زیتون ـ آرش فروغی: روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت در میان خبرهای ریز و درشت کرونا و تک و پاتکهای سیاسی، خبر ناگوار مرگ نجف دریابندری رسید. دریابندری، نویسنده و مولف پرکار که در ۹۰ سالگی درگذشت در طول حیاتش با ترجمهها و مقدمههایی که بر ترجمههایش نوشت، نقش مهمی در شکل دادن به سلیقه و کیفیت سطح مطالعه قشر کتابخوان در ایران داشت. این در کنار سردبیری انتشارات فرانکلین نقش او را در بازار کتاب و نشر ایران اگر نگوییم بیبدیل، ممتاز میکرد.
از آبادان تا تهران
دریابندری خود را متولد زمستان ۱۳۰۹ در آبادان میدانست. پدرش، ناخدا خلف، مسوول انتقال کشتیهای تجاری و نفتی بزرگ به ساحل و برعکس تا میانه دریا بود. با مرگ ناخدا خلف، خانواده دچار بحران مالی میشود و سالهای سخت زندگی رخ مینمایند. نجف در سال مرگ پدر تازه دوران مدرسه را آغاز کرده بود.
شاگرد چندان منضبط و درس خوانی نبود و ترجیح میداد روزنامه دیواری دربیاورد یا به سبک «علی دشتی» داستان بنویسد، تا اینکه درس بخواند.
معلم شیمی سال سوم دبیرستان در این میان او را نوشتههای صادق چوبک آشنا میکند.
دریابندری میگوید:«من تا آن روز نام چوبک را نشیده بودم. حدود سال ۱۳۲۴ یا ۲۵ بود. همان زمانی که «خیمه شب بازی»تازه منتشر شده بود. من آن کتاب را گیر آوردم و خواندم. پس از خواندن این کتاب بود که فهمیدم داستان یعنی چه، و دیگر دشتی را کنار گذاشتم.»
در همان سال سوم دبیرستان از درس زبان انگلیسی تجدید میشود. با وجود این، خانم معلم ارمنیتبار باعث علاقه او به زبان انگلیسی و پیگیری و تلاش او برای یادگرفتن آن میشود.
طی یکسال به طور خودآموز و از طریق فیلمهای نمایش داده شده در سینما تاج آبادان که آن سالها فیلمهای روز دنیا را به زبان اصلی نمایش میداد. زبانش را تقویت میکند.
در سال یازدهم دبیرستان مدرسه را رها کرده و به استخدام شرکت نفت در میآید. اما آنجا نیز دریابندری کارمند منضبطی نیست و دوبار به کارگزینی معرفی و با تغییر سمت در جایی دیگر مشغول به کار میشود. وقتی برای بار سوم به کارگزینی معرفی میشود، در آستانه اخراج قرار میگیرد به همین دلیل به او اجازه میدهند که محل کار خود را پیشنهاد دهد. او اداره انتشارات شرکت نفت را انتخاب میکند و با انتقالش به این اداره بخش مهم دیگری از زندگی این مترجم آغاز میشود.
دریابندری در این دوره با افراد سرشناسی مانند محمدعلی موحد، حمید نطقی، ابوالقاسم حالت، ابراهیم گلستان همکار میشود.
ترجمه کتابهای «گل سرخی برای امیلی» ویلیام فاکنر و «وداع با اسلحه » ارنست همینگوی هم از محصولات همین دوره است.
دریابندری هم در آن سالهای دهه ۲۰ مانند بسیاری از همصنفیهای خود علاقهمند به سیاست و مشخصا حزب توده میشود و در سال ۱۳۲۹ رسما به حزب میپیوندد.
آن سالها آبادان با وجود شرکت نفت یکی از بزرگترین مراکز کارگری ایران به حساب میآمد، از این رو حزب توده نفوذ قابل توجهی در میان کارگران و روشنفکران این شهر داشت. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت دکتر مصدق، کودتاچیان شروع به دستگیریهای گسترده و سرکوب شدید هرگونه تشکلات کارگری کردند. در این شرایط بود که در ۱۳۳۳ نجف دریابندی هم دستگیر شد و به اتهام ارتباط با شبکه لو رفته حزب توده ابتدا به اعدام و سپس حبس ابد و با تخفیف در محکومیت به پانزده سال زندان محکوم شد. سال اول زندانش را در آبادان سپری کرد سپس به تهران منتقل شد.
آزادی – انقلاب
با انتقال به تهران و محاکمه مجدد حکم پانزده سالاش به چهار سال کاهش یافت، زمان باقی مانده را شش ماه در زندان لشکر و دو سال و نیم در زندان قصر سپری کرد. ترجمه «تاریخ فلسفه غرب » برتراند راسل حاصل این سالهای زندان نجف دریابندری است.
سال ۱۳۳۷ و پس از آزادی از زندان به دنبال کار، گذارش به موسسه «گلستان فیلم » ابراهیم گلستان افتاد. در آنجا مشغول به کار میشود اما بعد از هشت ماه و بعد از دوبار مسافرت به خارک و همراهی با گروههای فیلمبردار خارجی، با اخطاریه از سوی ساواک مواجه شده و مجبور به ترک موسسه «گلستان فیلم» میشود.
اینبار همزمان که ترجمه «بیگانه ای در دهکده» مارک تواین را در دست انجام داشت، از سوی منوچهر انور به همایون صنعتیزاده معرفی میشود و به استخدام موسسه انتشاراتی فرانکلین درمیآید.
کارش را با ویراستاری در موسسه شروع میکند و برای در دوسال ویراستار باقی میماند، اما پانزده سال بعد را به عنوان سردبیر به انتخاب آثار برای ترجمه و چاپ در موسسه میپردازد.
در این دوره است که دریابندری علاوه بر ترجمه با انتخاب کتابهای موسسه فرانکلین در واقع سلیقه چند نسل از کتابخوانها را جهت داده و به نوعی تربیت میکند.
در سال ۱۳۵۴ با تغییرات ساختاری و خروج صنعتیزاده از موسسه فرانکلین، دریابندری هم از آنجا خارج میشود.
پس از آن در سال ۱۳۵۵ بعد از ملاقاتی با رضا قطبی برای نظارت بر متن ترجمه شده فیلمها به طور قراردادی با تلویزیون ملی ایران شروع به همکاری میکند و این همکاری تا انقلاب ۵۷ ادامه دارد.
ترجمه و آشپزی
با شروع جنگ و آغاز سرکوبهای گسترده سیاسی ، دریابندری که حالا تلویزیون را رها کرده بیشتر وقت خود را صرف ترجمه میکند. شاهکارهای ترجمه او در این دوره چاپ و منتشر میشود. «رگتایم» و «بیلی بادگیت» از دکتروف، «بازمانده روز» کازو ایشیگورو. در کنار آن مقدمههایی که بر این کتابها مینویسد جزوههایی میشوند برای درک راحتتر کتاب.
در کنار ترجمه دریابندری در سالهای بعد به تجربیات دیگری هم دست میزند، از نقاشی و طراحی گرفته تا عکاسی و معماری. اما اوج این تجربههای متفاوت کتاب «مستطاب آشپزی»، حاصل همکاری او و همسرش فهیمه راستکار است. کتابی جامع و جذاب با طنزی دلنشین درباره آشپزی، ترکیبی از غذا و ادبیات.
در سال ۱۳۹۶ سازمان میراث فرهنگی او را به عنوان «گنجینه زنده بشری» معرفی میکند، این گنجینه اما سالهای پایانی حیاتش از بیماری آلزایمر رنج میبرد و راه دسترسی به گنجینهای که بر جای گذاشت به ترجمهها و تالیفهایش محدود میماند.
تعدد آثار و پرکاری دریابندری و حوزههای متفاوتی که در کنار کار اصلیاش، یعنی ترجمه، به آنها سرک کشید از او شخصیتی ساخت که در شکل و قالبی خاص جای نمیگیرد. زمانی در زندان با اتهام تودهای بودن «تاریخ فلسفه» راسل ترجمه کرد و زمانی دیگر «پیامبر و دیوانه» جبران خلیل جبران را. همینقدر مستقل و یگانه.
«عمو نجف»، اسمی که شاملو به او داده بود، در نهایت در ۹۰ سالگی و در روزهایی که تحسینکنندگان و خوانندگانش با محدودیتهای اعمال شده برای بیماری کرونا امکان مشایعت او را ندارند درگذشت.
* یکی از منابع که برای نگارش این گزارش از آن استفاده شده کتاب «گفتگو با نجف دریابندری» است.