارد، این یادداشت در صدد نقد شخصیت جنجالی او نیست. اما، بیدرنگ هیچ ویژگی برای او نمیتوان برشمرد که نشان دهد او انسانی فرهیخته، برجسته، خودساخته و ممتاز بود. تمام اندوخته او دو چیز بود: نامی به ارث برده از پدر و خشمی فروخفته از خاطرات زندان و شنکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی (که هزاران نفر مثل او و بیش از او دارند).
پس از خروجش از ایران و انتساب او به محمدعلی زم، یکی از روحانیان حکومتی موجب شد او محل توجه برخی رسانههای فارسی زبان خارج از کشور قرار گیرد. شش نامه او به رهبر جمهوری اسلامی بیش از اینکه محتوای نامه را برای مخاطبان برجسته کند نشان از این بود که یکی از «آقازاده»های حکومتی به همان حکومت پشت کرده است. در مصاحبههایش به وضوح میشد ردپای سرخوردگی نسل جوان را دید. پیشتر از او، احمد رضایی (فرزند محسن رضایی) به خارج آمده و تبعیت امریکایی گرفته بود و نقدهای جانانه علیه تمامیت نظام جمهوری اسلامی ابراز میکرد. سرانجام او مرگ مشکوک در هتلی در دبی بود.
احمد رضایی یکی از هزاران فرزندان مسئولان بود. روحالله زم یکی دیگر و بسان او بسیاری دیگر بودند و هستند. پس از ۸۸ به مالزی رفت. یکسالی را همراه همسر و فرزند آنجا سپری کرد تا اندوخته مالیاش تمام شد. به دشواری خود را به فرانسه رساند. نه زبان خارجی میدانست. نه شغلی داشت و نه به دنبال تحصیل بود. یافتن هر یک از این سه در خارج از کشور جانکاه است. راه میانبری باید میجست. در انبان چیزی نداشت جز نام پدر و کمی ارتباطات با برخی مقامات دولتی که همچون او دچار سرخوردگی و ریزش شده بودند.
در عصر شهروند-خبرنگار که هر فرد عادی با موبایلش قدرت خبررسانی پیدا کرده و شبکههای اجتماعی به ویژه تلگرام ابزاری موثرتر از رادیو تلویزیون شده، او ابزاری برای افشاگری علیه شکنجهگران خود یافته بود. دیگر نام «زم» یادآور پدر نبود بلکه جوانی سرخورده از انقلاب را که در گوشه گوشه کلامش خشم فوران میکرد را به مخاطبان نشان میداد. رسانهاش نسبتا پرطرفدار شد. افشاگری علیه الیگارشی روحانیان آن هم از زبان یک «آقازاده» قطعا مخاطب خود را دارد.
اما، او گمان داشت تعداد کاربران نشان محبوبیت است. تلاش میکرد که کاربرانش ریزش نکنند. از سوی دیگر، جناحهای درون حاکمیت که هریک قصد تخریب دیگری را داشت تبدیل شدند به منبع خبری او. گاه درست و گاه نادرست.
آمدنیوز با این رویکرد نه دیگر یک کانال خبررسانی بلکه «دکانی» برای کسب درآمد شده بود. اینکه آیا سرویسهای امنیتی خارجی روح الله زم را در ازای پول به کار گرفتند در دایره تشخیص این یادداشت نیست. اما، دستکم مستند «ایستگاه پایانی دروغ» نشان داد که روح الله زم به دلیل «بیتجربگی مفرط» در دام سرویس امنیتی نظامی افتاد که علیهش قیام کرده بود. پس به همین سادگی میتوانست در هر دامی دیگر بیافتد.
با توضیحی که داده شد، فرض بگیریم که عصر رسانههای اجتماعی آغاز نشده و خبری از تلگرام و واتساپ و فیسبوک و… نبود، آیا امکان ظهور فردی به عنوان روحالله زم به عنوان «سرشبکه یک سایت ضد انقلاب» چنان که بیانیه سپاه میگوید، وجود داشت؟
آنچه امروز دستگیری روحالله موجب شادی و مسرت سپاه را فراهم آورده، در واقع باید موجب نگرانی جمهوری اسلامی باشد. این نظام باید از خود بپرسد که چند صد هزار بلکه چند میلیون همچون زم از نسل سرخورده در ایران تکثیر یافتهاند؟ حجم فساد در درون حکومت تا کجاست که این همه عطش برای شنیدن آن وجود دارد؟ چرا مردم به جای اعتماد به رسانه ملی به یک کانال تلگرامی اقبال نشان میدهند؟
مدعا این یادداشت جز این نیست که سپاه پاسداران میتواند دستگیری زم را همچون «شکار شاهانه» بپندارد و مقامات به یکدیگر تبریک بگویند. ولی واقعیت چیست؟ آیا جمهوری اسلامی نباید از خود بپرسد که چرا مخالفان من روزی نام های بزرگ و ستبر داشتند و امروز روحالله زم که اگر کانال تلگرامی نداشت، شاید دیگر هیچ نداشت، نه فرهیخته بود، نه آوازه علمی داشت، نه سرمایه داشت، نه سلبریتی بود، نه ویژگی خاصی داشت و نه هیچ چیز دیگر. در فهرست مخالفان انقلاب اسلامی از شخص محمدرضا شاه دیده میشد تا مراجع تقلید و احزاب سیاسی و غیره. اما، امروز مخالف او یک آقازاده حکومتی است و با یک ابزار اطلاعرسانی و دیگر هیچ.
حال اگر این نظام صدها هزار بلکه میلیونها همچون زم را در دامان خود پرورش داده (که تظاهرات پر جمعیت گواه آن است) جمهوری اسلامی باید برای فردای خود نگران باشد نه خرسند. دستگیری یکی از میلیونها چاره کار نیست.
19 پاسخ
ذیل پیام ناشناس و آرش
بنده ناچیز، با هر دو نظر تا حدود زیادی موافقم!
ملت ما، ملت با فرهنگی بوده و انشاء الله خواهد بود. و رجال بزرگ و خادم و عالم کم نداشته ایم.
و نیز در میان طیف های مختلف سیاسی، نیروهای خادم و مفید کم نبوده اند. حتی از جناح ها و خطوط کاملا متضاد!
پس عیب کار کجاست؟
غلبه ی افراطیون بر اعتدالیون!
عدم گفتگو و تنقیح مبانی فکری.
کمتر درس گرفتن از تجارب گذشته.
و راه حل: در قبول تکثر نظرات و سلایق. رعایت حقوق اکثریت و اقلیت، مذاکره و مشورت و تبادل نظر اصحاب فکر و اندیشه است.
متاسفانه بعضی روشنفکران، مثل بعضی آخوند ها، و سیاسیون، دیکتاتورند!
Either my way or high way اند.
باید از بچگی ودبستان، آزاد منشی، رای گیری و مشورت و کار تیمی و مدیریت صحیح را تمرین کنیم و کنند. و …
آرش گرامی نوشته اید: “سعی در جدا کردن حساب خائنان یا واپسگرایان از کل ملت و «سلب ملیت» از آنها نوعی سعی در تبرئه تاریخ و دستکاری در آنست و واقعگرایانه نیست.”
این منطق شما برای من عجیب است. تحولات اجتماعی چه ارتباطی با شناسنامه افراد دخیل در آنها دارد؟
مبارزه ای که سال ها در کشور ما جریان داشته و دارد بین دو نیرو بوده: مردم و استبداد حاکم و پشتیبانان خارجی آنها. در روسیه تزاری هم در بک سو مردم قرار داشتند و در مقابلشان تزار مستبد که روس بود، همانطور که در فرانسه هم در هر دو سو فرانسوی ها با هم مبارزه میکردند و … . برای شناخت جوامع سرشماری و آگاهی از تابعیت مردم کافی نیست. باید خیلی عمیق تر به تاریخ ورود کرد.
مصدق و شاه هر دو ایرانی بودند. اکثریت جامعه ایران از برنامه مصدق حمایت می کرد. شاه بعد از تبانی با کاشانی و فدائیان اسلام و خائنینی مثل مظفر بقایی و توطئه چینی سی آی ا و ام آی سیکس جنبش ملی شدن نفت را شکست داد، اینجا کدام گناه متوجه مردم ایران است؟ و ایرانی بودن چه نقشی در این شکست داشته؟
مردم که علم غیب ندارند.
در انقلاب ۵۷ مردم از کجا می توانستند بدانند که برخی از اطرافیان خمینی با اجازه شخص وی پیش از پیروزی انقلاب با نهادهای امنیتی امریکا و شرکایش تبانی کرده اند؟
این به ایرانی بودن آنها ربط دارد؟
خیانت های مشتی فاسد و وابسته به اجنبی را در کجای دنیا به نام یک ملت ثبت کرده اند که شما می خواهید، خیانتهای شاهان و شیوخ ایرانی را به ریش مردم ایران ببندید؟ کمی فکر کنید به چیزی که نوشتید!
خدمت دوست ناشناس عزیزی که کامنت شماره ۱۶ را نوشته اند
با درود و سپاس می خواستم در باره یکی دو نکته توضیحی بدهم :
یکم اینکه «ضد انقلاب» بودن من به این معنی است که فکر میکنم تغییرات تند و طوفان وار همراه با هیجان، خشونت و خونریزی و کشتن و کشته شدن در کشور ما قبلاً تجربه شده است و نتیجه آن را دیده ایم. و اگر این بار کشورمان در چنان شرایطی قرار گیرد عواقب آن بسیار وخیم تر خواهد بود؛ علاوه بر گروههای برخوردار از حمایت خارجی چون مجاهدین و طیف هواداران سلطنت، کشور ما صحنه عملیات دهها گروه مسلح و داعش گونه شیعی و سنی و نیز گروههای جدایی طلب گوناگون خواهد شد. و اینبار بر خلاف سال ۵۷ یکپارچگی و تمامیت ارضی کشورمان واقعاً به خطر خواهد افتاد. در چنین شرایطی گوش شنوایی برای برخورد عقلانی نخواهد بود و قربانیان اصلی عقل، درایت و منطق خواهند بود. بدیهی است که در شرایط خشونت، پیروزی از آن خشن ترین گروههاست و در شرایط جنگ از آن جنگجو ترین آنها یعنی آنها که بیش از همه حاضرند بکشند و کشته شوند. بویژه در کشوری که در آن کشتن و کشته شدن (یعنی قتال و شهادت در راه خدا) بیشتر از فرهنگ زندگی ترویج میشود این خطر بازهم بزرگتر است.
بدین دلیل به نظر من بهترین راه برای حرکت بسوی جامعه ای بهتر کسب آگاهی سیاسی و مدنی و نشر آن در جامعه است. زمانیکه آگاهی ها به آستانه لازم برسد تغییرات کمّی به ناگزیر به تغییر کیفی منجر خواهند شد.
دوم اینکه کشور ما البته در منطقه پیشتاز مبارزات اجتماعی و سیاسی بوده و هست. از جنبش مشروطه تا نهضت مصدق بزرگ و حتی انقلاب ۵۷ با کاستی های ایدئولوژیک و رهبری آن. اما فراموش نکنیم که شکست یا عدم موفقیت کامل هرکدام از این جنبش ها هم بخشی از تاریخ ماست و عاملان آنها هم ایرانی بوده اند یعنی در ایران و از پدر و مادر ایرانی متولد شده و سپس همینجا زندگی و عمل کرده اند. سعی در جدا کردن حساب خائنان یا واپسگرایان از کل ملت و «سلب ملیت» از آنها نوعی سعی در تبرئه تاریخ و دستکاری در آنست و واقعگرایانه نیست. یادمان باشد که آنها هم اعمال خود را «خدمت» و سایرین را جانی یا گمراه تلقی کرده و میکنند.
به عبارت دیگر این را بپذیریم که پسامد هرکدام از این جنبش ها حاصل و برایند کنش و واکنش همه نیرو ها و افراد بوده است، اعم از آنانکه ما ممکن است خائن و منفی به حساب بیاوریم یا خادم و مثبت. و اینجاست که اصطلاح «از ماست که بر ماست» معنی میگیرد. البته در ایران، همچون هر کشور دیگر، کشور های همسایه و بیگانه هم در هر دوره ای نقش خود را داشته و خواهند داشت. اما آنها هم معمولاً بدون همکاری داخلی کار زیادی از پیش نمیبرند.
موفق باشید
ضد انقلابیون دوآتشه ای که از انقلابی بودن خود بی خبرند.
آرش محترم، انتقاد از خود شما ستودنی است. در فرهنگ مرغ ما یک پا دارد مدسوم در میان سیاسیون، این صداقت و صراحت شما شایسته قدردانیست. اما هم شما و هم علی تبریزی گرامی دچار نوعی بدبینی به الغاب هستید. تحول مدنی یا فرهنگیدر اذهان، نامی غیر از انقلاب ندارد. اگر نبود انقلاب فرانسه، اگر نبود انقلاب اکتبر یا انقلاب ۵۷ خودمان، معلوم نبود بشریت امروز کجا ایستاده بود؟
بازگو کردن از ماست که بر ماست شایسته شما نیست. اگر جنبش گیلان شکست نمی خورد یا کودتای ۲۸ مرداد صورت نگرفته بود، و مصدق موفق به اعمال برنامه های خود می شد، امروز من و شما به “ما بودن” خود می بالیدیم. پس بیایید اسیر تبلیغات مشتی مزدور و خودفروخته (که از ترس تیغ سانسور از آنان نان نمی برم ) نشویم. اینجا که ما ایستاده ایم نه نتیجه کند ذهنی ژنتیک ایرانیان که نتیجه ظلم حاکمان وابسته و اربابان پیدا و نهانشان بوده و است. انقلاب مشروطیت، جنبش ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷ در سطح جهانی دطت کمی از اغلب جنبش های جهانی شبیه خود، مثل انقلاب دهقانی روسیه در سال ۱۹۰۵ یا جنبش مردم شیلی یا مصر برهبری عبدالناصر نداسته اند. منظور اینکه مردم سرزمین ما نه تنها عقب تر از سایر ملل نبوده اند بلکه حتی پیشرو تر از سایرین بوده اند. اینکه عده ای کودتای ۲۸ مرداد را نه جنایت امریکا و انگلیس، و یا انحراف از اهداف انقلاب ۵۷ را نه نتیحه خیانت سران جمهوری اسلامی، بلکه به زعم خود نادانی و در نتیجه نقص ژنتیک ایرانی ها معرفی می کنند، نباید ما را گمراه کند. ایشان مامورند و معذور.
ملت ما به شهادت انسان های فرهیخته فراوانی که سر در راه سعادت و رستگاری مردم و میهنشان داده اند، اتفاقا از پیشرو ترینو مترقی ترین مردم جهان محسوب می شوند. فریب وطن فروشان را نخوریم!
از جناب آرش و سایرین که با حوصله و تامل عرایض حقیر را مورد توجه و نقد و تفاهم قرار میدهند، سپاسگزارم.
از نقد های دوستان استفاده میکنم و از گفتگو استقبال میکنم.
از مسئولان سایت زیتون، بخاطر فراهم آوردن این امکان، نیز تشکر میکنم.
سلام آقای علی تبریزی
همه کامنت های شما را خواندم و متوجه شدم که برداشت من از مواضع و برخورد های شما درست نبود. از این بابت بسیار متاسفم و از شما پوزش میطلبم. اما باور کنید که شما هم در این مورد کاملاً بیتقصیر نیستید. کامنت های قبلی شما بسیار منجز بود، یکطرفه به نظر میآمد و مرا به اشتباه انداخته بود.
من نیز همچون شما یک «ضد انقلاب» هستم. یعنی فکر میکنم بهترین راه تحول جوامع – بویژه جامعه ما در شرایط کنونی – انقلاب نیست بلکه تحول مدنی است که از طریق تحول آرا و اندیشه مجموعه شهروندان میگذرد.
من هم فکر میکنم رژیم فعلی ایران برایند فرهنگ و عملکرد عامه ایرانیان است و ریشه در ذهن و روح مجموعه جامعه دارد و پیش شرط تحول واقعی و عمیق آن تحول اذهان و بینش همه ماست. همانطور که شما نوشته اید از ماست که بر ماست.
من نیز همچون شما ارزش و احترام زیادی برای سایت های کمیابی چون زیتون قائلم و به این دلیل است که مقالات آن و نیز کامنت ها را دنبال میکنم.
کاربرد کلمه «ظلم» در ابتدای کامنت من عمدی و نوعی شوخی بود ! من به تجربه متوجه شده ام که شیعیان – و یهودیان -، بویژه رهبرانشان، این کلمه را زیاده از حد به کار میبرند. بویژه هر مخالفتی با آرا و عقاید خود را ظلم تلقی میکنند. چون چند بار کلمه ظلم و مشتقات آنرا در کامنت های قبلی شما دیده بودم. خواستم از همان در وارد شوم و به همان زبان صحبت کنم. وگرنه از نظر من ممکن است اظهار نظر یک خواننده دقیق و صحیح نباشد اما مسلما ظلم نیست. ظلم وقتیست که چنین رایی قدرت اجرایی داشته باشد و به کسی لطمه ای بزند.
من با اصل مقاله آقای عیزاده موافقم چون نشان میدهد این حکومت از کجا به کجا رسیده است. به دام انداختن یک جوان خام خودشیفته که درنتیجه فجایع سال ۸۸ و سرخوردگی از نظام کارش به امید بستن به ترمپ و نتانیاهو کشیده شده است یک شاهکار نیست . و این جار و جنجال و فیل هوا کردن ها درجه استیصال و خواری عاملان آن را نشان میدهد.
شاید اختلاف نظر ما در این نکته باشد. اما به نظر من این اختلافی جزئی است.
به امید روزی که همگرایی نظرات سازنده باعث ایجاد تحولات مثبت در جامعه ما شود
موفق باشید
جناب آرش
از کجای نقد و انتقاد های من، “ایدئولوژی زده بودن” و گریز از حقیقت و در رفتن از واقعیات در می آید؟؟
بنده اپوزیسیون بازی، و در هر چیزی مخالفت خوانی را که اکثر رفقای شما مشغولند را، بیشتر مصداق و شایسته ی این سه ویژگی که ذکر کردید، می بینم و میدانم!
یک پاسخ دیگر به آرش
چرا اینقدر با پیش فرض قضاوت میکنید؟!
در باره جمله آخرتان:
مهم ترین انتقاد به این نظام، ظلم هائیست که مرتکب میشود.
و اما برآمده از اراده مردم بوده است چهل سال پیش! نه الان.
و الان وارث آن است نه آنکه نماینده آن باشد! و نیز آنکه بنده معتقد نیستم که لزوما مورد حمایت خدا و امام زمان ع است!
البته رحمت خداوند عام است و به مومن و کافر جان داده و غذا و دندان میدهد!
باز جناب آرش
اگر بخواهم وارد جزئیات کلام شما بشوم.
اول عرض میکنم که نظام حکومت ایران از نظر بنده هیچ تقدسی ندارد! چه رسد که شما بگوئید خیلی مقدس!
اینها شعار های حکومتی است که خود را مقدس میشمارد. مثل اپوزیسیون!
آنها به هر مخالفی برچسب میزنند و اینها هم!
شما از همان اول با ظلم و ظلم کردن به بنده تاخته اید و اتهام زده اید!
چرا؟ چون مثل شما فکر نکرده ام!
حکومتیان با شما فرقی دارند؟! در این جهت؟
جناب آرش
من یک “ضد انقلاب” و طرفدار روش های اصلاحی تدریجی و گام به گام هستم، و در ضمن کمی اهل فکر .
از برچسب های فکری، و تنها بودن در نحوه اندیشیدن نیز نمی هراسم. مایل نیستم که حتما مطابق جو و اکثریت حرف بزنم.
جناب آرش، و بقیه
از ماست که بر ماست.
متاسفانه اکثریت ما تحت تاثیر فرهنگ شاهنشاهی و آخوندی، ترقی معکوس! کرده ایم. یعنی نزول بیشتر کرده ایم تا صعود.
باید درد بی فرهنگی، خودخواهی و خود محوری، و عدم فهم و رعایت حقوق و حق الناس و بشر human rights را در میان خود و هموطنان جابیندازیم، تااز این سیکل فساد و استبداد و … دربیائیم.
والا در اپوزیسیون همان بدبختی و فساد را میبینیم که در پوزیسیون و در بیطرف ها، و بقیه!
در پاسخ ناشناس سر درآورده!
عزیز دل برادر، متاسفانه حکومت در سرکوب و کارهای اطلاعاتی قوی است. بلکه فوق قوی است. یعنی نه تنها از گناهکاران اعتراف میگیرد، که از بیگناهان هم اعتراف میگیرد! مثل مازیار ابراهیمی.
راه مبارزه با یک فساد، اول شناخت درست و صادقانه از آن است. نه wishfull thinking
جناب آرش قلمگیر و بقیه!
بنده به خدمات فرهنگی زیتون و زیتونیان ارج مینهم.
انتقاداتی که شما لیست کردید، وارد است و بنده اکثر آنها را قبول دارم.
اما از ماست که بر ماست.
مسئول عمده ی مصائب، همراه حاکمیت، ما ملت هستیم. غرمیزنیم و کار مثبت کمتر میکنیم.
یک طومار سخن نوشته اید، اگر برایتان مهم است، یک تا سه مورد مشخص بنویسید تا پاسخ مشخص مورد نظرتان را در آن دو سه موضوع، از نظر خودم بدهم. و البته بنده کسی نیستم ولی نسبت به مسائل کشورم سعی میکنم پیگیر باشم. بخصوص که بر حسب مطالعات و مشاهدات و اخبار و تاریخ با هر گونه انقلاب مجددی، چه بدون و یا با اتکای به خارجی، عجالتا، مخالفم. و پیرو روش های اصلاح گام به گام هستم. تازه اگر بشود.
مختصری اطلاعات دارم ، اما همه چیز دان نیستم. در حد اطلاع و تجربه خود نظر میدهم. فکر این حق هر کسی باشد. و البته م؟کن است خطا باشد. به جائی هم جز فکر ناقص خوودمم وابسته نیستم!
ممنونم که به بنده تهمت و برچسب و اتهام نمی زنید.
آقای آرش قسم به امامانتان به خودتان مربوط است. اما اینکه دیگران حال آقای تبریزی یا غیر نظر دهند به خودشان مربوط است. قرار نیست اینجا انشا نوشته شود و دیگران به به و چه چه راه بیندازند. شائبه مامور بودن این و آن نیز دانسته یا نادانسته شگردی امنیتی است. شما سعی کنید کوتاه و مستدل نظراتی را که نمی پسندید را نقد کنید. با قسم دادن به جان این و آن و یا زیاده نویسی مشکلی حل نمی شود.
آقای علی تبریزی
چرا اینقدر ظلم میکنید ؟ باور کنید ظلم خوب نیست. به امام خمینی قسم، به امام خامنه ای، به تمام مقدسات حکومت اسلامی قسم ظلم خوب نیست. اصلأ خوب نیست. الملک یبقی معی الکفر و لا یبقی مع الظلم. و غیره…
اینطور که به نظر میرسد وظیفه دائمی شما مورد شک قرار دادن تخصص و تسلط تمام همکاران سایت زیتون است. و مورد سوال قراردادن امانت و صداقت آنها صرف نظر از شخص نگارنده و موضوع مقاله ها. چه در سیاست، چه تاریخ، چه مذهب و غیره. دائم صحبت از نق زدن میکنید و با برخورد از بالا طالب انتقادات سازنده اید.
ترجیع بند نظرات شما این است که «اگر انتقادی به حکومت هست، که فراوان هست …» و با این جمله انحرافی آتش توپخانه مکتبی-ولایی تان را بر سر نویسنده بیگناه میگشائید و او را با خاک یکسان میکنید.
آخر آقای عزیز، یک فرد میتواند حد اکثر در یک یا دورشته متخصص باشد و سطح دانش و تسلط دیگران را مورد انتقاد قرار دهد. اما گویی شما در همه امور متخصص و صاحبنظرید و فتوا صادر میکنید ؟
چون من نمیخواهم شما را یک شخص مامور و بنا بر این معذور فرض کنم که وظیفه اش تخطئه دائمی همه همکاران و هواداران سایت زیتون است و با توجه به اینکه «اگر انتقادی به حکومت هست، که فراوان هست …» از شما خواهش میکنم یکبار، فقط یکبار و نه بیشتر، بفرمائید از نظر شما چه انتقاداتی به این نظام خیلی مقدس وارد است ؟
مثلا در این چهل سال به اندازه کافی جامعه ایران را به قهقرا نبرده و خشونت را در تمام شئون زندگی خصوصی و اجتماعی وارد نکرده است ؟
یا به اندازه کافی مافیائی، فاسد، خانوادگی و ظالم نیست ؟
به اندازه کافی گروگان گیری و باج خواهی نمیکند ؟
به اندازه کافی شاه و رژیم او را رو سفید نکرده است و باعث طلب آمرزش برای او و پدرش نشده است ؟
به انداز کافی مردم را فقیر نکرده است و باعث فحشا، عضو فروشی و حتی همسر فروشی نشده است ؟
به اندازه کافی ارزش پول ایران را پائین نیاورده است ؟
به اندازه کافی باعث مهاجرت دختران جوان به شیخ نشین ها و سایر کشور های همسایه به قصد فحشا نشده است ؟
به اندازه کافی جوانان هوشمند و مستعد را از کشور فراری نمیدهد و به جای آنان پخمه های مطیع پاچهخوار را در دانشگاهها و پست های حساس و رانتی نمیگذارد ؟
یا به انداز کافی کارگران و معلمان و بانوان فعال و فعالان اجتماعی را شکنجه، زندان و اعدام نمیکند ؟
یا به اندازه کافی اعترافات اجباری زیر شکنجه نمیگیرد و بعداً «به خاطر آبروی» نظام افراد بیگناه را اعدام نمیکند ؟
یا شاید زیاده از حد اباحهگر است و حقوق شهروندی مردم را رعایت میکند و باعث نابسامانی جامعه است ؟
شاید هم زیاده از حد متمدن و متجدد و امروزی است ؟
یا به اندازه کافی پیرمردهای بیش از هشتاد ساله با افکار عصر حجری را در رأس امور قرار نداده است ؟
یا زیاده از حد با سایر کشور های جهان رابطه مودت و همکاری دارد و استاندارد های بینالمللی دیپلماتیک را رعایت میکند ؟
یا به اندازه کافی حق مردم محروم ایران را حیف و میل و صرف جنگ های نیابتی و ایدئولوژیک و گروهک های شبه نظامی شیعه از چهار امامی تا چهارده امامی در منطقه و سایر نقاط عالم نمیکند ؟
یا به اندازه کافی در امور داخلی کشور های همسایه دخالت نمیکند و باعث اختلال نمیشود ؟
یا به اندازه کافی فرافکنی نمیکند و کاستی های خود را به حساب صهیونیسم و استکبار و آمریکای جهانخوار نمیگذارد ؟
میدانم که در پاسخ من باز صحبت از «ژاژخایی» خواهید کرد و طالب برخورد سطح بالا خواهید بود. قبلاً نوع پاسخ های شما را به دیگران دیده ام. در رفتن از زیر واقعیات و گریز از حقیقت یکی از ویژگی های افراد ایدئولوژی زده است. اما با وجود این باز هم اصرار میکنم. لطفاً یک بار، و فقط یکبار بفرمائید از نظر شما چه انتقادی به تنها نظام برآمده از اراده مردم و متکی به حمایت خدا و امام زمان وارد است ؟
پیشاپیش از پاسخ صادقانه و صریح شما سپاسگزارم.
من از منظور نویسنده سر در آوردم. ایشان به حکومت گوشزد میکند که سرنوشت زم بعنوان یکی از میلیونها آقازاده بی هنر در جمهوری اسلامی بی آیندگی نظام را در معرض دید قرار میدهد و نه قدرت و زکاوت نیروهای امنیتی آن.
هدف و غرض نویسنده و مقصود او را سر در نیاوردم! از وضعیت خود می ترسد، و یا میخواهد اثبات ضعف نظام کند؟ و به خود تسلیت دهد؟
ذم دروغ و دروغگوئی و همکاری با صداهای فرصت طلب و وابسته، و بلکه مزدور، با هم جور در نمی آید.
اگر انتقادی به حکومت هست، که فراوان هست، ربطی به زم و ذم های فوق ندارد.
خبر رسانی یک سایت چه ربطی به فرهیختگی گردانندگان سایت دارد ، چاره کار این است که فرهیختگان خارج نشین قبول زحمت کنند . تهمت تلویحی گرفتن پول به یک مخالف نظام مقدس هم عملی پسندیده نیست !
حاکمیت کم آورده است،و بپایان آرمانهای انقلاب رسیده است ،فقط حجاب زنان آخرین سلاح انست.اقتصاد ایران از ۴۰ سال پیش ده برابر ضعیف شده است و آنها فقط با معلول در جدال و جنگ اند ،
نیکوست که به را ه الگوهای الهی ،در ایند واشتی با ملت مظلوم ودردمند،در برزخ مانده.
دیدگاهها بستهاند.