با انتخابات آمریکا، ترامپیستهای داخلی به صحنه آمدند تا هویت سیاسی خود را بیش از پیش به نمایش گذارند.
از جمله ترامپیستهای برانداز خارجی که شامل پهلوی طلبها و «مجاهدین خلق» میشوند؛ در ایران هم ترامپیستهای داخلی در طول انتخابات آمریکا سخت فعال شدند تا به نفع ترامپ و به ضرر بایدن اطلاعات نادرست و تحلیلهای گمراه کننده به مردم دهند.
ترامپستهای داخلی به طور مشخص به سه گروه تقسیم میشوند. دسته اول بیشتر کسانی را در بر میگیرد که شرایط اقتصادی و سیاسی کشور آن چنان بتنگشان آورده است که میخواهند ترامپ مجددا انتخاب شده، فشار حد اکثری او ادامه پیدا کند تا نظام بالاجبار به مذاکره و تغیییر رویه در سیاستهای خود تن دهد.
این دسته از مردم نگران بودند که با آمدن بایدن و خصوصا بحث برگشت او به برجام، نظام مجددا قوت گرفته و به اندازه کافی با «تهدید» مواجه نباشد تا به تغییرات لازم تن دهد.
گروه دوم افرادی هستند که در داخل کشور به براندازی نظام اعتقاد پیدا کردهاند به دلیل اینکه کلا از قابلیت اصلاح نظام ناامید شده و از اصلاحات و اصلاح طلبان و سیاستهایشان مایوس شدهاند. آنها به دنبال این هستند که همه چیز در ایران زیر و رو شده تا بلکه با رفتن رهبران سیاسی فعلی، تغییراتی بنیادین در کشور شکل گیرد. این دسته با یک نظام سلطنتی نیز٬ مادامی که به تغییرات بنیادین منجر شود٬ مشکلی ندارند.
گروه سوم؛ دستگاههای امنیتی و رسانهای نظام جمهوری اسلامی ایران٬ نظیر صدا وسیما، روزنامه کیهان و جوان و شخصیتهای محافظه کار افراطی هستند. احمدی نژاد و مشاورین گذشته او همچون عبد الرضا داوری به این دسته از ترامپیستهای داخلی پیوستهاند.
این نوشتار کوشش میکند که به هر سه گروه پرداخته و خصوصا روشن کند که هدف گروه سوم از حمایت از ترامپ چیست، چرا این گروه به ترامپ دل و امید بسته بود.
ترامپیسم در آمریکا آرام آرام به یک ایدئولوژی فرا گیر تبدیل شده است به صورتی که این ایدئولوژی کمتر از نیمی از جمعیت این کشور را بخود مشغول و مجذوب کرده است. این ایدئولوژی را میتوان با مشخصات و ویژگیهای مختلفی شناسایی کرد که بخشی در چهارچوب ایدئولوژی راست سیاسی افراطی دنیا جا گرفته و بخش دیگری منحصر بخود ترامپ و ترامپیسم در آمریکا است. این ایدئولوژی با مشخصات زیر شناسایی میشود.
اول: ترامپیسم بر پایه یک قرائت ویژه تنگ نظرانه از دین استوار است؛ در مورد دینداری مردم به قضاوت مینشیند و بخش عظیمی را دیندار واقعی نمیداند. اونجلیسیم و آخر الزمانی بودن، ابعاد خاصی به این قرائت از دین میدهد. آنچه این ایدئولوژی را از ایدئولوژی راست افراطی در اروپا تا حدودی جدا میکند، پایگاه قوی ترامپیسم در بخش مذهبی محافظه کار در آمریکاست. از زمان انتخاب رانالد ریگان، مسیحیان محافظه کار دست راستی در آمریکا به صحنه سیاست آمدند اما این اولین بار است که رییس جمهوری آمریکا این گروه را به پایگه اصلی اجتماعی خود تبدیل کرده است. ریگان از بقیه گروههای اجتماعی هم بهره میگرفت و به خاطر همین هم محافظه کاران مسیحی افراطی در زمان او نمیتوانستند سیاستهای او را انحصارا در جهت اهداف خود شکل دهند اما در مورد ترامپ موضوع متفاوت است. او در طول چهار سال گذشته به این پایگاه که بخش اصلی حزب جمهوریخواه را تشکیل میدهد، وفادار مانده است و از این پایگاه تاثیر گرفته است.
دوم: ترامپیسم بیشتر بر بومی گرایی (Nativism) تکیه میکند. بومی گرایی با ناسیونالیسم (Nationalism) در مواردی و در جغرافیای مختلف فرقهای فاحشی دارد. ناسیونالیسم در بسیاری از موارد هم گیرتر است و در مقابل آن، بومی گرایی، اندیشه، نژاد، دین، زبان و … در درون یک کشور نشانه میگیرد. ناسیونالیسم کوشش میکند تا اکثر مردم یک کشور را در برگیرد اما بومی گرایی لزوما به سراغ اکثر شهروندان یک کشور نمیرود. بومیگراها آرزو میکنند که ایدئولوژی آنها همه گیر شود. حرکتهای ناسیونالیستی میتوانند همه گیر (Inclusive) باشند اما بومی گرایی بیشتر بر روی جمعیت خاص و بخشی از مردم و نه همه مردم تاکید میکند. از همین رو هم در بومی گرایی ترامپیسم، مهاجرین خارجی جایی ندارند چرا که آنها به یک دست بودن و انسجام نژادی جمعیت سفید پوست کشور صدمه میزنند. لذا بومی گرایی ترامپ فقط نژاد سفید پوست این کشور را با مذهب پروتستان اونجلیکال در بر میگیرد.
سوم: ترامپیسم مخالف نهادها و مراودات گسترده بین المللی است. با نهادهای بین المللی مخالف است به خاطر اینکه نمیخواهد مردم آمریکا و این کشور شهروند جهانی بوده و کشور در مراودات برد-برد بین المللی مشارکت داشته باشند. به نرمهای بین المللی هم اعتقادی ندارد بخاطر اینکه این نرمها قواعد بازی را فقط برای شهروند جهانی تبیین میکند. ترامپیسم به دنبال بهم زدن این قوانین بازی بین المللی است. ترامپ به فکر استحکام نرم ها و نهادهای بین المللی نیست بخاطر اینکه او فکر میکند آنها استقلال مطلق تصمیمگیریهای سیاسی را از این کشور میگیرند و به منافع اقتصادی آمریکا ضربه میزنند.
چهارم: ترامپیسم به نهادهای دموکراتیک داخلی و ارزشهای پایهای دموکراسی که در حکومت قانون و پاسخگو تعریف و بر آنها تکیه میشود نیز اعتنایی ندارد و دائم کوشش میکند که نرم و قانون شکنی کند. ترامپیسم به شفافیت در عمل اعتقادی ندارد. ترامپیسم به دنبال تمرکز قدرت در دست رئیس جمهور است. اما این تمرکز قدرت و نتیجتا قدرت تمرکز یافته را نامحدود میداند. بخاطر همین هم بسیاری ترامپیسم را مقدمه ای بر فاشیسم سیاسی میدانند. ترامپ دائما قانون و نرم شکنی میکند اما برای ترامپیستها مهم نیست. ترامپ و ترامپیستها به راحتی به کسانیکه مخالف عقاید آنها هستند برچسب میزنند و کوشش میکنند که راه را برای انتقاد و پاسخگویی مسدود کنند. آنها مخالفین ترامپیسم و ترامپ را دشمنان آمریکا و نظام آن کشور میدانند.
پنجم: این ایدئولوژی به اخلاق فردی در صحنه سیاست اعتقاد آنچنانی ندارد. ترامپیستها از فساد جنسی و مالی ترامپ گذشتهاند و اصولا برای آنها مهم نیست که رفتار اجتماعی او چگونه است. آنها حتی به ترامپ حق میدهند که فساد مالی خود را مخفی کرده و مدارک مالیاتش را به شهروندان این کشور نشان نمیدهد. در آمریکا سنت سیاسی عیان نمودن مدارک مالیاتی همیشه قابل احترام بوده است اما ترامپیستها این استثنا را برای ترامپ قائل بودهاند که در پشت پرده فساد گسترده اجازه ندهد تا زوایای مختلف آن برای مردم روشن شود. خود ترامپ و حامیانش، عدم پرداخت مالیات به دولت مرکزی که از طریق استفاده نادرست از قانون صورت میگیرد را از هوش بالای او میدانند. آنها باور ندارند که او قانون شکنی میکند؛ بلکه او را بالای قانون میدانند.
ششم: ترامپیسم بر سیاستهای پوپولیستی استوار شده است. پوپولیستها بیشتر بر تحریک احساسات در صحنه سیاست و دادن اطلاعات نادرست به مردم تکیه میکنند. سه مشکل بزرگ پوپولیستها و حرکت های پوپولیستی اینست که اول؛ نهادهای دموکراتیک و قانونی را در یک کشور تضعیف میکنند؛ به دلیل اینکه اگر این نهادها تضعیف نشده باشند، پوپولیسم نمیتواند در یک جامعه پای گیرد. لذا اکثر پوپولیستها با اتکاء قانون و نهادهای دموکراتیک بر سر کار آمده و قدرت را بدست میگیرند اما بلافاصله تضعیف این نهادها در دستور کار آنها قرار میگیرد. لذا دولتهای پوپولیستی اگرچه با شعارهای پوپولیستی قدرت را بدست میگیرند اما برای ایجاد ثبات برای قدرت خود، مجبور هستند تا نهادهای قانونی و دموکراتیک را تضعیف و تخریب کنند تا با چالش پاسخگویی روبرو نشوند. دوم؛ اگر در یک نظام نسبتا کارآمد دموکراتیک، نقش شهروند مطلع را کلیدی بدانیم و باور داشته باشیم که مردم میتوانند یک نظام دموکراتیک را با ثبات نگه داشته و از نهادهای مختلف آن محافظت کنند که از سیاست و سیاستهای یک نظام دموکراتیک اطلاعات صحیح و قابل اعتنا و اعتماد داشته باشند. پوپولیستها با دادن اطلاعات غلط به مردم، از تعداد شهروندان مطلع برای دفاع از ارزشها و نهادهای دمکراتیک میکاهند. دسترسی به اطلاعات صحیح در یک نظام دموکراتیک بسیار حیاتیست. پوپولیستها با دادن اطلاعات غلط به شهروندان یک کشور، جامعه را حد اقل دو قطبی میکنند؛ گروهی که با اطلاعات صحیح به ارزیابی نظام غالب مینشیند و گروهی که به خاطر اطلاعات غلط این قابلیت را از دست میدهد. سوم؛ پوپولیسم کار مخرب دیگری که انجام میدهد اینست که دائما برای ظرفیت نهادهای دولتی با اطلاعات غلط و وعدههای نادرست، مبالغه و گزافه گویی میکند. وقتی مردم از حقیقت پتانسیل این نهادها با اطلاعات صحیح ارزیابی درستی در دست نداشته باشند، توقعاتشان از نظام سیاسی بالا رفته و ممکن است این توقعات غیر واقعی، انسجام اجتماعی را با چالش روبرو کند. لذا ترامپ یکی از کارهای بزرگ چالشی که در جامعه آمریکا انجام داده، تضعیف نهادهای قانونی و دموکراتیک بوده است. تضعیف مستمر این نهادها برای جامعه فرهیخته و سیاسی آمریکا زنگ خطری شده است.
هفتم: ترامپیسم بر برتری نژاد سفید پوست در آمریکا تکیه کرده است. بومیگرایی ترامپیسم بر باور «نژاد برتر سفید پوست» در آمریکا استوار شده است. لذا ترامپ در طول چهار سال گذشته ابایی نداشته است که خصومت خود را با اقلیتها نشان داده و یا در مقابل آنها به ایجاد سیاستهای تبعیضگرایانه روی آورد. ترامپ هرگز حاضر نشده است گروههای سفید پوست خشونت طلب را محکوم کند.
هشتم: ترامپیسم بر پایه منافع ملی٬ بدون تکیه بر اجماع اجتماعی استوار شده است. وقتی ترامپ میگوید آمریکا اول (America First) او در حقیقت از آمریکای خاصی با تعاریف مشخص خود و برای عده خاصی صحبت میکند. تخفیف مالیاتی ترامپ برای اکثریت مردان صاحب سرمایه سفید پوست بوده است. سرمایههای کلان در کشور امریکا بسیار بیشتر در دست سفید پوستان این کشور متمرکز شده است. با جنگهای تجاری ترامپ بیشتر میخواست به کارگران سفید پوست بگوید که برای منافع آنها میجنگد. با شعار آمریکا اول، ترامپ هیچ به فکر بازیهای برد-برد در خارج از مرزهای کشور نبوده؛ او اصولا به فکر این نبوده تا ارزیابی دقیقی از اینکه کدام گروه اجتماعی در خارج از مرزهای این کشور با این جنگها ضربه پذیر میشود٬ نبوده است. او میخواهد مرکانتالیسم اقتصادی قرن ۱۸ و ۱۹ میلادی را زنده کند. وقتی او از پیمان محیط زیست پاریس بیرون آمد، این قرار داد بین المللی را مغایر با منافع اقتصادی آمریکا دانست. بیشتر در این کشور، حامیان مسیحی اونجلیکال او به تغییرات اقلیمی و نقش انسان در این تغییرات اعتقاد نداشتهاند. لذا ترامپیسم با نفی تغییرات اقلیمی اول کوشش کرده است که به نهادهای بین المللی حافظ محیط زیست پشت کرده و دوم؛ اصولا همه نرمهای پذیرفته شده جهانی را برای محافظت از تغییرات اقلیمی بشکند.
ترامپیستهای ایرانی از نوع اول که از انتخاب بایدن بخاطر برگشت او به برجام ترسیده و فکر میکنند که بایدن برگشت به برجام را بدون قید و شرط میپذیرد، سخت اشتباه میکنند. بایدن یکی از حامیان برجام در دولت اوباما بوده و عقد این قرار داد بین المللی را به عنوان قدم اول برای مذاکرات بعدی با ایران تشویق و ترغیب کرده است. دولت اوباما در مقابل دو گزینه تحریم و مذاکره و یا جنگ قرار گرفته بود و علیرغم فشارهای اسرائیل و کشورهای عربی منطقه نظیر عربستان سعودی، گزینه اول یعنی تحریم برای فشار بر ایران را برای مذاکره انتخاب کرده بود. اوباما سخت مخالف جنگ با ایران بود. لذا بایدن بدنبال ادامه همان پروسه و ادامه مذاکره با ایران خواهد بود و قادر است از اهرمهای مختلفی برروی ایران برای مذاکره استفاده کند. بایدن اعتماد و اعتبار جهانی دارد و حمایت مطلق اروپا را با خود داشته و با حل مشکلات آمریکا با چین میتواند برروی کنش و سیاست خود در مورد ایران اجماع جهانی ایجاد کند. لذا کسانیکه میخواستند تا ترامپ بماند تا بر ایران فشار وارد آورد و نظام ایران را برای مذاکره آماده کند، نباید با انتخاب بایدن نگران باشند.
ترامپیستهای گروه دوم که امید به یک منجی خارجی بستهاند و ترامپ را آن منجی خارجی میدانند سخت به گمراهی رفتهاند. ترامپ به دنبال تغییرات عمده در سیاستهای داخلی ایران نبوده و فقط با سیاستهای خارجی منطقه ای ایران مشکل داشته و دارد. آئینه تمام نمای سیاستهای ترامپ در منطقه، نگرش و برخورد او با عربستان سعودی است. عربستان سعودی با رهبری محمد بن سلمان، بر حجم خودکامگی و خشونت خود بر شهروندان این کشور افزوده است. با این همه ترامپ هرگز حاضر نشد تا قتل فجیع خاشقچی که به دستور محمد بن سلمان صورت گرفته بود را محکوم کند. لذا زمانی که خودکامگان برای حفظ پایههای نظام خود به کمک خارجی نیاز پیدا کنند، منافع کشور و مردم را در ازای حمایت خارجی میفروشند. لذا نباید بعید دانست که نظام خودکامه در ایران اگر خطر خارجی را برای حیات رژیم در ایران جدی دانسته، برای یک معامله بزرگ با ترامپ آماده نمیشد. سیاستهای نظام در ایران اکنون به سمت روسیه و چین چرخش پیدا کرده بخاطر اینکه رهبران سیاسی کشورما فکر میکنند میتوانند حامی ایران در زمانهای بسیار کلیدی و چالشی در مقابل آمریکا باشند. اما مشخص است که چنین نیست و چنین نبوده است و گذشته به روشنی آنرا نشان داده است. بیشتر «پهلوی طلبها» بر اندازی و فروپاشی را در ایران دنبال میکنند. این کنش برای کشور بسیار خطرناک بوده و ممکن است جان هزاران شهروند کشور را طعمه خشونت دولتی کند و نهایتا حکومت مطلق نظامیان را بر کشور مقدور سازد.
اما ترامپیستهای گروه سوم همه مشخصات ترامپیستهای آمریکائی را دارند. ترامپیستهای داخلی گروه سوم هم بر قرائت واحدی از دین، بومی گرایی، مخالفت با نهادها و معاهدات بین المللی نظیر FATF ، کم بها دادن به قانون و نهادها و ارزشهای دموکراتیک داخلی، دوری جستن از اخلاق فردی سیاسی، اتخاذ پوپولیسم سیاسی، اعتقاد به برتری گروهی بر گروههای جامعه بر پایه اعتقادات ایدئولوژی و تسلیم بودن بدون قید و شرط به نظام ولایت فقیه و نهایتا تعریف انحصاری خود از منافع ملی تکیه کردهاند. منافع ملی که ترامپیستهای طیف محافظه کاران ایرانی تعریف میکنند، منافع ایدئولوژیک نظام و نه منافع ملی و مردم و تعریف آن از طریق دستیابی به یک اجماع عمومی است. محافظه کاران افراطی در ایران به غیر از اینکه منافع مشترکی در ایدئولوژی و برداشتهای سیاسی خود با ترامپ دارند که در بالا به آنها اشاره شد، به چهار دلیل مشخص از ترامپ و ترامپیسم حمایت کرده و میکنند. اما باید توجه داشت که رهبر جمهوری اسلامی ایران در بنای این کنش سیاسی نقش مهمی را بر عهده داشته و اکنون نیز دقیقا حامی ترامپیستهای محافظه کار افراطی کشور که پایههای اجتماعی او را تشکیل میدهند هست. حمایتهای روشن رهبری جمهوری اسلامی ایران از ترامپ در مناظرههای تلویزیونی سال ۲۰۱۶ در مقابل کلینتون، تمایل او را به انتخاب ترامپ به عنوان رییس جمهوری آمریکا به نمایش گذاشت. رهبر جمهوری اسلامی ایران در یک اظهار نظر، بحث ترامپ را در یکی از آن مناظرها را به حقیقت نزدیک یافته و بر بحث کلینتون ترجیح داد. لذا ترامپیستهای محافظه کار افراطی در ایران، امروز با آن پشتوانه به میدان حمایت از ترامپ آمدهاند و میدانند که رهبر جمهوری اسلامی ایران به دلائل مختلف ترامپ را بر بایدن ترجیح میدهد. اما چرا آنها در این زمان و در این انتخابات علیرغم بی مهریهای ترامپ به کشور و مردم ما و ترور سلیمانی ترامپیست شدهاند؟ اول؛ آنها حیات نظام را در ادامه ایدئولوژی آمریکا ستیزی دانسته، لذا میدانند مادامی که ترامپ بر قدرت بماند شانس آنها در ادامه و حتی بازسازی این ایدئولوژی بسیار محتمل و مقدور خواهد بود. دوم؛ بسیاری از آنها در بازارهای مالی کشور و بورس سهم عمده و نقش مهمی را بازی میکنند. مادامی که بتوانند تنش سیاسی کشور را با آمریکا در سطحی نگه دارند که «نه جنگ و نه صلح» ادامه پیدا کند و بازارهای کشور متشنج و بی ثبات بماند، آنها از بالا رفتن قیمت دلار و بی ثباتی در بازار سود میبرند. دست بسیاری از آنها به غیر از بازار و نهادهای مالی در بازار سیاه و قاچاق هم باز است و از آن استفاده شخصی میکنند. آنها در حقیقت با زیان مردم سود بیشتری به جیبهای خود سرازیر میکنند. سوم؛ آنها بدنبال آن هستند تا جایی که ممکن است مذاکره با آمریکا را به تعویق انداخته تا بتوانند به تنش آفرینی بین المللی و همچنین عدم حل مشکلات کشور با غرب و آمریکا ادامه دهند. آنها خصوصا انتخاب مجدد ترامپ را برای به تعویق انداختن مذاکره با آمریکا ضروری دانسته بخاطر اینکه به تحریم بعنوان یک اهرم فشار بر مردم خو گرفته و کاسب تحریم شدهاند. مادامی که این اهرم فشار اقتصادی ادامه پیدا کند، نظام راحتتر میتواند صدای اعتراض را سرکوب کند. دولتهای خودکامه همیشه به دشمنهای فرضی خارجی متمسک شدهاند تا اوضاع داخلی را در زیر خشونت و با توجیه خطر خارجی کنترل کنند. آنها فکر میکنند که با ادامه تنش با آمریکای ترامپ بتوانند مذاکره و مراودات جهانی کشور را با دنیا به تعویق انداخته و مخالفین روشها و سیاستهای خود را در داخل به راحتی سرکوب کنند. چهارم؛ ترامپ آئینه تمام نمای یک کنش ضد دمکراتیک در درون یک نظام دموکراتیک بیش از دویست ساله بود و نظام دموکراتیک آمریکا را به مرز یک چالش بزرگ سیاسی رهنمون کرد. محافظه کاران افراطی ترامپیست در درون کشور با انتخاب مجدد ترامپ میخواستند بگویند دموکراسیهای غربی اصولا بحران آفرین و بیثبات بوده و بهترین نظام، یک نظام فردی است تا هر زمان و به هر وسیله و زمانی با خشونت بتواند در اجتماع و در نظم سیاسی کشور ثبات سیاسی ایجاد کند.
آنچه در هفتههای گذشته و این روزها قابل توجه است حمایت ترامپیستهای داخلی از ترامپ از طریق خدشه دار کردن شخصیت بایدن، اطلاعات غلط دادن در مورد سیستم سیاسی آمریکا و همچنین تایید تقلب انتخاباتی در آمریکا است؛ چیزی که ترامپ بدون هیچ سندی ادعا کرده است. اما از همه شگفت انگیزتر اینست که ترامپیستهای داخلی این حق را برای ترامپ قائل هستند که سیستم انتخاباتی آمریکا را به چالش بکشد و با ادعای بدون پشتوانه اعلام کند که در این انتخابات تقلب فاحشی صورت گرفته اما وقتی در سال ۱۳۸۸ شهروندان ایران در مقابل انتخابات و تقلب انتخاباتی و گزینش احمدی نژاد و بیرون آمدن نام او از صندوقهای فرضی سئوالات چالشی طرح کردند، آن سئوالات را نا مشروع، تاثیر گرفته از دشمن خارجی دانسته و مردم سئوال کننده را به ایجاد “فتنه” متهم کردند. هنوز رهبران شریف جنبش سبز بدون دادگاه و بدون آنکه بانها حق دفاع از خود داده شود در حصر بسر میبرند. آیا اینگونه برخورد با انتخابات، از نفاق ترامپیستهای داخلی پرده بر نمیدارد؟
ترامپیستهای ایرانی از همین حالا تبلیغات عظیمی بر ضد دولت و ظریف شروع کردهاند تا نگذارندجمهوری اسلامی با دولت بایدن وارد مذاکره شود. محمد مهاجری، اصولگرای منصف در مورد ترامپیستهای اصولگرای محافظه کار افراطی داخلی نوشت: «قرار است عده ای انتقام رای نیاوردن ترامپ را از محمد جواد ظریف بگیرند….آنقدر غیرت نداریم که از رفتن قاتل سردار سلیمانی، کمی دلمان خنک شود ما اصولگراها.» هفتههای پیش، رهبر جمهوری اسلامی ایران گفته بود که ما فقط با گروه ۱+۵ مذاکره میکنیم اما گویا ترامپیستهای داخلی از اکنون دست بکار شدهاند تا راه تعامل را با دنیای بیرون را مسدود کنند. آقای روحانی در جلسه هیئت دولت در ابتدای هفته پیش گفته بود: «هرکجا ببینیم شرایط برای لغو تحریم آماده است، استفاده میکنیم؛ هیچکس حق فرصت سوزی ندارد.» او باز ادامه داده بود: «ثمره مذاکره با دنیا در سال ۹۵ و ۹۶ را دیدند. شرایط ما در این دوسال در بهترین شرایط ۴۰ سال اخیر بوده است.» آقای روحانی در مورد زمان بعد از تحریمها سخن میگوید٬ زمانی که ایران توانسته بود روزی بیش از دو میلیون و پانصد هزار بشکه نفت صادر کند و آرام آرام شرکتهای خارجی شروع کرده بودند تا به ایران اعتماد کنند. در آن زمان ترامپیستهای داخلی روی موشکها شعارهای نابودی اسرائیل حک کرده و با نیوکانهای خارجی برای نابودی برجام همصدا شدند. رهبر جمهوری اسلامی ایران هم به دولت روحانی اعلام کرده بود که هیچ کمپانی آمریکایی نمیتواند در ایران سرمایه گذاری کند. فقط برای یک لحظه باید فکر کرد که اگر چند کمپانی آمریکائی بعد از عقد قرار داد برجام با کشور ما وارد مراودات تجاری و سرمایه گذاری شده بودند، أیا ترامپ میتوانست به راحتی از برجام خارج شود؟ اما این اولین بار نیست که رهبری جمهوری اسلامی و نظامیان به این بیخردی بزرگ دست زدهاند. کشورهای اروپایی در زمان آقای خاتمی میخواستند که دو لوله گاز از ایران و از طریق ترکیه به اروپا کشیده شود تا بجای گاز طبیعی روسیه، کشورهای اروپایی بتوانند بر گاز طبیعی ایران متکی شوند. سپاه اجازه ندادند تا این لولهها کشیده شود بخاطر اینکه دستشان در منافع اقتصادی آن آنچنان باز نبود. لذا اروپائیان مایحتاج گازی خودرا از طریق لوله کشی از روسیه تامین کردند.
اما نه تنها محافظه کاران افراطی کشور حامی ترامپ و ترامپیست شدند که احمدی نژادیها هم به آنها پیوستند. ترامپیستهای احمدی نژادی تمایلات خود را به انتخاب مجدد ترامپ در چند هفته گذشته از کسی مخفی نکردهاند. عبد الرضا داوری یکی از این ترامپیستهاست که اعتقاد دارد ترامپ پیروز انتخابات ریاست جمهوری این دور آمریکا است. او در تویتی نوشت: «از بیستم ژانویه که ترامپ دور دوم ریاست جمهوریش را آغاز میکند، «مذاکرات صلح» ایران و آمریکا پس از یک درگیری هوایی محدود، آغاز میشود.» داوری به درهای مختلفی میکوبد تا پیش بینی کند که ترامپ برنده انتخابات آمریکاست. او با تفسیر تویت ایلان ماسک، یک محافظه کار و طرفدار ترامپ، میخواهد همانند ترامپ ثابت کند که انتخابات آمریکا مخدوش بوده و در آن تقلب شده است. در مورد تظاهرات روز شنبه گذشته طرفداران ترامپ در واشینگتن که بنا بود میلیونی باشد و به صد هزار هم نرسید، داوری نوشت: «سونامی سرخ در قلب واشینگتن بپا خواست.» اما از همه تعجب بر انگیز تر تویت داوری در مورد شخصیت ترامپ است. او در تویتی نوشت: «با پیروزی ترامپ، شمارش معکوس برای تحقق وعده تاریخی انبیاء در غلبه فرودستان بر فرادستان، وراثت مستضعفان در زمین و پژواک صداهای خاموش علیه مستکبران گلوبالیست در سراسر جهان آغاز میشود. پیروزی ترامپ جبر تاریخ است.» اما این بار جهالت، بیدانشی و تهی فکری داوری و شیفتگی او به ترامپ اجازه نداد تا بفهمد رییس جمهور فعلی آمریکا که به نظر او بدنبال «وعده تاریخی انبیا» هست، یک نژاد پرست، طرفداران مستکبرین ثروتمند و فرادستان این کشور، مانند ادلسونها، حامی دستمزد حداقلی به کارگران، حامی عدم دسترسی طبقات فقیر این کشور به تعلیم و تربیت و بهداشت، مخالف ادیان دیگر و دیانت اسلام و مسلمانان، دوست نزدیک محمد بن سلمان و ناتانیاهو و مخالف حقوق حقه فلسطینیان برای اقامه یک دولت مستقل است. در «وعده تاریخی انبیا» داوری، مستضعفین هم تعریف خاصی دارد. ترامپ ادعا میکند که بعد از ابراهام لینکلن، او بیشترین خدمت را به سیاه پوستان آمریکا کرده است. تعریف داوری و ترامپ از آنچه از فقیر میدانند یکسان است. اما آنچه جهالت و خود شیفتگی داوری به ترامپ به او اجازه نداده است بفهمد اینست که مگر ترامپ در طول زندگی فرادستی خود بفکر فرودستان بوده است که این بار بفکر آن ها باشد؟
اما سر نخ اندیشه و کنش ترامپیستهای احمدی نژادی در دست عباس غفاری، یکی از حامیان احمدی نژاد که اکنون در ایتالیا زندگی میکند٬ است. عباس غفاری از ابتدا معلم و متفکر ترامپیسم در درون حلقه حامیان احمدی نژاد بود. داوری و خود احمدی نژاد هم شاگردی این استاد بیخرد را میکردهاند. بسیاری از حامیان احمدی نژاد کوشش میکنند که احمدی نژاد را از مشاور خود، عبدالرضا داوری، جدا کنند اما چنین چیزی امکان پذیر نیست. برای ترامپ ویروس کوید چینیست و برای احمدی نژاد هم همین گونه است. ترامپ از سازمان بهداشت جهانی خارج شد و احمدی نژاد هم همین راه را پیشنهاد میکند.
شکست ترامپ و پیروزی بایدن در آمریکا یک تلاش بزرگ برای برداشتن قدم اول در راستای ویرانی ترامپیسم در آمریکا بود. اکثریت مردم آمریکا با یک نه بزرگ به ترامپیسم، سمبول آن را در دولت این کشور نشانه گرفته و شکست دادند. ترامپ مثل احمدی نژاد زشتترین بخش فرهنگ این کشور را نمایندگی میکرد. ترامپ یک انسان فاسد، خودکامه، طرفدار یک سرمایه داری بی رحم و بی توجه به فرودستان، یک تبعیضگرا و مخالف همه نهادهای بین المللی و سازمان ملل متحد بود. ترامپیستهای داخلی با دانش کافی از شخصیت ترامپ، تردیدی بخود راه نداده تا از انتخاب مجدد او حمایت کرده و ترامپیسم را یک ایدئولوژی قابل اعتنا برای تقویت خود و محافظه کاری راست افراطی در دنیا بدانند. در این برداشت خود از ترامپ زیاد به بیراهه نرفتهاند. راست افراطی در دنیا در سیاست خارجی به دنبال بستن درهای کشوربه دنیای بیرون، مخالفت با نهادها و قراردادهای بین المللی، تکیه بر مراودات تجاری برد-باخت با بقیه کشورها و احیای مرکانتالیسم اقتصادی، مداخلات نظامی در بقیه کشورها و یا ایجاد ائتلافهای نظامی برای دستیابی به اهداف خود بوده است. در سیاستهای داخلی، محافظه کاران راست افراطی در دنیا و ایران به دنبال تقویت یک دولت مرکزی و تمرکز قدرت در دست یک فرد و یا یک حزب، پشت پا زدن به نهاد ها و ارزشهای دموکراتیک، شکستن حریم قانون بودهاند، مشخصاتی که همه نظامهای فاشیستی دارند.
محافظه کاران افراطی در ایران نهایتا میخواستند تا با ترامپ وارد مذاکره شوند اما مذاکره که بعد از تحریمهای بیشتر امریکا، واشینگتن را به نقطهای برساند که بدون اروپا و با کاهش مطالبات خود و تکیه بیشتر بر آنچه اسرائیل میخواهد با ایران عملی کند. رهبر جمهوری اسلامی ایران و نظامیان فکر میکردند که برای مدتی میتوانند سیاست «نه جنگ و نه صلح» را در زمان دولت دوم ترامپ ادامه داده و با طولانی کردن پروسه، فشار را بر روی نیروهای سیاسی داخلی کشور حفظ و ازدیاد بخشند. رهبری جمهوری اسلامی ایران چندین بار گفته بود که نه آنها و نه ما جنگ میخواهیم. عدم عکس العمل بیشتری به ترور سلیمانی و آنچه اسرائیل با ما درسوریه میکند از همین نگرش و نگرانی رهبری از جنگ با آمریکا نشات میگیرد. ترامپ همچنین هیچ مشکلی با یک نظام خودکامه در ایران نداشته و ندارد، همانطور که با دولت عربستان سعودی نداشته است. لذا با ترامپ و طولانی کردن پروسه مذاکره، توقعات رهبران سیاسی ایران این بوده است که ترامپ به راحتی از سر مشکلات داخلی کشور ما خواهد گذشت. اما با بایدن دو چیز تغییر میکند. اول بایدن قابلیت ایجاد اجماع جهانی در مورد ایران را دارد، آنچه ترامپ نداشت. دوم دولت بایدن به مشکلات حقوق بشر در ایران هم حساسیت نشان خواهد داد. لذا بین این دو انتخاب، بدون شک ترامپ برای این نظام گزینه بهتری برای مذاکره بوده است.
جمهوری اسلامی درحال حاضر یک راه در پیش رو ندارد. با انتخاب بایدن، فشارهای داخلی و خارجی بر روی ایران افزوده میشود تا خود را برای یک مذاکره با غرب و آمریکا آماده کند. جمهوری اسلامی در حال حاضر به پایان خط رسیده و راهی بجز تغیرات لازم در سیاست خارجی خود برای مذاکره با غرب و مراوده با دنیا نخواهد داشت.
4 پاسخ
متاسقم برای سایت زیتون که همنوا با اصلاح طلبان دروغگو وفریبکار داخلی “بایدنیست”شده اند .درحالیکه احتمال تقلب در انتخابات آمریکا را ندید میگیرند.اکثرتحلیلهای آقای نوربخش واقع بینانه نیست فقط آمال آرزوی شخصی اوست .تحولات انتخاباتی درآمریکا به سمتی سوق داده شده که کاسه کوزه گلوبالیستهای دنیا راداردجمع میکند .همنواشدن با بی بی سی وفیک نیوزهای وجا انداختن بایدنی که هنوز رسما به عنوان رییس جمهور اعلام نشده چه معنی دارد.با این تحلیلهای آبکی بهئ جایی نمیرسیم .شاید نقطه عطف دیگری برای جهان باشد .فرصتی برای توضیح بیشتر نیست
مغالطه بزرگ مقاله این است که از یک سو مخالفت مطلق رهبری نظام با مصالحه با آمریکا را قبول دارد و از سوی دیگر مدعی است با آمدن بایدن این مصالحه رخ خواهد داد.
یعنی واقعا شما اعتقاد ندارید که تحریم های سفت و سخت ترامپ جمهوری اسلامی رو تا مرز ورشکستگی برد و اگر ادامه میداشت مردم این غارتگران و آدمکشان رو بیرون میریختند.حالا ببینید با بایدن چند سال دیگه جمهوری اسلامی به غارت و آدمکشی ادامه میدهد در ضمن کسی نمیگه ترامپ خوبه یا بده یا احمدی نژاد چه بنجلیه که شما این همه صغرا کبری چیدید بحث سر این است که ادامه تحربمهای ترامپ کمر جمهوری اسلامی رو میشکست و مردم مظلوم ایران میتوانستند به خیایانها بریزند و بساط آخوندها رو جمع کنند چون تا وقتی پول در دستان جمهوری اسلامی هست آدمکشان داخلی و مزدوران خارجی برای آدمکشی در خیابانها هستند
با عرض سلام و احترام. مثل همیشه نوشته خواندنی و آگاه کننده. در قسمت پایانی در مورد مذاکره با غرب، بنده گمان نمیکنم که این مشکلی برای سران جمهوری اسلامی باشد کما اینکه در سالهای قبل هم نبود. مقدری از پولهای بلوکه شده آزاد میشود و همگی برادر وار میکشند بالا و دو مرتبه مذاکره میکننند یا نمیکننند. برای ما ملت هم فرقی نمیکند و این خیمه شب بازی ادامه خواهد یافت. . پنج سال دیگر باز هم شما در مورد مذاکره خواهید نوشت و من هم اگر تا آن زمان اگر زنده باشم خواهم خواند.
در سلامت باشید
دیدگاهها بستهاند.