جعبه سیاه سقوط

عباس عبدی

بنده معمولاً در مراحل اولیه هر رخداد پیگیر اخبار آن نیستم. زیرا با وجود فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی چنان اخبار و تحلیل‌های ضد و نقیضی منتشر می‌شود که خواندن آنها جز اتلاف وقت و نیز اغتشاش روح و روان نتیجه دیگری ندارد. بنابراین صبر می‌کنم تا ابعاد ماجرا روشن شود بعد داوری یا اظهار نظر کنم. ولی در این مورد خاص قضیه متفاوت بود. چون برخی از نزدیکانم پیگیر ماجرا بودند، سعی کردم که مسأله را حداقل برای خودم روشن کنم. هر چند نکته‌ای که از ابتدا برایم قطعی می‌نمود این است که دروغگویی در این مورد عملی احمقانه است. شاید دروغگویی در باره زندانیان عجیب نباشد، چون تجربه چنین دروغ‌هایی را علیه خودم داشته‌ام؛ زیرا کسی آنجا نیست که حقیقت را برملا کند، خدا هم که آنجا هست، ظاهراً در این دنیا اقدامی نمی‌کند، همه را گذاشته برای آن دنیا، ولی این مورد قابل کتمان نبود، و دیر یا زود مسأله روشن می‌شد. بنابراین احتمال می‌دادم که مسئولین حقیقت را می‌گویند، نه به این دلیل که دروغگو نیستند بلکه به این دلیل که گمان می‌کردم شعور دارند که در این مورد دروغ نگویند. با این حال پیگیر ماجرا شدم.

بعد از ظهر پنج‌شنبه یکی از مقامات بالای دولت را در جمعی دیدم. اولین پرسشم در باره اتفاق ناگوار کرمان و سپس سقوط هواپیما بود. کس دیگری هم سوال نکرد. قدری در باره کرمان توضیح داد و در مورد هواپیما در یک کلمه قاطعانه گفت که آن نقص فنی بوده. آن قدر قاطع بود که تردیدی نداشتم که خودش هم همین طور فکر می‌کرد!

شب در خانه بودم که زنگ زدم به یکی از مسئولین هواپیمایی کشوری که او را می‌شناختم. جواب نداد. بعد خودش زنگ زد معلوم شد که همراه رییس هواپیمایی کشوری در صداوسیما بوده تا توضیح دهند که چرا موشک نبوده! البته برخی توجیهات برای ذهن ساده قابل فهم بود، اینکه در هوا منفجر نشده، اینکه با شکم روی زمین آمده و در زمین منفجر شده، که سوخت هواپیما کامل و پر بوده و… ولی خوب چند نکته را هم نگفتند. اینکه ترکش‌های روی بدنه چه معنایی دارد؟ اینکه موشک حرارتی به موتور می‌خورد و بدنه را دو نیم نمی‌کند. اینکه چرا صحبتی میان خلبان با برج مراقبت نیست و اینکه فیلم ویدیویی موجود را چگونه توجیه می‌کنند؟ او گفت رییس قاطعانه رد می‌کند. در حالی که من نظر او را خواسته بودم و او هم یک جوری صحبت می‌کرد که حدس زدم خیلی هم جدی نیست.

طبعاً باید به من حقیقت را می‌گفت. یا حداقل اظهار عدم اطمینان می‌کرد و با اما و اگر حرف می‌زد. حداقل به صورت ضمنی به من می‌گفت که حاضر نیست قاطعانه اظهار نظر کند. چون هواپیمایی کشوری و وزارت راه حتماً باید از ماجرا اطلاع می‌داشتند. البته مهم‌تر از آنها پدافند هوایی است که باید به طور قطع می‌دانست که چه دسته‌گلی به آب داده است. گذشت. و کمابیش شک داشتم ولی هنوز فکر می‌کردم که اینها آن قدر شعور دارند که خلاف واقع نگویند. بویژه تکذیب سخنگوی دولت را که دیدم بیشتر اطمینان یافتم ولی هنوز پرسش‌های اصلی حل نشده بود.

بعد از ظهر جمعه بود که آقای ربیعی زنگ زد. پس از یک احوال‌پرسی کوتاه گفت نظرت چیه؟ چه کار کنم؟ گفتم در باره چی؟ گفت کل ماجرا دروغ است. و آبروی من رفته است. جالب است که ربیعی هم در ابتدا فکر آبروی خودش بود! البته حق داشت، زیرا ساختاری که تا این حد حتی به خودش بی‌رحم است دلیلی ندارد که افراد به فکر آبروی آن باشند.

توضیح داد که روحانی به او زنگ زده که بخش‌های آخر اطلاعیه‌ات درست نیست. در حالی که او می‌گفت وزیر راه و رییس سازمان هواپیمایی کشوری قاطعانه برخورد موشک را رد کرده بودند. گفتم بگذار فکر کنم، اطلاع می‌دهم ولی فعلاً چیزی نگو. نیم ساعت بعد چند بار زنگ زدم، تلفنش پاسخ نداد، دو ساعت بعد خودش زنگ زد که به کلی بهم ریخته است، دو تا قرص خورده که بتواند بخوابد. الآن هم دارد می‌رود جلسه. دیگه چیزی به او نگفتم. فایده‌ای هم نداشت تا الان هم به توصیه من عمل نکرده است. یاد مشورتش افتادم که پرسید به من پیشنهاد سخنگویی دولت شده بپذیریم یا خیر؟ ظاهراً تنها کسی که به او گفته بود نپذیر من بودم. نه به دلیل اینکه معتقدم نباید به دولت کمک کرد، بلکه می‌دانستم که این کار مشکلات خودش را دارد و حالا دچار آن شده است. دلم برایش سوخت. امروز هم دیدمش بنده خدا گریه می‌کرد!

بلافاصله اقدام کردم و به همه رسانه‌هایی که می‌شناختم پیام دادم که مبادا روی نفی اصابت موشک کار کنید. بطور ضمنی اصل ماجرا را هم گفتم. ولی چون گفته بودند که پس از جلسه شورای امنیت بیانیه خواهند داد گفتم منتظر خبرهایی باشید و تا آنجا که می‌توانستم به همه گفتم صبر کنید. قرار است مسئولیت بپذیرند.

در این میان از یک کانال دیگر هم اقدام کردم که نتایج آن وحشتناک بود. آنان پیگیری کردند با نزدیک‌ترین ارتباطات ممکن برای کسب خبر، بعد قاطعانه رد کردن که اصولاً قضیه مربوط به شلیک موشک باشد. و من هر چه بیشتر تعجب می‌کردم که این چه ساختاری است که به خودی‌ترین نیروهایش نیز دروغ می‌گوید. بعداً معلوم شد که مسأله فراتر از دروغگویی است. دروغی در میان نبوده. یک پنهان‌کاری ساختاری که به مراتب بدتر از دروغگویی است!! و هنگامی که صبح شد، تمامی آوار آن ساختار فاجعه‌بار بر روی هم خراب شد، و اتفاقاً بر روی اصول‌گرایان بیشترین خرابی را داشت.

به نظر من مسأله فراتر از دروغگویی است. با یک ساختار معیوب و ناکارآمد مواجهیم. از همه جالب‌تر دستورات صادر شده قضایی برای برخورد با مقصرین ماجرا است. مسأله اساسی در این ماجرا حتی اصل دروغگویی نیست. مسأله این است که آیا ممکن است چنین اتفاقی رخ داده باشد و با گذشت سه روز به اطلاع بالاترین مقام‌های سیاسی و نظامی کشور نرسیده باشد؟ آیا ممکن است سطوحی از عوامل اجرایی این اشتباه را مرتکب شده باشند و آن را مسکوت گذشته و اجازه ندهند که خبر ماجرا از دایره خودشان بالاتر رود؟

متأسفانه آنان که به مردم پاسخ دادند براساس داده‌های دیگران اظهار نظر کردند. داده‌هایی که گمان می‌کردند صد درصد درست است، ولی دروغ بود. پنهان‌کاری نظام‌مند ریشه این بحران است که فراتر از دروغ است. خیلی صریح بگویم، پیشتر در مورد قتل‌های زنجیره‌ای هم گفته بودم که بی‌اطلاعی مسئولین از آن قتل‌ها، به مراتب بدتر از این بود که آن قتل‌ها به دستور مسئولین رخ داده باشد. اکنون هم باید گفت بی‌اطلاعی از ماجرا در هر رده‌ای که باید مطلع باشد، به مراتب و به مراتب بدتر از اصل این اتفاق است.

این رویداد فاجعه‌بار به ما چند نکته را گوشزد می‌کند. اول از همه اینکه فقدان رسانه آزاد؛ مادر تمام مصائب جامعه ایران است. رسانه‌ای که نتواند در همه امور سر بکشد، بودش زیان‌بارتر از نبودش است. رسانه است که باید ثابت می‌کرد این اتفاق بر اثر شلیک موشک رخ داده. ولی مسیول کدام رسانه است که حتی فکر چنین چیزی را به ذهن خود راه دهد، چه رسد به آنکه به مرحله عمل در آورد؟

شاید بپرسید چطور می‌توانست ثابت کند. کافی بود مکالمات موجود و ضبط شده خلبانان دیگر که شاهد شلیک موشک بوده‌اند را به دست می‌آورد. کافی بود با چند خلبان مستقل و کارشناس هوایی مستقل صحبت می‌شد. کافی بود که امکان دسترسی به نظامیان مرتبط با واقعه را داشتند. کافی بود که می‌توانستند چند پرسش اصلی در باره اجزای گوناگون ماجرا از جمله قطع ناگهانی ارتباط خلبان با برج مراقبت یا نحوه سقوط بدون کنترل را می‌نوشتند. کافی بود که شاهدان عینی جرأت داشتند حرف بزنند و روزنامه‌نگار آن را منتشر کند. همه اینها برای روشن شدن ماجرا کفایت می‌کرد. و البته اگر چنین شرایطی بود نه کسی جرات می‌کرد که دروغ بگوید و از آن بدتر ۳ روز پنهان‌کاری کند. حتی بعد از روشن شدن ماجرا هم دروغ گفتند و تغییر مسیر را بهانه کردند.

علی‌رغم آنکه مسئولیت کامل ماجرا را فرمانده پدافند هوایی به عهده گرفته است، ولی این بخشی از ماجرا است. از یک سو باید مسئولیت پنهان‌کاری سیستماتیک نیز روشن شود که به مراتب بدتر از اصل اشتباه است. چون اشتباه گریزناپذیر است، کم و زیاد رخ می‌دهد، ولی پنهان‌کاری و دروغ گفتن به مردم، آن هم در چنین مسأله‌ای غیر قابل پذیرش است و اشتباه نیست، بلکه یک برنامه و رفتار انتخاب شده است.

مسئولیت هواپیمایی کشوری و نیز وزارت راه در این ماجرا غیر قابل کتمان است. آنان نمی‌توانند بگویند که به ما دروغ گفته شده است و از خود رفع مسئولیت کنند. آنان به شیوه‌های گوناگون قادر بوده‌اند که دروغ بودن این ادعاها را ثابت کنند. برج کنترل، خلبانان دیگر، شواهد تجربی و معاینه‌های مستقیم و نیز فیلم‌های منتشر شده را می‌توانستند بررسی کنند، و حداقل باید می‌گفتند که منتظر اعلام نتایج بررسی می‌مانیم نه آن که قاطعانه رد کنند. در این باره سخن بسیار است باید در روزهای آینده گفت ولی مهمتر از همه اقداماتی است که باید صورت گیرد.

▪ تیتر این یادداشت از شعر استاد شفیعی کدکنی به عاریه گرفته شده است:

ما شاهد سقوط حقیقت

ما شاهد تلاشی انسان

ما صاحبان واقعه بودیم

چندی به ضجر شعله کشیدیم

وینک درون خاطره دودیم

گفتند رو به اوج روانیم

دیدیم سیر سوی هبوط است

شعر سپید نیست که خوانیش

این جعبۀ سیاه سقوط است.

 

منبع: وب‌سایت نویسنده

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

3 پاسخ

  1. با دوستانی در اینباره حرف می زدیم یادم آمد که اینجا هم باز بگویم که عبدی می خواهد بگوید، من هم مهم هستم و باید حرف بزنم. سهم ایشان از این هواپیما هم این بود که یادآوری کنند هستند. بقیه اش که حرف است. حرفهایی که کم و بیش شبکه یک هم بلد است

  2. چرا سعی می کنی که نسبتی با این وقاحت پیش آمده برای خود دست و پا کنی ؟ بله تو هم شاهدی. اطمینان را در لحنشان دیده ای.
    این حرف ها را برای نوجوانان زیر ۱۲ سال فامیلتان بزن. چرا دچار این سوتفاهم شده ای که جایگاهی چنان داری که برای این ارازل آبرو بخری؟ تو را همان جهار نفری هم که می شناسند از سر تائید و تکریم نیست .

  3. واقعیت این است که اگر ترامپت نبود و سلیمانی هم همان جا در سوریه مانده بود، رسانه‌ها آزاد بود، مسافرین با هواپیما پرواز نمیکردند. اصلا مشکلی پیش نمیأمد. حالا هم به خیر گذشت.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که

ادامه »

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.

ادامه »