نقد پاسخ معرفتی به بحران اجتماعی
(به بهانه نقد دکتر سروش و مباحث طرح شده پیرامون خرافاتگراییِ عوام در ایام کرونا)
۱– ویروس کرونا به بحث درباره باورهای خرافی مردم دامن زده است. برداشتهای سازگار با علم از دین در برابر برداشتهای علمستیز قرار گرفتهاند. بحث از نسبت علم و دین رونق دوباره یافته است. تا جایی که برخی از اثرات الهیاتی بحران کرونا سخن گفتهاند. جماعت بزرگی از روشنفکران و سیاسیون و دانشگاهیان، این روزها به خرافهگرایی حمله کردهاند. حتی عدهای به دلیل ترویج خرافات بازداشت شدهاند. بحث از ترویج عقاید نادرست و مبارزه با آن این روزها سکه روز است. مصاحبه دکتر سروش با عنوان «خدا به هر دردی نمیخورد» منتشر شده در ۲۹ اسفند ۹۸ و یادداشت «بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند» در تاریخ پنجم اردیبهشت ۹۹، در همین رابطه آخرین جدلهای او، عمدتا با روحانیتاند که در سایت زیتون منتشر شدهاند. آن مصاحبه و این یادداشت بازنمای وجوه مهمی از نزاعیاند که به نظر میرسد اگرچه به وجوه سیاسی، الهیاتی و معرفتی آن تا حد زیادی پرداخته شده، اما به وجه اجتماعی آن توجه کمتری شده است.
۲– نسبت دادن خرافه و اوهام به باورهای مردم پدیده جدیدی نیست. سالیان طولانی است که طیفهای مختلف علما و روشنفکران مردم را متهم به پیروی از خرافات و انحراف از دین و بدعتگذاری میکنند. از قضا در متهم دانستن عوام به پیروی از خرافات و انحرافات و بدعتها، روحانیون و روشنفکران با یکدیگر همسو بودهاند. هر یک از منظر خود هشدار داده است «دین خدا» یا «حیات اجتماعی» قربانی «انحرافات» و «خرافات» و «بدعتهایی» شده است. آنها همگی فکر میکنند چون «معرفت» از جای درستی گرفته نمیشود، خرافات و انحراف سر بر میآورد. از نظر آنها راه اخلاقیشدن جامعه، اصلاح معرفت مردم است.
از نظر فقها «معرفت صحیح» در کتاب و سنت، ثبت شده است. آنها انحصار استخراج این دانش صحیح را از آن خود دانستهاند. با همین مبنا عدم رجوع مردم به حاملان دانش صحیح و ظهور رهزنانی در این میان عامل خرافات و بدعت دانسته شده است. فقها گاه روشنفکران دینی را عوامل ایجاد چنین انحرافی از «معرفت صحیح» دانستهاند، گاه صوفیان و درویشان، گاه بانیان اشکال جدید دینداری، گاه علم جدید و خلاصه هر کسی را که سودای شکستن «انحصار معرفت صحیح» را داشته است، متهم کردهاند.
نحله بزرگی از روشنفکران نیز همین معامله را با خلق کردهاند. از کسروی گرفته تا سروش، فقدان «خرد» و «معرفت» صحیح نزد مردم را عامل ظهور جهل و خرافات دانسته و کسانی را متهم تولید «معرفت غیرصحیح» و به انحرافکشاندن مردم دانستهاند. در برابر، روشنفکران، همه تلاش خود را مصروف آگاهیبخشی به مردم و نجات آنها از حاملان معرفت غیر صحیح و منابع خرافی و هدایتشان به سمت «معرفت» کردهاند.
کوتاه سخن آنکه هر دو نحله مسئله مردم را از جنس «معرفت» دانستهاند و گام در راه تغییر افکار مردم نهادهاند و یکدیگر را متهم به گمراهکردن مردم کردهاند.
۳– مجموعه پژوهشهای اجتماعی کمی و کیفی صورت گرفته در رابطه با تحولات دینداری مردم در چهاردهه گذشته روندی پیچیده و احیانا عجیب را نشان میدهد: تولد قدسی تقدسزدایی شده.
به این معنا که اگرچه تعداد روزها و اماکن و هیئتهای مذهبی در جامعه افزایش یافته است و مردم مناسکی مانند عزاداری و زیارت و نذر را بیش از گذشته انجام میدهند و اکثریتی نیز همچنان ولو با شدت کمتر به مناسکی مانند نماز و روزه وفاداراند اما این مناسک از اخلاقیکردن حیات اجتماعی ناتوان بودهاند. امروز امر قدسی در جامعه ایران و در میان مردم در اشکال متنوعی حاضر است، اما حریم و حرمتی ندارد و بازدارنده نیست. دین هست اما اخلاق نیست. مشخصات این وضعیت به طور خلاصه در دو روند خلاصه میشود:
الف) رجوع به واسطههای مذهبی در جامعه گسترش یافته است. شواهد تجربی نشان میدهد در طول چهار دهه گذشته بر میزان شرکت مردم در مناسکی مانند زیارت و عزاداری افزوده شده است. مردم حدود دو برابر بیش از گذشته نذر میکنند.(اسدی، ۱۳۵۳؛ گودرزی، ۱۳۸۳) روزهای بیشتری در تقویم به عنوان روزهای مذهبی شناخته شده و مردم از آنها استقبال کردهاند، تعداد هیئتهای عزاداری افزایش چشمگیری یافته و مناسک مذهبی جدیدی متولد شدهاند که حتی در گذشته نزدیک نمیتوان از آنها سراغی گرفت. اشکال مختلف معنویتگرایی و دینداریهای جدید نیز گسترش یافته و دینداریهای جدید مناسک و مقدسات خود را ساختهاند.(شریعتی و ذاکری، ۱۳۹۵) جامعهشناسان دین مانند سارا شریعتی سخن از «احیاء دین عامه» گفتهاند(شریعتی، ۱۳۹۶) و محسن حسام مظاهری «فربهی مناسکی» را ویژگی جامعه دینی امروز ایران دانسته است.(مظاهری، ۱۳۹۸) مسئله گستردهشدن مناسک چنان اهمیتی پیدا کرده است که حتی مخالفت مرجع تقلیدی چون آیتالله شبیری زنجانی را نیز به دنبال داشته است. ایشان طی صحبتهایی در ۲۱ اسفندماه ۱۳۹۲ به این نکته اشاره کردند که «همین طور پشت سر هم دهه درست کردن، توسط جامعه قابل پذیرش نیست و به مرور زمان زمینه انکار مجموعه عزاداریها را به وجود میآورد. افراط در عزاداریها به تفریط میانجامد.»
ب) رشد رجوع به واسطههای مذهبی و مناسکگرایی با اخلاقیتر شدن حیات اجتماعی همراه نبوده است. شواهد تجربی نشان میدهد که در عبور از ابتدای دهه ۷۰ به دهه ۹۰، بر تعداد مردمی که فضای اجتماعی پیرامون خود را غیر اخلاقی میدانند، دچار سردرگمی اجتماعیاند و مردم را قابل اعتماد نمیدانند افزوده شده است. از ابتدای دهه ۸۰ بدینسو، همواره اکثریت مردم با احساس مواجهه با «دیگری غیر اخلاقی» روبهرو بودهاند شواهد عینی مانند افزایش پروندههای قضایی، فساد اداری در سطوح مختلف و افزایش میزان طلاق نیز نشان میدهند که مردم در مقایسه با گذشته در ساماندهی مسالمتآمیز روابط اجتماعی خود ناتوانتر شدهاند. «رشد فردگرایی در کنار جستوجوی ارزشهای مادی مثل پول و قدرت رهایی امیال فردی از قید نیروهای کنترلکننده اخلاق و قانون به شکلگیری سوژهای انجامیده که لذت و منفعت فردی را بر هر ارزش دیگری مقدم میدارد. جریانی که به ظهور و رشد «خودگرایی منفعتطلبانه» منجر شده است»(گودرزی، ۱۳۹۷) برخی جامعهشناسان مانند پرویز پیران از ورود جامعه به دوران «آنومی پایدار» سخن گفتهاند.(پیران، ۱۳۹۷) کمتر کسی این روزها تردیدی دارد که جامعه ایران در سالهای اخیر در مسیر غیراخلاقیتر شدن قدم برداشته است.
۴– مردمِ رها شده به مناسک پناه بردهاند. فاصله میان انتظارات مردم و واقعیت اجتماعی و اقتصادی در دو دهه گذشته به سرعت افزایش یافته است. بخش بزرگی از جامعه فقیر شدهاند و پژوهشهای اجتماعی نشان میدهند که اکثریت جامعه فکر میکنند آینده بدتری را در پیش رو دارند. مردم با انبوهی از مسائل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی روبهرویند و با تدابیر عقلانی و محاسبه و برنامهریزی به هیچ روی نمیتوانند بر مشکلات خود غلبه کنند. هیچ چشماندازی برای بهتر شدن وضعیت پیش روی آنها نیست. جنگ همه علیه همه آغاز شده است. مردم، مضطرب و نگران و مستاصلاند. جامعهشناسانی چون محسن گودرزی از «احساس زوال اجتماعی»(گودرزی، ۱۳۹۷) و ظهور «سوژه عاصی»(گودرزی، ۱۳۹۸) سخن گفتهاند. محسن گودرزی در اینباره چنین نوشته است «شهروند عاصی از وضعیت جامعه و شرایط خود به ستوه آمدهاست. در حالی که زندگی سختی را از سر میگذارند، اخبار هر روزهای که دربارهی فسادهای کلان منتشر میشود، او را نسبت به وضعیت خود خشمگینتر و از شرایط اجتماعی سرخوردهتر میکند. او فاصله زندگی خود و زندگی «دیگران» را میبیند. شهروند عاصی میبیند که گروه یا قشر خاصی از بهترین فرصتهای زندگی مثل شغل، درآمد و منزلت اجتماعی برخوردارند. نه فقط در خیابانهای شهر نمایش تفاخرآمیز و پرتبختر ثروت را میبیند بلکه در سایتها این سبک زندگی اشرافی را به رخ کشیده میشود. این نمایش در او خشم و نفرت برمیانگیزد. ارزشهایی که نهادهای رسمی براساس آن سازمان یافتهاند با آرزوها و منافع او فاصله پیدا کردهاند. شهروند عاصی ترکیبی از احساس بیپناهی و استیصال را تجربه میکند. نه نهادها و سازمانهای رسمی را در حل مشکلات کارآمد میبیند و نه خود میتواند گرهی از مشکلات خود بگشاید. نه پناهی در نهادها مییابد و نه توانی برای حل مشکلات دارد. از این رو، فضای ذهنی و احساسی شهروند عاصی را میتوان با ترکیبی از سرخوردگی، به ستوه آمدن و خشم بیان کرد.»(گودرزی، ۱۳۹۸) اعتراض، افسردگی و پناهبردن به اقتدار، واکنشهای اجتماعی متفاوت به چنین وضعیتی است. اقتداری که گاه در مذهب جستوجو میشود، گاه در سیاست و گاه در شخصیتهای موفق. از همینجاست که پدیدههایی چون اعتراض به وضعیت و میل به تغییر آن، پناه بردن به شخصیت اقتدارگرای حامل وعده امنیت و همچنین رشد رجوع به واسطههای مقتدر مذهبی و سلبریتیهای موفق اجتماعی در جامعه به طور همزمان دیده میشود. این پدیدهها، واکنشهای مختلف سوژه عاصی به وضعیتی واحداند.
۵– عوام به خرافات پناه میبرند چون پناه دیگری ندارند. روشنفکران در سالهای اخیر سهم زیادی را به عوامل معرفتی دادهاند. بیتردید توجه آنها به ضرورت تغییر در معرفت عوام، با توجه به مشکلات شدید نظام آموزشی و شرایط فرهنگی کشور، بخشی مهم و موثر از پروژه آگاهیبخشی معرفتی و دینی و نهادینه ساختن خرد و مدارا در جامعه بوده است و نباید تاثیر و اهمیت آن را دست کم گرفت. به هر حال اما آنها تا حدزیادی از توجه به عوامل اجتماعی باز ماندهاند و گفتار روشنفکری دینی اجتماعی در حاشیه باقی مانده است. حال آنکه «احیاء دین عامه»، «فربهی مناسکی» و آنچه «رشد خرافاتگرایی» نامیدهاند، را میتوان بیشتر حاصل بحرانهای اجتماعی دانست تا معرفتی. روشنفکران دینی چون دکتر سروش با تحقیر مدام «دین معیشتاندیش»، همواره «معرفتاندیشان» و «حقیقتاندیشان» را مخاطب خود قرار دادند. آنها نه با عوام معیشتاندیش سخن گفتند و نه مسائل آنها را طرح کردند و نه به آن مسائل پاسخ گفتند. آنها به این سوال نپرداختند که چرا آنچه «خرافهگرایی» مینامند تا این حد در میان عوام پایدار است؟ آنها خود با صرف نظرکردن چنین سوالاتی ناخواسته در محدود کردن امکان مبارزه با «خرافاتگرایی» فعلی نقش داشتهاند. سروش حتی در آخرین مصاحبه و یادداشت خود کوچکترین تلاشی برای فهم منطق دین عوام نمیکند. فهم منطق دین عوام به کنار؛ در این «روشنفکری دینی، شریعتی سمحه و سهله، چست و چابک و آسان … در این مسلکی که نه تکفیر است و نه تفسیق»(سروش، ۱۳۹۹) هیچ سرِ مدارا با آنچه دین عوام نامیده شده، وجود ندارد. سروش میگوید «آن خدای دین معیشتاندیش که خلاءهای زندگیشان را پر میکرد اکنون غایب است»(سروش، ۱۳۹۸) و در جای دیگری میگوید «والله اگر این مزارات و آستانها و اماکن متبرکه از صفحه خاک پاک شوند، اسلام و ایمان کسی، صورتا و مادتا نقصان نمیپذیرد»(سروش، ۱۳۹۹) خطای سروش همینجاست. آن خدا و این واسطهها به گواه پژوهشهای اجتماعی نه فقط حی و حاضراند بلکه احتمالا در چنین حوادثی بیش از پیش تقویت میشوند. چون جایگاه، قدرت نمادین و کارکردهایشان برای عوام جایگزینناپذیر است. خدا و واسطههایی که سروش به منطق اجتماعی تکوین آنها بیتوجه است. چون او چندان مطالعات بین رشتهای را جدی نگرفته و به ربط «معرفت» و «جامعه» نپرداخته است. تاریخ دکتر سروش، تاریخ غفلت از مسائل اقتصادی و جامعهشناختی است. تنها تجدیدنظر جدی دکتر سروش در مبانی نظری خود و توجه او به مسائل اجتماعی در سخنرانی بسیار مهم «نولیبرالیسم مسلح»(سروش، ۲۰۱۵)، بی قبل و بعد و گسسته از منظومه فکری سروش باقی مانده و میانجیهای لازم برای مرتبط شدن با وضعیت جامعه ایران را نیافته است. گویا سروش توان و اراده پیگیری پروژه عظیم تجدیدنظر در مبانیِ خود را نداشته است. در فقدان چنین تجدید نظری، نصایح اخلاقی و عرفانی و حتی دعوت روشنفکران دینی به عقلانیت، حیات اجتماعی را اخلاقیتر نکرده است. دین معرفتاندیش و حقیقتاندیشِ مطلوبِ دکتر سروش و پیروان او، و زبان مختار این دین، در حقیقت دین و زبانِ دینی طبقات متوسط و بالای جامعه بوده است که مخاطبان آن، در زمان طرح این مباحث هنوز از تدبیرِ عقلانیِ امور خویش ناتوان نشده بودند. بیهوده نیست که آن دین امروز مشتری خود را از دست داده و منادیان آن مجبوراند برای حفظ ارتباط خود با جامعه هر چه بیشتر به «عرفان» پناه برند. عرفانی که چون نه حامل وعده است و نه دارای اقتدار حل مسئله، چندان اقبالی نمییابد و فقط میتواند تسکیندهنده اضطراب مخاطبان پیشین باشد.
۶– پناه بردن به انواع واسطههای مذهبی و شدت گرفتن جنگ همه علیه همه در جامعه دو روی یک سکه است. به میزانی که فاصله انتظارات با واقعیت افزایش مییابد، به میزانی که جامعه فقیرتر و مستاصلتر میشود، به میزانی که فساد گستردهتری در جامعه مشاهده میشود و آینده برای مردم تیره و تارتر میشود، نزاع و خشونت و بیاخلاقی در جامعه بیشتر میشود. مردم مستاصل، برای فرار از فاجعه پیش رو، در زندگی روزمره بیشتر به جان هم میافتند و همه احساس میکنند اخلاق هر روز بیشتر به زوال میرود. بخشهایی از همان مردم مستاصل و خسته از جنگ فرساینده روزانه، برای کسب پناه و آرامش و آمرزش و حتی اندکی فراغت، به واسطههای مذهبی پناه میبرند. در کنار رشد گرایش به واسطههای مذهبی، انواعی از خرافات نیز در جامعه رشد میکند. قدسی تقدسزدایی شده اینگونه در جامعه تکثیر میشود.
۷– عوام نظام دانشی خود را میسازند تا بتوانند از خود دفاع کنند. عوامی که سالهاست با انبوه مشکلات خود رها شدهاند و «همزبان» و «همدرد» نیافتهاند، ناچارند دانشی ضمنی بسازند تا بتوانند با آن دشواری زندگی را تاب آورند. این دانش ضمنی همیشه آنها را به سمت اعتراض و شورش و تغییر رهنمون نمیکند. آنها ناگزیر دست در انبان سنت یا سیاست میکنند و وجدان جمعیشان، در فرار از واقعیت عینی، پناهگاههای ذهنی را برای خود تدارک میکند: واسطه مذهبی یا اقتدارگرای سیاسی دانش ضمنی عوام، به دلیل تداوم شرایط اجتماعی در سالهای طولانی، جزء سختترین لایههای زندگی آنها میشود. همین دانش ضمنی است که بر خلاف دیدگاه معرفتی دکتر سروش، خدایی میسازد که «به هر دردی میخورد». لااقل به درد خودشان میخورد و به هیچ وجه غایب نیست. آنچه روشنفکران و حتی فقها خرافات میدانند بخش لاینفک این دانش ضمنی است. تا زمانی که آن شرایط اجتماعی برپاست این دانش ضمنی نیز وجود خواهد داشت و بیش از روشنفکران و حتی علما پناه عوام خواهد بود. عوام دانش خود را دارند. آنها اشکال دیگر دانش را پس میزنند چون چنین جایگاه و قدرت نمادین و کارکردی برای آنها ندارد. این سرّ فاصله نسبی دین عوام، هم نسبت به دین سنتی حوزه و هم نسبت به روشنفکران است. راه حل تغییر این دانش، حمله به آن نیست. تغییر شرایط اجتماعی تولید آن است. ای بسا حمله مستقیم و ناهمدلانه به آن، به تقویتش منجر شود. حمله به تنها پناه هر بیپناهی او را عصبانی خواهد کرد. چنین حملهای شرط انصاف نیست. با این وصف شاید وقت آن باشد که سوال کنیم: سروشِ معرفت را دیرزمانی است که دیدهایم، سروشِ بیپناهان کجاست؟
منابع
– اسدی، علی(۱۳۵۳) گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در ایران، تهران: پژوهشکده علوم ارتباطی و توسعه ایران
– پیران، پرویز(۱۳۹۷) مسئولیتپذیری اجتماعی، تعدیل منافع شخصی با منافع اجتماعی، گفتوگو با تاج محمدکاظمی، روزنامه اطلاعات، ۱۰/۱۰/۱۳۹۷
– سروش، عبدالکریم (۱۳۹۸) خدا به هر دردی نمیخورد، گفتو گو با سایت زیتون، ۲۹/۱۲/۹۸
– سروش، عبدالکریم(۱۳۹۹) بر ما کمان ملامت میکشند، سایت زیتون، ۵/۲/۱۳۹۹
– سروش عبدالکریم، (۲۰۱۵) نولیبرالیسم مسلح، سخنرانی در کینگستون
– شریعتی، سارا (۱۳۹۶) احیای دین عامه، معانی، چرایی، سخنرانی در مجموعه فرهنگی امام صادق میبد یزد
– شریعتی، سارا و آرمان ذاکری(۱۳۹۵) موقعیت دین در جامعه ایران: قدسی تقدسزدایی شده، منتشر شده در: «گزارش وضعیت اجتماعی کشور»(۱۳۹۵) تهران: پژوهشکده مطالعات اجتماعی و فرهنگی
– گودرزی، محسن(۱۳۸۳) گرایشهای فرهنگی و نگرشهای اجتماعی در ایران، تهران : سازمان تبلیغات اسلامی
– گودرزی، محسن(۱۳۹۸) شهروند عاصی و احتمالات آینده، مجله اندیشه پویا، شماره ۶۳
– گودرزی، محسن(۱۳۹۷) روندهای گسیختهساز؛ منتشر شده در موسوی، میرطاهر(۱۳۹۷) «همبستگی اجتماعی و نابرابری: دومین گزارش وضعیت اجتماعی ایران(۱۳۸۸-۱۳۹۶)»، تهران : انتشارات آگاه
– مظاهری، محسن(۱۳۹۸) در خدمت و خیانت مناسک: بحثی درباره مناسک شیعی و پدیده فربهی مناسکی، وبلاگ محسن حسام مظاهری، ۱۸/۴/۱۳۹۸
9 پاسخ
*ضمیمهء الحاقی و مکمل نقد آقای مجید عارفی*
سایت *شهدای ایران*:
شبکه سوم سیمای جمهوری اسلامی […] در هفتهای که گذشت، مناظرهای با موضوع «نسبت علوم اجتماعی و جامعه» و به مناسبت هشتادسالگی علوم اجتماعی در ایران در معرض دید عمومی قرار گرفت و تبدیل به تریبونی برای دفاع از محکومین، ضدانقلاب و حامیان حکومت سکولار، شد.
*تریبون دادن برای دفاع از ضدانقلاب در رسانه ملی*
در بخش دوم گفتگوی «حذف و اضافه» مناظره دانشجویی هفته گذشته با حضور
“میثم مهدیار ” دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبائی
و “آرمان ذاکری ” دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس
پیرامون رابطه دانشگاه و جامعه برگزار شد. مناظرهای که بعد از پخش در اکثر وبسایتها و پایگاههای خبری ضدانقلاب مورد تشویق قرار گرفت.
مناظرهای که تبدیل به خواندن بیانیه سیاسی و محکوم کردن نظام اسلامی شد و طرف مقابل مناظره، بدون هیچ جواب و دفاعی از حکومت اسلامی، به مواردی اشاره کرد که نه درباره علوم اجتماعی بود و نه به ادعاهای آرمان ذاکری در دفاع از ضدانقلاب بود؛ برنامهای که شأنیت علی و آکادمیک این مناظره را زیر سؤال برده و موضوع پیشنهادی مناظره را تا حد یک بیانیه خوانی سیاسی خاص و اپوزسیون نمایی تقلیل داده است. آنجا که به آثار و اشخاص مسئلهداری چون سعید مدنی و… که از فعالان ضد امنیتی سالهای پس از انقلاب تاکنون بوده است ارجاع دادهاند و چندین بار تأکید کردند او به دلیل انجام پژوهشهای اجتماعی در زندانهای جمهوری اسلامی به سر میبرد!
*ذاکری در برنامه حذف و اضافه چه گفت؟*
آرمان ذاکری در دفاع از علوم اجتماعی غربی و همچنین با ادعای این مطلب که صدای علوم اجتماعی در جامعه شنیده نمیشود، گفت:
من پژوهشی را اینجا دارم که از وضعیت اجتماعی ایران در سالهای ۸۰ تا ۸۸ میپردازد؛ اعم از جرائم، اعتیاد، خودفروشی، تنفروشی، فقر و نابرابری، مهاجرت، طلاق و … . سرپرست این پروژه پژوهشی آقای سعید مدنی بودند. شخص ایشان دو پژوهش مهم دیگر نیز انجام دادهاند؛ یکی درباره اعتیاد و دیگری روسپیگری و آسیبشناسی کردند همین برنامههای توسعهای را که ایشان نقد دارند؛ اما امروز آقای سعید مدنی کجاست؟ ایشان امروز در زندان هستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه به علوم اجتماعی امروز اعتماد نیست. علوم اجتماعی متهم است.
وی ادامه داد: نمیشود شما صبح تا شب به علوم اجتماعی نقد کنید که وارداتی است، سکولار است، غربی است و بعد کسی را که رفته است زحمتکشیده است و روی مسائل اجتماعی شما پژوهش کرده و نشان داده که در عمق جامعه شما چه فاجعهای در جریان است، متهم به سیاه نمایی شود و راه به زندان یابد، آنگاه نباید از این علوم اجتماعی متهم و ناامن انتظار داشته باشیم مشکلی را حل کند.
………………………………………
در کنار گود نشستن و به مبارزین و تلاشگران داخلی اتهام چرب کردن سبیل روحانیت را زدن، نه اخلاقا صحیح است و نه بی جواب می ماند.
والسلام و علی من اتبع الهدی.
یازدهم اردیبهشت هزار و سیصد و نود و نه.
(توجه: این جوابیه یک ضمیمه الحاقی دارد که بدلیل طولانی بود مطلب، در کامنت بعدی درج می گردد)
جناب برادر اسبق: آقای مجید عارفی!
اگر ایرادی که شما بر نقد آقای آرمان ذاکری وارد کرده اید ناشی از تامل و دقت بوده باشد، حاکی از تداوم و تاثیرپذیری از همان فرهنگ متداول و رایج طرفداران سابق حکومت دارد، یعنی همان فرهنگی که از همان اوائل سال پنجاه و هشت تاکنون بر اذهان وابستگان به حکومت غالب و حاکم بوده و هست و نیز تا نیمه دوم دهه هفتاد بر ذهنیت بریدگان از آن و رویگردانان از خدای حوزوی.
و اما اگر این ایراد نتیجه یک ارزیابی شتابزده و احساساتی از سوی یک مرید بوده باشد، که در آن صورت جای گله ای ندارد.
با این حال محض اطلاع جنابعالی عرض می شود که آرمان ذاکری از منتقدین این حکومت و در حال حاضر یکی از فعالان طیف متاثر از اندیشه های دکتر علی شریعتی و همکاران نشریه *ایران فردا* و همچنین از شرکت کنندگان در سمینارهای هر سالهء یادبود دکتر شریعتی می باشد، و در کنار آن کوشا در فعالیتهای سیاسی و علمی روز.
صحبت از شیوه تفکر دکتر علی شریعتی و نیز نوع خاص اسلام شناسی ایشان شد.
نگاهی به انتقادها و حملات تند و بنیانی شریعتی در دهه های چهل و پنجاه به مجموع تفکر تاریخی روحانیت و اصول و مبانی حوزه ها که با تکیه بر ارثیه شوم کتب مجلسی و مخصوصاً بحارالأنوار کذایی و پر از جعلیات و در کنار آن انتقاد شدید از جانشینی کتاب مفاتیحالجنان شیخ عباس قمی بجای قرآن در نزد به اصطلاح مسلمانان ایرانی، نیز جای هیچگونه تردید و شکی در نقد ریشه ای روحانیت باقی نمی گذارد.
چرا که شریعتی عاقبه الامر مورد تکفیر و تفسیق روحانیت حوزه ها و سکوت معنادار روحانیون متجدد آن زمان مانند آقایان: مطهری، خامنه ای، محمد حسین طباطبائی، مفتح، رفسنجانی، بهشتی و … قرار گرفت و سرانجام زندانی و بعد از آن خانه نشین اجباری و قربانی این اتحاد ننگین سلطنت گردید و در حالیکه هنوز چهل و چهار سال بیشتر نداشت، راهی دیار باقی شد.
حال سوال اینجاست که مراد شما جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش چه در قبل از انقلاب و چه در پس از انقلاب که مشغول تبلیغ و ترویج اسلام حوزوی و واسطهء همکاری نهاد دانشگاه و حوزه بود که نهایتا به جنایتی سیاسی موسوم به *انقلاب فرهنگی* منجر و جهل و خفقان حاکم بر آن شد و دانشگاه را تا به امروز بزیر سلطه و نظارت حاکمیت روحانیت ولایی و فقاهتی درآورد.
ایشان از چه تاریخی متوجه شده اند که افکار مجلسی و کتاب مفاتیحالجنان مخرب و منحرف کننده هستند؟
امسال؟ یعنی بعد از پنجاه سال؟
آن وقت ایشان بعنوان استاد و متفکر و نواندیش دینی می خواهند که برای علاقه مندان تفکر شریعتی با مدد از همان افکار عتیقه حوزه ها و با چاشنی ای از شطحیات عرفا و صوفی های متوهم و خیالباف و نیز تکرار نظرات دین مسخ کن و مردد ساز غربی ها، تعبیر و تعریف جدیدی از دین عرضه کنند.
البته عملکرد چند سال اخیر ایشان در رویگردانیدن نسل جوان از اسلام را از مرور در کامنت های مندرج در ذیل مصاحبه ها و مقالات ایشان را می توان بخوبی نشان داد.
عبور ایشان از کلام الله (قرآن وحیانی) و رویا خواندن آن برای ابد بعنوان یک بدعت در کارنامه ایشان ثبت خواهد ماند. و البته که این سرانجام تا حدودی قابل پیشبینی بود، چرا که وی برای برون رفت از کابوس سیاه اسلام سنتی و ایرانیش چاره ای جز رویا خواندن منبع و مآخذ آن را نداشت.
ولی از آنجا که مماشات و همکاری وی با حاکمان جائر و جابر در پس از انقلاب، که شهرت و معروفیت برای ایشان ببار آورد، مسبب و باعث این فاجعه عظیم سوءاستفاده از مذهب و بدنامی دین الله (اسلام) در ایران و انحراف و ذبح بهترین انقلاب زمان حاضر شد، لاجرم این همکاری و همراهی جزو اعمال سیئه ایشان ثبت و هیچگاه فراموش نخواهد شد.
امیدوارم که در آینده با فاصله گیری از آن بدآموزی های دوران طرفداری از اسلام حوزوی که به هر منتقد خویش تهمت و افترا می بست و اکنون نیز می زند، از این شیوه تبرا جسته و تقرب و تعهد به دین الله حی و حاضر و پذیرش *اسلام منهای روحانیت*، برای آینده و سرنوشت مردم بی پناه ایران و جهان راه چاره ای بیابید.
در ضمن توجه شما را به مطالعه یکی از سایت های حکومت که راجع به نظرات آقای آرمان ذاکری ابراز شده جلب می کنم تا بیشتر و بهتر ایشان را بشناسید:
( ادامه در کامنت بعدی)
مدارا را دان اداره
سلطه منمای اراده
اگر خواهی تنها گوش
زبان را هم بیکاره
در چالش جهل و جور
باز هم مانی بیچاره
حق را سخن مبینست
با مؤمنین همواره
نبیش را داد تنبه
اخم منما به رو نهاده
نه این دوست عزیز و نه احتمالا سروش و دیگر نویسندگان که صرفا در یک جایگاه طبقاتی اجتماعی برای قرون متمادی فریز شده اند شناخت درستی از عوام ندارند ولی در مورد آن ها می نویسند و انتقاد می کنند و دلسوزی می کنند. درست مثل این روزها که دولت زمام امور را رها کرده تا همه ملت کرونا بگیرند ولی برای توجیه خودش مرتب از آن ها انتقاد می کند که فاصله گذاری هوشمند را رعایت نمی کنند و بنابراین باید عواقب آن را بپذیرند. گفتار و کردار و نوشتار روشنفکران برای مردم عادی ( و نه عوام) نامفهوم است و این قبیل مقالات برای طبقه روشنفکران به مثابه روغن بنفشه تبریزیان است تا زمانی که نسکافه شان را می نوشند و پیپ شان را چاق می کنند مطالع بفرمایند. درست مثال خدایان یونان که از آسمان ها در مورد مردم روی زمین صحبت با هم اختلاط و گپ و گفتگو ی پرگار مانند داشتند. امروز پزشک و مهندس و Ph.D دار قادر به خواندن یک حکایت چند خطی از گلستان نیستند و پایان نامه شان هم پر از غلط املایی است وای به حال عوام که باید به دنبال بدبختی و سیر کردن شکم خود باشند>
با سپاس از مقاله پرمغزتان. انتظار از کسی چون سروش برای دوری از زبان فاخر انتظار بیهوده ای است. عجیب است دوستان منتقد اگر قرار باشد نوشته های روشنفکران غربی را بخوانند انتظار ساده گویی و ساده نویسی ندارند بلکه کم دانشی خود را در ناتوانی درک نوشته های مثلا سارتر مقصر می دانند. اما وقتی پای سروش و اندیشمندان داخلی در میان باشد، زبان کم و بیش عالمانه و فاخر آنها را دستمایه تمسخر و انتقاد قرار می دهند و نشانه و دوری آنها از مردم و طبقات محروم تلقی می کنند.
منهم دوبار مرور کردم و خواستم بفهمم که چه میخواهد بگوید و چگونه
انهمه صغری و کبری میکند تا برسد به سروش و کاستی هایش و یکه تاختن در میدان سروش کوبی و اینگونه است که بدستت میکروفن میدهند و در صدا و سیما پشت تریبون مینشینی. از عوام و استقبال و پناه بردن انها به خرافات و واسطه مذهبی میگوید و جالب اینکه در هیچ جای این نقد، حتی اسمی از روحانیت بعنوان حاکمیت سیاسی و مروج اسلام مداح پرور و کرامت باف و خرافه پرداز و مسئول اول و اخر
احتضار اقتصادی و فرهنگی مملکت و نزول فرهنگ به میان نمی اورد و با اینحال روحانیون را همسو با روشنفکران در خرافه زدایی میپندارد! و این چنین سبیل روحانیت را چرب میکند. مسئله این حضرت بی پناهان نیست، مسئله اش عمدتا سروش است!
سلام ،
ببخشید ، این همه تحلیل و توصیف وضع موجود جامعه ی ایران را ارائه کردید که نتیجه بگیرید عوام ، همچنان عوام باقی بمانند ؟! و یا روشن فکران ما عامی شوند ؟! آگاهی و بسط علوم مختلف ، و ارائه ی دیدگاه های مختلف است که مایه ی رشد انسان ها در همه ی زمینه ها ( اعم از علوم ، ادیان ، اخلاق ، و …) است . انسان عامی ، به دلیل پایه های ضعیف شناختی ، فقط به یک چوب بست پوسیده تکیه می زند ؛ و اگر با آگاهی بخشی تقویت نشود ، خود به خود روزی سقوط خواهد کرد .
ضمنأ نگران نباشید که ” پناه عوام بی پناه ” صدمه ببیند : آن ها نه ” سروش ” می خوانند ، و نه اصلأ می شناسند ! اینان به همان ، به قول شما ، ” دانش خود ” اکتفا کرده و می کنند ! هیچ کس از عوام تاکنون از بی پناه تر شدن خود ، به خاطر آن چه تاکنون نواندیشان دینی بیان کرده اند ، ننالیده است !
( متأسفانه نویسنده ی محترم را نمی شناسم ، اما بسیار خوشحال می شوم ، پاسخ ایشان را بدانم )
با سپاس
منهم دوبار مرور کردم و خواستم بفهمم که چه میخواهد بگوید و چگونه
انهمه صغری و کبری میکند تا برسد به سروش و کاستی هایش و یکه تاختن در میدان سروش کوبی و اینگونه است که بدستت میکروفن میدهند و در صدا و سیما پشت تریبون مینشینی. از عوام و استقبال و پناه بردن انها به خرافات و واسطه مذهبی میگوید و جالب اینکه در هیچ جای این نقد، حتی اسمی از روحانیت بعنوان حاکمیت سیاسی و مروج اسلام مداح پرور و کرامت باف و خرافه پرداز و مسئول اول و اخر
احتضار اقتصادی و فرهنگی مملکت و نزول فرهنگ به میان نمی اورد و با اینحال روحانیون را همسو با روشنفکران در خرافه زدایی میپندارد! و این چنین سبیل روحانیت را چرب میکند. مسئله این حضرت بی پناهان نیست، مسئله اش عمدتا سروش است
با سلام و سپاس از نوشته خوب شما. شگرد اکثر ( و نه همه) روشنفکران و نو اندیشان دینی در دو پهلو نوشتن و استفاده از لغات قلمبه و سقلمه است. بدین ترتیب هر گونه اعتراض و نقد به حساب بیسوادی و نااگاهی خواننده و یا نقاد به حساب میرود. این گروه را با طبقه محروم و بیپناه جامعه کاری نیست. دکان این گروه چنسی برای عرضه به بیپناهان ندارد.
دیدگاهها بستهاند.