کدیور و ادعای نقد تاریخی درباره تاریخ‌نگاری صدر اسلام

امیر مازیار

 

۱_ کدیور در نقد مدعیات سروش درباره پیامبر و صدر اسلام به درستی گفته‌است‌ که همه نصوص و متون اسلامی “باید به شیوه انتقادی که رسم علوم تاریخی است بررسی شوند.”(چالش اسلام و قدرت،متن جلسه نخست،۸)، این سخن این انتظار را بر می‌انگیزد که شاید فاصله ایجادشده میان رویکردهای سنتی عالمان مسلمان با دانش‌های جدید اندکی کمتر شود یا راهی برای ارزیابی نقادانه دانش‌های سنتی به نحو جدی‌تر گشوده‌گردد. اما متاسفانه هنگامی که کدیور دست به این نقد تاریخی می‌زند می‌بینیم که هیچ نشانی از ” رسم علوم تاریخی ” در آن نیست و صرفا همان شیوه‌های سنتی اعتبارسنجی روایات در آنها به کار بسته شده‌است و سخن از “تحقیق کامل تاریخی و مطالعه انتقادی”(همان،۸) نه به شیوه درست طرح شده و نه از حد ادعا فراتر رفته‌است. گویی روش‌های تاریخ‌نگاری و اعتبارسنجی خارج از متون فقهی و حدیثی قدیم تعریفی ندارد و گویی ده‌ها کتاب و مقاله با رویکردهای تاریخی جدید در نقد منابع ،متون و روش‌های علوم سنتی منتشر نشده است. کدیور که بسیار بر روشمندی تاکید می‌کند نه تنها روش علوم تاریخی جدید را به کار نمی‌بندد بلکه همچنان به شدت درگیر ادبیات فرقه‌ای (شیعه/سنی)و فضای جدلی مباحث بین‌الادیانی دنیای قدیم است.(کدیور در اشاره‌ای از سر طعن و استغنا به متون اسلام‌شناسی آنها را آثار “مستشرقین یهودی و مسیحی” می‌نامد که بر منابع “اهل سنت” استوار اند . مجازات ارتداد،۱۴۱).

۲‌_ کدیور برای سنجش اعتبار روایات مربوط به ارتداد مطابق الگوی سنتی عمدتا به بررسی سلسله اسانید و وثاقت راویان می‌پردازد. اما در تاریخ‌نگاری جدید این شیوه اعتبارسنجی به دلایل گوناگون وافی به مقصود نیست . از جمله آنکه فرضهای محتمل در امکان جعل خود سند و سلسله راویان حدیث یا تغییرات بعدی در متن وجود دارد ‌. آنانی هم که اعتباری نسبی برای اسانید قائل اند در اینکه این سلسله‌ها را دقیقا و به نحو موجه تا به کجا می‌توان به عقب باز گرداند اختلاف دارند. بنا بر معیارهای ” سخت‌گیرانه‌تر” هیچ متنی را با اطمینان نمی‌توان به نحو موجه به دهه‌های نخستین نسبت داد. بنا بر معیارهای ساده‌گیرانه‌تر امکان آن وجود دارد که برخی از این مطالب به راستی به صدر اسلام بازگردند‌. گروه اخیر بنا بر همین معیارها انواعی از متون دیگر را که در نگاه سنتی معتبر تلقی نمی‌شوند، دارای اعتبار اولیه می‌دانند( بنگرید به مقدمه موتسکی ،که خود از معتدلان است، بر کتاب مفید حدیث اسلامی،خاستگاه‌ها و سیر تطور) .در کل در رویکرد تاریخی جدید نگاه مورخان به منابع برجای مانده و نحوه استفاده و اعتبارسنجی آنها کاملا متفاوت است. احادیث سنتا ضعیف می‌توانند به لحاظ تاریخی معتبر باشند و احادیث سنتا موثق کاملا مجعول تلقی شوند.توثیق راویان حدیث نیز در دانش قدیم ملاکهای کاملا فرقه‌ای دارد و عموما تحولات عقیدتی و سیاسی زمانهای بعد بر سنجش راویان قدیم اثر داشته‌است و به این دلیل و دلایل دیگر ابزار موثری در تاریخ‌نگاری جدید نیست.کدیور در همان ابتدا و صرفا با بررسی سند روایات و اعتبار راویان ،آن هم در جستجوی “اثبات” درستی آنها ، اخبار موجود در متون قدیم را بی‌اعتبار می‌داند و کنار می‌گذارد .مورخان این‌گونه به رد و تایید متون و اخبار نمی‌پردازند. حکم کدیور در این باره فاقد اعتبار تاریخی و ارزش علمی است و روش تاریخی ندارد.

۳_ فرض کنیم برای تحقیق در سیره واقعی پیامبر همین ملاکهای سنتی مدنظر کدیور را درباره اخبار و روایات به کار ببریم ؛چه به دست خواهد آمد ؟ می‌دانیم که متون سیره از این منظر فاقد اعتبار کافی اند .در مجموعه‌های حدیثی هم نگاه‌های فرقه‌ای در کار است و عموما فریقین رجال معتبر فرقه دیگر و لذا اخبار و روایات آنها را معتبر نمی‌دانند .حتی اگر این مشکل را کنار بگذاریم در نهایت معدودی حدیث قابل اتکا درباب زندگی پیامبر بر جای می‌ماند که حتی خطوط کلی زندگی پیامبر و وقایع صدر اسلام را ترسیم نمی‌توانند کرد( خصوصا در منابع شیعی این دسترسی به اخبار زندگی پیامبر بسیار محدودتر است).کدیور بنا بر این شیوه به این نتیجه می‌رسد که اجرای حکم ارتداد در زمان پیامبر ” قابل اثبات” نیست.گذشته از اینکه این معنا از “اثبات” با “رسم علوم تاریخی ” بیگانه است ، باید از او پرسید بنا بر این معیار چه چیزهای دیگری در تاریخ صدر اسلام “قابل اثبات” اند؟ چرا این معیار تنها در مواردی که ما خوش نمی‌داریم اعمال شود و بر بقیه حوادث تاریخ صدر اسلام اعمال نشود؟ البته حتی در همین نوع بررسی هم در احادیث چهره اقتدارگرای اسلام و پیامبر غایب نیست.عموم فقهای شیعه و سنی اصل حکم مرتد و حدیث نبوی مستند آن را می‌پذیرند و این حدیث مطابق همان موازین “معتبر” است.حتی استادِ کدیور، مرحوم آقای منتظری، در عین تغییر نظرات درباب مقوله ارتداد و سب‌النبی هیچ گاه از اصل حکم مهدور‌الدم بودن مرتد و سب‌کننده عدول نکرد و فقط تعریف فرد مرتد و موضوع ارتداد را محدود و مقید کرد آن هم اصولا بر مبنای دلایل عقلی و کلامی یعنی وجود چنین حکمی را در شریعت نبوی قطعی می‌دانست. (بنگرید به گزارش کدیور در مقدمه کتاب مجازات ارتداد.همچنین مطالب همین کتاب نشان می‌دهد که این سخن کدیور که حدیث پیامبر درباره ارتداد هیچ‌گاه متواتر “شمرده نشده‌است” باطل است).

فرض کنید که همه این گونه اخبار و روایات را که به وفور در متون سیره و غیر آن آمده‌اند به عنوان روایتهای مجعول و محرّف کنار بگذاریم .حال سیره و تاریخ حقیقی ، واقعی و معتبر پیامبر کجاست؟ آیا این محمد تاریخی و واقعی تا کنون جایی به شکل علمی و معتبر معرفی و تصویر شده است؟ یا همه مسلمانان باید منتظر باشند که این محمد جدید از دل کارهای تاریخی عالمان روشن‌اندیش آینده طلوع کند؟ و آیا آنچه حاصل این تحقیق خواهد بود همانی است که این نویسندگان و محققان پیشاپیش به آن مایل‌اند؟و آیا اصلا این محمد “نومینال” تاریخی و واقعی شناختنی است ؟ یا صرفا نقد سلبی منابع و اخبار مربوط به زندگی او ممکن است و چاره‌ای نیست جز شکاکیت نسبت به وقایع صدر اسلام ؟

از سوی دیگر ،کسانی که در مطالعات اسلام‌شناسی با شیوه‌های جدید تاریخ‌نگاری به زندگی پیامبر توجه کرده‌اند در دو مسیر اصلی قرار می‌گیرند : یا پذیرفته‌اند محمد تاریخی و تاریخ صدر اسلام قابل شناخت و بازسازی نیست و عموم مطالب برجای مانده مجعول است یا به درجات متفاوت پذیرفته‌اند که نگاه معتدل‌تری داشته‌باشند و برای انواع گسترده‌تری از متون اعتباری اولیه قائل شوند و به شیوه‌های رایج در علوم تاریخی درکی ” نسبی” از وقایع صدر اسلام پیدا کنند و برای این درک از انواع متون و علوم متنوع و اسناد غیر اسلامی مدد می‌گیرند. آنچه سروش درباره پیامبر گفته منافاتی با نتایج این نوع تحقیقات تاریخی ندارد گرچه نکات بسیار دیگری نیز در آن تحقیقات مطرح شده‌است. اگر رویکردی کاملا شکاکانه هم به صدر اسلام اتخاذ کنیم باز به این معنا خواهد بود که آنچه درباره پیامبر می‌توانیم بدانیم و آنچه جامعه‌اسلامی در طول قرون در این‌باره می‌دانسته همان محمد “پدیداری” است که در متون ” مجعول” سنت و سیره منعکس شده است و باید هر حکمی فراتر از این را درباره پیامبر سلبا و ایجابا تعلیق کنیم .ظاهرا این محمد پدیداری نیز همان محمد اقتدارگرا است.(بنگرید به بند ۴)

۴_ شگفتا که کدیور می‌نویسد :”در سه گزاره با روشنفکر دینی محترم موافقم به این شرح: الف. متون دینی موجود (از تفسیر قرآن، کتب روایی، سیره پیامبر، فقه، کلام و عرفان) سمت و سویی سلطه گرایانه و قدرت طلبانه دارند. ب. این متون از پیامبر نیز چهره‌ای اقتدارگرا، سلطه گر و همان عارف مسلح را ارائه کرده‌اند. ج. عمل مسلمانان خصوصا زمانی که در قدرت بوده‌اند همین گرایش را نشان می‌دهد.” (چالش اسلام و قدرت،۶)اما آنچه او انکار می‌کند این است که محمد و کتاب او “در واقع” چنین باشند.

این ادعا در برخی نقدهای نویسندگان دیگر نیز تکرار شده‌است .اما به دقت به تک تک کلمات و حوزه‌های اشاره شده در این نقل‌قول بنگرید. معنای این ادعا چیست؟ معنای روشن آن این است که تصویری که سروش از پیامبر ترسیم می‌کند تصویری است که در عموم متون اسلامی تا روزگار ما وجود داشته و عموم مسلمانان به همان تصویر اعتقاد داشته‌اند .یعنی پیامبری که ما از طریق این “تاریخ”و” سنت” می‌شناسیم ،پیامبری که بنا بر این “تاریخ و سنت” دست کم در معنایی اولیه قابل شناخت است و پیامبری که عموم مورخان ، متکلمان ، مفسران ، فقیهان و حتی عارفان جهان اسلام تا روزگار ما می‌شناخته‌اند و بدان باور داشته‌اند همان محمد اقتدارگرا است که آنچه می‌کند چندان با آنچه ما امروزه ذیل عنوان حقوق بشر می‌فهمیم سازگاری ندارد(کدیور خود در کتاب اسلام و حقوق بشر تایید کرده‌است که در منابع “معتبر” اسلامی از جمله قرآن به گستردگی امور خلاف حقوق‌بشر وجود دارد).این سخن که سروش با عرضه این تصویر از پیامبر ،که به روشنی در آثار عالمان و فقیهان برجسته معاصر شیعی هم تکرار شده ،”پیوند خود را با آسمان بریده است” ظاهرا به این معناست که همه مسلمانان قدیم و جدید و علمای آنها به جز این طایفه از نواندیشان معاصر درکی از پیامبر داشته‌اند که با مسلمانی ناسازگار بوده‌است.به راستی اگر این تصویر به این گستردگی مطرح بوده‌است چرا منتقدان این چنین از سخنان سروش برآشفته شدند و چگونه مطمئن‌اند تصویر واقعی پیامبر غیر از این است؟ و چگونه مطمئن‌اند آن تصویر قابل دست‌یابی است؟ این اطمینان برآمده از کدام پژوهش معتبر است؟گمان می‌کنم اگراین دسته از نواندیشان مسلمان چنین پیامبری را ” حجت ” مسلمانی نمی‌دانند نیاز به باز اندیشی جدی در مسلمانی یا دیگر مبانی فکری خود دارند و نه تغییر دلخواهانه و بی‌پشتوانه تاریخ.بلی جمع مسلمانی و خرد جدید “دشوار” است .همین دشواری دلیل ضرورت و اهمیت نواندیشی دینی است.و این “جمع ” با ایجاد تصاویر آرزویی و گزینشی از متون گذشته،یا نشاندن تذکره بر جای تاریخ، یا به کارگیری یکسویه و دلخواهانه معیارهای سخت‌گیرانه و شکاکانه به متون حاصل نمی‌آید.

۵_ سخنی هم درباره قرآن .اگر منابع بعدی حدیث و سیره و…‌به این گستردگی محرّف اند چرا معیار را قرآن قرار ندهیم و محمد قرآن را محمد حقیقی ندانیم؟ در این‌باره نیز نکاتی جدی وجود دارد.

نخست ؛ در اینکه اساسا بتوان بدون سنت و سیره معنای آیات قرآن را خصوصا مطالب مربوط به سوانح زندگی پیامبر را درک کرد یعنی تفسیر قرآن را مستقل از متون سیره پیش برد تردید بسیار وجود دارد. می‌دانیم که ارجاعات قرآن در این‌باره بسیار اجمالی و اشاری هستند و بدون قرارگرفتن آنها در کنار متون جنبی اطلاعات تاریخی روشنی منتقل نمی‌کنند.( در این باره از جمله بنگرید به مقاله ریپین درباره سیره و قرآن در موتسکی ،زندگی‌نامه حضرت محمد ،آستان قدس رضوی).دوم ؛این ادعا که تصویر قرآنی محمد تصویری غیر اقتدارگرا خواهد بود به راستی قابل مناقشه‌است.کدیور پذیرفته که در تفاسیر قرآن چنین تصویری از پیامبر در کار نبوده و برای اطمینان خاطر می‌توان به المیزان رجوع کرد تا مشخص شود مفسران ما پیش از این چه تصویری از اسلام و محمد در همین موضوعات عرضه‌کرده‌اند (از جمله بنگرید به مطالبی که ترکاشوند در همین باره اخیرا منتشر کرده‌است) منتقدان در نفی اقتدارگرایی پیامبر و قرآن به آیات رحمت اشاره می‌کنند اما مگر اقتدارگرایی با این آیات در تعارض است؟مساله ،در سطحی‌ترین و آشکارترین لایه‌اش، وجود آیات غضب ، عقاب ،کیفر ،جهاد و قتال است.آنها را چگونه باید فهمید؟

سوم ؛ نکته مهم‌تر اینکه اگر می‌توانیم به این صراحت ، قوت و وسعت از نقش” موفق “خلفا و حاکمان و گروه‌های بدعت گذار و دسیسه‌گر در جعل ، تحریف و تغییر ” سیره” و “حدیث” و به تبع آنها فقه ، تفسیر و دانشهای دینی سخن بگوییم چرا این بحث را به خود متن قرآن سرایت ندهیم؟ بین آن حادثه‌ای که ما تجربه وحیانی پیامبر می‌خوانیم تا کتابت وحی و رسمیت یافتن ” مصحف” فاصله‌ای است که اهل علم به آن آگاهی دارند.چرا قدرت فقط ” سیره ” و ” حدیث” را تدوین کرده‌باشد و تدوین ” مصحف” در اینجا استثنا شود؟ آیات وحی منبع لایزال قدرت و مشروعیت در جامعه مومنان است و می‌تواند انگیزه‌هایی جدی برای از آن‌خود‌سازی آنها در میان گروه‌های ذی‌نفع وجود داشته‌باشد .روایتهای گوناگون جمع قرآن ،مساله عدم تدوین کتاب در زمان پیامبر و داستان چگونگی رسمیت یافتن مصحف در زمان عثمان و از میان بردن همه مصحفهای دیگر یا تلاش برای متروک کردن آیات خارج از مصحف و انواع نقلهای متعارض مربوط به این موضوع در سراسر قرون نخستین بحث شناخته‌شده‌ای در عالم قرآن پژوهی است و حتی در مباحث بسیار قدیمی و سنتی از جمله بحثهای شیعی آرایی در این باب دیده می‌شود. شکل‌گیری ” مصحف” و ” قرائت” و حتی ” کتابت “مصحف در اشکال گوناگون آن خارج از موضوع اعمال قدرت نیستند.(بنگرید به یاسر طباع و مقالات او درباب کتابت قرآن)

باید پذیرفت که هیچ دلیلی نداریم (حتا با تکیه بر مواد و شیوه‌های سنتی) که رد پای دخالت‌های بشری را صرفا در بیرون حصار متن مقدس جستجو کنیم ‌.پس اعتبار و فهم خود قرآن به شکلی بسیار جدی وابسته به مکتوبات بعدی است و هر قضاوت و رویکردی به آنها به خود قرآن نیز سرایت خواهد کرد.

۶_ کلام آخر اینکه شیوه‌ها و رویکردهای جدید در تاریخ‌نگاری صدر اسلام به گستردگی در ادبیات ” اسلام‌شناسی جدید” به کار بسته شده‌اند اما بدنه دانش‌های سنتی اسلامی و حتی مکتوبات نواندیشانه به این آثار توجهی جدی نداشته‌اند و به سادگی تحت عنوان ” اسلام‌شناسی مستشرقانه” یا ” اسلام‌شناسی یهودی،مسیحی” از آنها عبور می‌کنند.این رویکرد به شدت نیازمند اصلاح است .باید پذیرفت که نسبت علوم سنتی به دانش جدید مانند نسبت” طب سنتی ” و ” پزشکی جدید ” است. بسیاری از علمای نواندیش همچنان با شیوه‌های طب قدیم در پی درمان تاریخ صدر اسلام‌اند بی توجه یا با تجاهل از آنچه در ادبیات علمی جدید در این‌باره اتفاق افتاده‌است.بدگمانی به نتایج این تحقیقات هم هیچ تفاوتی با نگاه منفی به ” علوم انسانی جدید و غربی” ندارد .

باید پذیرفت که به لطف بسیاری از ممنوعیت‌های اعمال شده از سوی نهادهای ممیزی در ایران است که نتایج تحقیقات درباره تاریخ صدر اسلام در سطح جامعه ما منتشر نمی‌شوند و عالمان مسلمان سنتی و جدید نیازی جدی به پاسخ‌گویی به آنها نمی‌بینند.دور نیست که با امکان انتشار این مطالب آنچه در ماجرای انتشار کتاب محققانه ” مکتب در فرایند تکامل ” اتفاق افتاد و “تشیع غالی” را به “نظریه علمای ابرار” تبدیل کرد این بار درباره تصویر ما از پیامبر، علی‌‌بن ابی طالب و از همه مهمتر خود قرآن رخ دهد.آیا عالمان ما برای این مواجهه آماده‌اند و برای آن روز و آن اشکالات فکری کرده‌اند یا در حصار امن ممنوعیت‌های سیاسی آن متون و مقالات تحقیقی و تاریخی را تقریبا یکسره نادیده گرفته‌اند؟

منبع: صدانت

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. اگر اشکالات و ایرادات نویسنده درست باشد به یک اندازه به ادعاهای دکتر سروش هم وارد است. ایراد مشترک الورود است. وقتی چنین ایراداتی بر دو ادعا وارد است، راه انتخاب چیست؟ ملاک انتخاب بی گمان نظریه بیرون متنی خواهد بود. اشکال اساسی دکتر سروش آن است که تصور می فرماید می تواند تصویری واقعی و دقیق از تاریخ ارائه بدهد. ایشان تاریخ را از منظری خاص تصویر می کند و از متون هم به نحو گزینشی انتخاب و نقل می کند. به نظر نویسنده، اگر در گزارش تاریخی هر دو شک و تردید می توان روا داشت، چرا آن تصویر و گزارشی را نپذیریم که پیامبر را «مؤمن مصلح» معرفی می کند، نه «عارف مسلح». متون نیز با تصویر «مؤمن مصلح» سازگارترند، به ویژه قرآن.

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان قدیمی که سابقه جنگ و خدمت در رده بالای سپاه را

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده مردم از انقلابی که

ادامه »

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که جهان در آن قرار دارد.

ادامه »