شاهکارهای فرهنگی و حماسههایی که از زندگی و تلاش چهرههای ملی عرصههای ادب، فرهنگ، اخلاق، سیاست و شجاعت در حافظه تاریخ میمانند، ارجمندترین و ماندگارترین سرمایههای ضامن بقا و عظمت هر ملتی به شمار میروند. و همین میراثهای گرانقدر هستند که با حفظ غرور ملی و زنده نگهداشتن حس افتخار ملی الهامبخش نسلهای حال و آینده و مایه بقای ملتها در برابر گزند فجایع بزرگ تاریخی میشوند.
قصدم اغراق نیست و با همه عشق و علاقهای که همواره به شجریان داشته و دارم، در ابراز این باورم که او به یکی از مفاخر ملی و ماندگار ما تبدیل شده و زندگی و آثارش همواره الهامبخش آیندگان خواهد بود؛ اسیر احساسات نیستم.
درباره آثار هنری و فضایل انسانی او صاحبنظران بسیاری در شبکههای اجتماعی داد سخن دادهاند و من دیگر چیزی ندارم که به آن حقایق بیفزایم. زندگی و مرگ او یکبار دیگر نشانمان داد که وقتی یک چهره ملی دریچه قلب مردمانش را به روی خود باز میکند از چه شکوه و جلالی برخوردار میشود و با چه وضوحی خفت و حقارت ستمگران قدرتمدار زمانه خود را بر همگان آشکار میسازد.
به راستی امروز از سلطان محمود غزنوی که در روزگاران قدر قدرتیاش همه را مقهور شمشیر کرده بود و از شرق تا غرب دستش در غارت و خونریزی بود و این همه را به نام اسلام و به گمان خود برای اسلام میکرد، جز لعنت تاریخ چه مانده است؟ حکیم «مغضوب» توس اما هزار سال است و تا هزاران سال دیگر هم در بلندای تاریخ ایران، الهامبخش همه آنانی است که پای در بند انسان و انسانیت دارند و نمیخواهند سر به تسلیم ضحاکان زمانه خم کنند و لاجزم سرمشقشان کارستان کاوه، سیاوش و رستم دستان است.
از مسعود غزنوی خونریز که در کشتن بیگناهان از پدر بیمحاباتر بود اینک چه مانده است؟ حسنک وزیر اما که بیهقی تراژدی زندگی او را به تصویر کشیده همچون اسطورهای از برتری و حقانیت فضیلت در برابر رذایل دوران همچنان الهامبخش حقطلبی امروز ما است.
و بالاخره از سلطان امیر مبارز کافرکش و تعزیرگر که رند «فاش»گنوی شیراز را به «پنهان» خوری و دربهدری کشاند و شریعت را چند صباحی به زور شمشیر و تعزیر بر مردم حاکم کرد امروز چه چیزی با ارزشی باقی مانده؟
افسوس که باده قدرت، قدرتمندتر و معتادکنندهتر از آن است که با قربانیان متوهم خود که در اوج مستی نقش فرعون بازی میکنند، اجازه درنگ و تردید دهد و تا امواج خردکننده رود سرکش نیل آنان را در قعر خود فرو نبلعد دستبردار قربانی نیست. وگرنه چه ضرورتی داشت که در این سالها با شجریان چنین کنند که کردند؟
برای حاکمان کنونی ایران چه خفتی بالاتر از این که حتی از جنازه «خسرو آواز ایران» نیز ترسیدند. از هفتهها پیش کار «شورای امنیت ملی»شان که قاعدتا باید به هزار مشکل دیگر کشور فکر کند، این بود که برای جلوگیری از تبدیل تشییع جنازه شجریان به یک تظاهرات بزرگ ضدحکومتی «تدبیر» بیندیشند. و تدبیرشان هم همواره یکی است.
اخلال در برگزاری مراسم از راه پنهانکاری، دروغ، تهدید و حقههای زشت دیگر که همه با آن آشنا هستیم و در این چند روزه هزاران نفر در شبکههای اجتماعی به آن پرداختهاند.
البته از «حق» نگذریم، حاکمیت در قبال اینگونه پیشامدها چاره دیگری هم ندارد. چراکه معلوم نیست اگر مردم اجازه برگزاری بزرگداشت شجریان را پیدا میکردند، کار به کجا میکشید! وقتی همه پلها میان ملت و حکومت ایران ویران شده باشد هر مراسمی و هر تجمعی اگر سریعا «جمع» نشود، میتواند به یک جنبش فراگیر و غیرقابل کنترل علیه حکومتی که امروز از هر نظر با مردم خود بیگانه است فرا روید و به چالشی بزرگ برای بقای آن تبدیل شود.
شاید سران جمهوری اسلامی چند صباح دیگری هم با خفت و خواری حکومت کنند و عظمت قلابیشان را در دروغهای شاخدار «صدا و سیما»یشان و در تصاویر بزرگ رهبرشان که بر سر هر کوی و برزنی نصب کردهاند حفظ کنند، اما قلب ملت همان دژ محکم و تسخیرناپذیری است که حکومتی که از آن به بیرون رانده شد، دیگر به زور هیچ تفنگی و به حیله هیچ ترفندی نخواهد توانست به آنجا بازگردد.
این دژ محکم که تا ایران و مردم آن زندهاند برپا میماند، خانه ابدی همه زندگان سرافراز تاریخ است. شجریان از همینجا تا ابد در کنار مردم و همراه مردم آواز میخواند و نوباوگان این آب و خاک همراه با لذت بردن از عطر و عطرت آوای داوودی او، با رازهای شعر سرشار از عشق و زندگی خداوندان ادب و فرهنگ خویش آشنا میشوند و میبالند. خوشا به حال این درخت (شجر) همیشه سبز.
4 پاسخ
با سلام. هیچ کدام از سران نظام مقدس اسلامی از ممنوع التصویر بودن و حتی فوت این هنرمند عالیقدر با خبر نبود اند.
چند تا حکومت در دنیا تا این حد از گردهم آمدن مردم کشورش حتی برای سوگواری درگذشت یک شخصیت ملی واهمه دارد؟ # #شجریان
شاید سران جمهوری اسلامی چند صباح دیگری هم با خفت و خواری حکومت کنند و عظمت قلابیشان را در دروغهای شاخدار «صدا و سیما»یشان و در تصاویر بزرگ رهبرشان که بر سر هر کوی و برزنی نصب کردهاند حفظ کنند
بله شاید ولی ما مردم ایران عزیزمان در مراسمی که اجازه دور همی دارد مراسم سالگرد قاتل کشور های همسایه قاسم سلیمانی و در ۲۲ ابان که مجوز راهپیمایی داده میشود شعارهای قشنگ و تازه ای که حقیقت را در جهان اعلام میکند و وجدان خفته آخوندها را بیدار کند و مردم ایران را نیز با هم برای نجات خود و جوانانشان و برای رهایی ایران عزیزمان متحد و همراه کند اماده کنیم انشالله روزهای پر خیر نزدیک است و فرا رسد آمین یا ربالعالمین
خواننده خوبی بودن دلیلی بر هوشیاری سیاسی در قضاوت کردن نیست.
بت سازی و قهرمان سازی فرهنگ مزمن و قدیمی اینجور موقع ها معلوم میشه.
حرکت های خودجوش جمعی بسیاری در طول تاریح به بیراهه کشیده شده. جمع شدن جلوی بیمارستان بدون رعایت فاصله اجتماعی و شعار دادن، آن هم شعاری در راستای تعمیق اختلافات جناحی داخلی، از شجریان که با پسرش باجناق بوده و هستند، یک قدیس ساختن هم از این جمله است.
بله اما تشخیص کجروی و انحراف یک نظام سیاسی از آرمان های یک انقلاب مردمی و دموکراتیک و تبدیل شدن به یک دیکتاتوری مذهبی فاسد و بی کفایت از همان ابتدای کار و در دهه شصت وعدم ورود به بازی های ساختگی نظام با اسامی اصلاح طلب و اصولگرا نشانه هوشمندی سیاسی است. شجریان حتی در سال ۸۸ هم به پشتیبانی جناح خاصی وارد نشد به پشتیبانی مردم و خس و خاشاک آمد و شعارش هم رای من کو یا درود بر موسوی نبود، مرگ بر دیکتاتور بود.
در پایان خواستم خیالتان را راحت کنم دیگر اختلاف جناحی ای وجود ندارد که تعمیق شود، یک اختلاف هست آن هم بین اکثریت مردم ایران و دیکتاتوری فاسد و جلاد حاکم بر ایران و به اندازه کافی عمیق هست.
نصیحتی هم به شما که بازوی رسانه ای دیکتاتور هستید، حداقل سعی کنید ظاهر بیطرف خود را تا انتهای کامنت حفظ کنید نه اینکه با اشاره عامیانه و بدون اطلاع کافی به زندگی شخصی افراد سعی در مخدوش کردن چهره آنها کنید.
دیدگاهها بستهاند.