همزمان با ورود به بیستوچهارمین سالگرد «دوم خرداد»، اصلاحطلبان در بدترین شرایط سیاسی ــ اجتماعی خود طی دو دهه اخیر قرار دارند. قلع و قمع کردن نامزدهای آنان برای انتخابات مجلس در اسفند ماه پارسال توسط شورای نگهبان و کنارهگیری آنان از این انتخابات و همچنین وضعیت انتقاد برانگیز و ضعیف «شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان» و استعفای «سیدعبدالواحد موسوی لاری» نایب رئیس این شورای راهبردی و از سویی، حملات همه جانبه بیشتر جریانهای سیاسی درون و بیرون از کشور، آنان را در وضعیت بسیار خطیر و دشواری قرار داده است.
مشکل دیگر اصلاحطلبان، انتخابات ریاست جمهوری سال آینده است که در آن کارزار نیز دورنمای مفید، تاثیرگذار و ارزشمندی را نمیتوان برای آنان متصور شد. در این بین اما حملات و انتقادهای تند «حزب کارگزاران سازندگی» به «اصلاحطلبان دوم خردادی» و نماد و پرچمدار آنان یعنی «سیدمحمد خاتمی»، گمانهزنیهای گوناگونی را نزد کنشگران و تحلیلگران سیاسی مطرح کرده است.
«کارگزاران سازندگی» و در راس آنان «غلامحسین کرباسچی» دبیرکل این حزب و شهردار سابق تهران و رسانههای همسو با آنان طی هفتههای گذشته انتقادهای بسیار تندی را به رئیس جمهور اصلاحات و رئیس «شعسا» یعنی «محمدرضا عارف» وارد کردند. این نقدهای اعتراضگونه بیشتر متوجه عملکرد ضعیف شورای عالی سیاست گذاری اصلاح طلبان و مدیریت ناموفق «محمد خاتمی» و «محمدرضا عارف» بوده که انتقادهای بهجایی نیز هستند. همچنین عملکرد بسیار ضعیف «عارف» در «فراکسیون امید» و در مجلسی که چند روز پیش ماموریتش پس از ۴ سال به پایان رسید، از دیگر انتقادهایی است که به «خاتمی»، «عارف» و «شعسا» وارد است.
اما موضعگیریهای «کارگزاران» طی یکی دوسال گذشته و رفتارهای «پراگماتیستی» که به آن مشهورند و نوع انتقادهایشان، نکات دیگری را به ذهن متبادر میکند.
«کارگزاران سازندگی» برخلاف «حزب اتحاد ملت» که به «خاتمی» اتصال باوری و عاطفی دارند، در انتخابات مجلس در اسفند ۹۸ شرکت کردند و در گفتمانشان این نکته مشهود بود و هست که در هر شرایطی (حتی رد صلاحیتهای گسترده) باید در انتخابات شرکت کرد؛ شرایطی که «حزب اتحاد ملت» آن را برنتافت و در انتخابات شرکت نکرد.
بسیاری از ناظران، این عملکرد «حزب کارگزاران سازندگی» را ارسال پالسی به حاکمیت تلقی کردند که آماده هستند با وجود تمام محدودیتها در کنار نظام بایستند به این امید که راس هرم قدرت در ایران به آنان اجازه دهد که سهمی از حاکمیت داشته باشند. این تحلیل و نشانههای دیگری که ممکن است بسیاری از ما از آن بیخبر باشیم، احتمالا به این معناست که حاکمیت به شروطی، حضور آنان در دایره تصمیم گیری را بلااشکال میداند و برای همین «کارگزاران» تصمیم گرفتهاند تا با به در کردن رقیبان از صحنه، به یگانه تشکل منتقد تبدیل شوند که در آینده، راهی برای حضور در حاکمیت هم بهدست آورند.
نکتهای که «کارگزاران سازندگی» آن را برای خود نقطه قوت میدانند شخص «حسن روحانی» است که تنها یکسال از عمر ریاست جمهوریاش باقی مانده و به احتمال بسیار پس از این دوران مانند سایر روسای جمهور(غیر از سیدمحمد خاتمی) به مسئولیتی منصوب خواهد شد که احتمال دارد ریاست بر «مجمع تشخیص مصلحت نظام» باشد.
روحانی با توجه به عضویت در «مجلس خبرگان رهبری» و سوابق و مسئولیتهای امنیتی که در کارنامه دارد، ظرفیت تبدیل شدن به مهرهای قدرتمند در رده بالای مدیریت کشور را دارد و از سویی، نزدیکی «روحانی» به پدر معنوی درگذشتهی کارگزاران یعنی «هاشمیرفسنجانی» او را مبدل به جانشینی مناسب برای «هاشمی» خواهد کرد تا درکنار مسئولیتهای رده بالای حکومتی بتواند بر صدر جریان فکری «کارگزاران» هم تکیه بزند.
در چنین حالتی آنان میتوانند نقش «آلترناتیوی» را ایفا کنند که با قدرت بیشتر جای «سیدمحمد خاتمی» و «حزب اتحاد ملت» را در صحنه سیاسی ایران بگیرند و با داشتن این ادعا که “خیلی پیشتر از دوم خرداد، تنها گروه اصلاحطلب در ایران بودهاند”، «خاتمی و حزب اتحاد ملت» را کنار زده و جای آنان را بگیرند.
تا اینجای این فرضیه هیچ اشکال و ایرادی به «کارگزاران» وارد نیست چراکه سیاست، عرصه رقابت است و احزاب سیاسی با این دورنما که سهمی در قدرت بگیرند یا تمامی آن را در دست داشته باشند، به کنش و فعالیت میپردازند و طبیعی است در جایی که حس کنند رقیب آنان در موضع ضعف مدیریت و مقبولیت قرار گرفته، تلاش کنند تا جای آنان را بگیرند.
اما «کارگزاران» در این مسیر یک کمبود بسیار بزرگ دارند و آن «نداشتن پایگاه اجتماعی» است. «کارگزاران سازندگی» با تمام داشتهها و امکاناتشان باز هم یک «سیدمحمد خاتمی»، «رضا خاتمی»، «مصطفی تاجزاده»، «بهزاد نبوی» و … در حلقه خودیهایشان ندارند یعنی چهرههایی که مقبولیت اجتماعی داشته باشند و با یک نوشته یا سخنرانی، تاثیری عمیق بر جامعه و یا حامیان خود بگذارند.
در این بین نمیتوان نقش پر اهمیت «محصوران» را نادیده گرفت. اگر این تحلیل با اتکا به نشانهها درست باشد که «کارگزاران» و «روحانی» در سودای کنار گذاشتن «اتحاد» و «خاتمی» هستند ــ بعید است که در این راه از حمایت محصوران برخوردار شوند آنهم به این دلیل که «روحانی» طی ۸ سال تصدی ریاست جمهوری ــ درباره محصوران فقط وعدههای توخالی داد و از سوی دیگر نزدیکی باوری و عاطفی «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی» به «خاتمی»؛ قابل قیاس با «روحانی» نیست. کارگزاران در حالی وارد رقابت با «خاتمی»، حامیان و یارانش شدهاند که نه پایگاه اجتماعی آنان و نه حمایت محصوران را دارند و حتی احزاب ریشهدار و تاثیرگذاری مانند «نهضت آزادی» و «ملی ــ مذهبیها» هم که همیشه ضمن حمایت از جریان اصلاحات و شخص «سیدمحمد خاتمی»، مواضعی شجاعانه و مستقلانه برای خود داشتهاند نیز بعید است در این گیرودار، بیطرف بمانند و از «خاتمی» پشتیبانی نکنند.
«کارگزاران سازندگی» بدون پایگاه اجتماعی و مردمی و حمایتهای احزاب ریشهدار و خوشنام، هیچ شانسی برای برجستگی در ساختار سیاسی ــ اجتماعی ایران نخواهند داشت، پس بهتر است «تکنوکراتهای سنتی ایران» برای تعبیر شدن رویاهاشان دست یاری به سوی «سیدمحمد خاتمی» دراز کنند. ممکن است «تَــکرار» خاتمی دیگر آن اعجاز گذشته را نداشته باشد و امواج سهمگین به راه نیندازد اما هنوز اعتباری بیشتر از هر چهره سیاسی دیگر در ایران دارد و این اعتبار باز هم میتواند در بزنگاههای دشوار به مدد بسیاری از کنشگران سیاسی کشور بیاید. کنشگران و تشکلهایی که اگر همه امکانات خود را با تمام قوا بسیج کنند بعید است حامیانشان یک سالن ۵ هزار نفری را پُر کنند.
ممکن است بخشی از انتقادهای تند و تیز «کرباسچی» به «خاتمی»، شخصی و به روزهای پس از دوم خرداد ۷۶ بازگردد، روزهایی که «کرباسچی» در روزنامه همشهری که مدیرمسئولی آن را برعهده داشت به حمایت تمام قد از رئیس جمهور اصلاحات پرداخت و دستگیری، دادگاهی و زندان شدن او، انتقامی بود که مخالفان بهخاطر آن حمایت از «کرباسچی» گرفتند و شهردار پیشین تهران توقع داشت تا از او حمایتی بیش از آنچه شد، بشود اما اگر چنین باشد هم، بسیاری از انتقادهای او به مجموعه افراد و عملکردهای جریان اصلاحات، وارد است.
درست است که حمایت اصلاحطلبان از «روحانی» در دو انتخابات ریاست جمهوری سالهای ۹۲ و ۹۶ حمایت درستی بود اما اصلاحطلبان بابت این حمایت که منجر به انتخاب «روحانی و دولت تدبیر» شد باید تضمینها و تعهدهایی را با او مکتوب کرده و در واقع با او وارد یک ائتلاف حزبی میشدند.
این نیز به ضعف اصلاحطلبان در کادرسازی باز میگردد، ضعفی که در انتخابات ۱۳۸۴ هم دیده شد و عدم اجماع درست اصلاحطلبان و آماده نکردن جایگزینی مناسب برای «خاتمی» در کارزار انتخاباتی، منجر به بروز فاجعهای بهنام «احمدینژاد» شد که ملت ایران هنوز در حال پس دادن تاوان آن فاجعه هستند.
اصلاحطلبان از این هم درس نگرفتند و برای همین ضعف در تجربه اندوزی یک بار دیگر مجبور به حمایت از یک غیر اصلاحطلب یعنی «روحانی» شدند. گویا اصلاحطلبان هنوز درسهای لازم را نگرفتهاند و قرار است در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ از «علی لاریجانی» حمایت کنند و این دست حمایتها نشاندهنده ضعف و تحلیل رفتن اصلاحطلبان است.
«علی لاریجانی» همان رئیس سازمان صدا و سیمایی است که پس از افشای «قتلهای زنجیرهای» توسط «خاتمی»، برنامهای موسوم به «چراغ» را روی آنتن فرستاند و در آن از «روحالله حسینیان» بهعنوان مهمان ویژه دعوت کرد و او ضمن حمایت از اقدامات «سعید امامی»، دولت اصلاحات را محکوم کرد و همین باعث شد تا «خاتمی» عذر «لاریجانی» را برای شرکت در جلسات هیات دولت بخواهد.
ضعف و تحلیل رفتگی جریان اصلاحات تا آنجاست که کسی را که تا دیروز از حلقه خود اخراج میکردند حالا به شخصیتی کانونی برای آنان تبدیل شده و احتمالا مانند «روحانی»، از «لاریجانی» هم بابت حمایتشان تضمین و تعهدی برای یک ائتلاف تشکلی، نخواهند گرفت.
اصلاحطلبان تنها یکسال فرصت دارند تا شاید بتوانند ظرفیت عظیم هوادارانی را که از دست دادهاند، دوباره بهدست آورند و این ممکن نیست مگر با یک برنامه اصلاحی دقیق و برطرف کردن ضعفها و پالایشی درونی از کارکردها گرفته تا نیروهایی که در این مدت ضربات جبران ناپذیری را با نام اصلاحطلب به جریان اصلاحات وارد کردهاند.
اگر اصلاحطلبان بتوانند با یک برنامه منسجم و دقیق تا سال آینده وارد کارزار انتخاباتی شوند این امید وجود دارد که بتوانند یک قوه از دو قوه را نجات دهند و اگر نتوانند چنین کنند انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ نیز با مشارکت حداقلی مردم مانند انتخابات اسفندماه ۹۸ و مجلس یازدهم برگزار خواهد شد و نهادهای مقننه و مجریه بهدست جریانی خواهد افتاد که از حمایت اقلیت جامعه برخوردارند.
اقلیتی که اگر با فرمان این روزهاشان قصد اداره کشور را داشته باشند بیتردید در ادامه روزهای بسیار سخت و طاقتفرسایی را در مقابل خواهند داشت و به مردم تحمیل خواهند کرد و در زمان وداع زود هنگام با صندلیهاشان است که متوجه سرانجام نافرجام یکدستسازی حاکمیت خواهند شد، هنگامی که ممکن است به اشتباه بزرگ خود پی برده باشند اما دیگر زمانی برای جبران نخواهند داشت.
2 پاسخ
هنر در کار کردن است برای مردم در هر شرایطی!
با سلام. میفرمأید که: ” اگر اصلاحطلبان بتوانند با یک برنامه منسجم و دقیق تا سال آینده وارد کارزار انتخاباتی شوند این امید وجود دارد که بتوانند یک قوه از دو قوه را نجات دهند ”
اگر به فرض اصلاح طلبان یکی، دو تا و یا هر سه قوه را هم در اختیار گیرند، فقط برای خودشان و اطرافینشان سفره نان و آب داری است ولی ملت چیزی دستگیرشان نخواهد شد جز شعأر.
آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی
دیدگاهها بستهاند.