میتوانیم بگوییم قرآن بهعنوان یک متن دینی خوانش فهمی-تفسیری-دینی از همۀ حوادث طبیعی و تاریخ و سرنوشت انسان بهصورت افعال خداوند است. این متن بیش از هر نقش دیگر، نقش ایجاد معنای دینی برای جهان را برای خوانندگان ایفاء میکند.
تجربهای که در قرآن با آن مواجه هستیم تجربۀ یک نسبت فهمی-تفسیری-دینی با جهان است. در این تجربه فهم جهان مقدم بر تفسیر جهان و یا عین آن است. متن قرآن نشان میدهد که متن با «چه چیز» سروکار دارد، نه اینکه متن دربارۀ «چیزهایی» به مخاطبان آگاهی میدهد. در این متن خبر داده میشود که جهان چگونه دیده میشود، نه اینکه جهان چگونه است. یک بینش آشکار میشود و از جهان «قرائت» بهعمل میآید. این قرائت که با زبان عربی انجام میشود آنگونه که در متن آمده تحت تأثیر وحی انجام میگیرد. آیات قرآن یک «خبر» میآورد و شنوندگان را به گوش دادن آن خبر فرا میخواند و از آنان هماهنگی با آن خبر را طلب میکند. آن خبر این است که همه پدیدهها و حوادث، افعال خدا (آیات او) هستند. در قرآن بیش از چهارصد بار واژه «آیه» یا «آیات» تکرار شده و غالباً به الله که بنا به بررسی اینجانب در بیش از ۲۵۰۰ مورد از قرآن آمده اضافه شده است. این قرائت فهمی-تفسیری از جهان گاهی چنان عمق پیدا میکند که از تفسیر جهان و مرحلۀ آیات درمیگذرد و به توصیف ذات خداوند میرسد. در این مرحله است که خدا نور آسمانها و زمین تجربه میشود: «الله نور السماوات و الارض …» (سورۀ ۲۴ آیۀ ۳۵)
برای تأیید این خوانش پیش از استشهادیۀ آیات قرآن لازم است فهم تفسیری و آیهای را قدری توضیح دهم. بهنظر میرسد معنای آیه در قرآن همان است که در دائرهالمعارفهای فلسفی تحت عنوان Erscheinung با آن برخورد میکنیم. تعریف Erscheinung در دائرهالمعارف تاریخی واژههای فلسفی چنین است:
«Erscheinung آن داده محسوس است که (داده) طبیعی نامیده میشود، آن چیزی که انسان در تجربۀ زمانمند و مکانمندش با آن روبهرو میشود ولی میداند که آن چیز واقعیت نهایی نیست، ولی به مقدار زیاد یا کم در وجود مشارکت دارد». [۱]
محتوای این تعریف در زبان فارسی با واژۀ «نمود» و در زبان عربی با واژۀ «آیه» بیان میشود. اگر انسانی موجودات را آیات خدا ببیند او همۀ آنها را نمودهایی از یک واقعیت نهانی میبیند که نمیتوان به خود آن دسترسی پیدا کرد ولی آن واقعیت در نمودهایش خود را نشان میدهد. باید به این نکتۀ ظریف توجه کنیم که «آیه دیدهشدن» عین فهم تفسیری از موجودات است. انسانی که موجودات را نمودهای خدا تجربه میکند فهمش عین تفسیر است نه اینکه آنچه را میفهمد تفسیر میکند. در این مقام، فهم و تفسیر و نمود دیدن یک واقعیت بیشتر نیست. اینها تنها یک «نسبت واحد» است که با جهان برقرار میشود.
ریچارد م. شافلر (Richard M. Schaffler) فیلسوف کاتولیک معاصر، در مورد فهمی که عین تفسیر و عین نمود دیدن است، توضیح جالبی ارائه میکند که این توضیح ما را با معنای فهم آیهای تفسیری جهان بیشتر آشنا میسازد. او مینویسد:
«تفسیر آنجا آغاز نمیشود که انسان از «معنای تجربۀ حاصلشده» پرسش میکند، تفسیر با چگونگی خود تجربه آغاز میشود. توجۀ ما به هر چیز، درک ما از هر چیز، آنچه با آن مدرک خود را تعبیر میکنیم، همۀ اینها به یک «نظرگاه» وابسته است که «نگاه» ما به جهان را هدایت میکند. اما (طرفه این است که) این نظرگاه همیشه، یک «پیشنگاه» است که به «مفهوم شدن» «چیزی» معطوف است و از این طریق تفسیر ممکن در هر مورد را به وجود میآورد (در واقع) این پیشنگاه است که «تأثر تجربی» (با همۀ ویژگیهای آن) شکل میدهد. این قاعدۀ عمومی شامل تجربۀ انسان از جهان و تفسیر دینی آن هم میشود. تفسیر دینی جهان در لحظات بیان تعبیراتی شکلیافته از جهان رخ نمیدهد بلکه این نفس تجربه از جهان است که مشخصۀ دینی به خود میگیرد، آنگاه که این تجربه در پرتو امر قدسی صورت میگیرد. در چنین وضعیتی هر «امر واقعی» در جهان و جهان در «تمامیت خود» تحت یک اسپکت Aspekt دو رویۀ متناقضنما، خود را نشان میدهد: عدم ثبات بلاانقطاع و نوشدن لحظهبهلحظه مستمر». [۲]
فکر میکنم پس از این اشارات اکنون میتوانیم با استناد نسبتاً مفصل به متن قرآن نشان دهم که چگونه نمود دیدن همۀ موجودات جهان (افعال خدا دیدن) تنها بینش حاکم بر سراسر این متن است. اما قبلاً لازم است به این نکته توجه کنیم که در قرآن یک جهانبینی سیستماتیک که جهان را در یک کلیت ببیند، دیده نمیشود. در قرآن تعبیر «کل شیء» هست. سخن از آسمانها، زمینها، آفتاب، ماه و ستارگان، عالمها، حیوانات، انسان، کوهها، گیاهان، آب، اقوام و اشخاص، بلایا و نعمتها و اشیاء و صدها چیز دیگر است. اما همه چیز جداجدا مطرح شده است. حال پس از توجه به این نکته، نخست نگاهی نسبتاً طولانی به نمود (افعال خدا) دیده شدن همۀ حوادث طبیعی در قرآن میاندازیم و سپس همین مسئله را در مورد انسان و سرنوشت اقوام و تاریخ و واقعیات اجتماعی بررسی میکنیم. برای اجتناب از تطویل زیاد، از هر آیۀ مورد استناد تقریباً مضمون مورد نظر را ذکر میکنم و نه همۀ آیه را. در عین حال استنادات آینده قدری طولانی و شاید در بعضی از موارد مکرر به نظر رسد. گریزی از این کار نداشتهام، چون لازم است خواننده این بحث را، درست در فضای آن جهان قرار دهم که در قرآن منعکس شده است و این کار جز با استناد به آیات پرشماری از قرآن میسر نمیشود.
پدیدههای طبیعی نمودها و افعال خدا هستند
«آفرینش آسمان و زمین»، گردش شب و روز، حرکت کشتیها در دریا، فروآمدن باران از آسمان و زندهشدن زمین با آن و پراکنده شدن جنبندگان، وزش بادها، ابرهای مسخر در میان آسمان و زمین آیات خدا هستند» (سورۀ ۲ آیه ۱۶۴). «خداست که انسانها را از یک «نفس» آفریده و از آن مردان و زنان زیادی پدید آورده است) (سورۀ ۴ آیه ۱). «خداست که شبها انسانها را میخواباند و روز بیدارشان میکند و بندگان در قوه قاهره او هستند، نگهبانان و فرستادگان او هستند که جان انسانها را میگیرند، خداست که از تاریکیهای صحرا و دریا انسانها را نجات میبخشد» (سورۀ ۶ آیات ۶۰ تا ۶۵). «خداست ک باغهای با داربست و بدون داربست و خرما و کشتها با طعمهای گوناگون و زیتون و انار را به وجود آورده، از چهارپایان بارکش و کرک و پشمدهنده پدیده آورده از هر کدام گوسفند و بز، جفت پدید آورده از شتر جفت (نر و ماده) و از گاو (نر و ماده) پدیده آورده» (سورۀ ۶ آیه ۱۴۰). «خدا شکافندۀ دانه و هسته است، زنده را از مرده بیرون میآورد و مرده را از زنده بیرون میآورد. خدا شکافنده صبح است، شب را مایه آرامش و آفتاب و ماه را وسیله حساب قرار داده است. ستارگان را وسیله راهیابی شما در تاریکیهای صحرا و دریا قرار داده است. از آسمان آب فرو فرستاده و با آن همه چیز را رویانده است و آسمانها و زمین را از عدم پدید آورده و آفریننده همه چیز اوست» (سورۀ ۶ آیه ۹۴ تا ۹۹). «پروردگار شمار آن خداست که آسمانها و زمین را در شش روز آفریده. اوست آنکه آفتاب را روشنایی و ماه را نور قرار داده و برای آن منزلها معین نموده تا شما حساب سال و ماه را داشته باشید. در گردش شب و روز و آنچه در آسمانها و زمین آفریده مسلماً آیات برای پرهیزگاران وجود دارد. خداست که شما را در صحرا و دریا سیر میدهد … شما را از طوفانهای سهمناک دریاها نجات میبخشد. خدا از آسمان و زمین شما را روزی میدهد … زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد، و کار جهان را تدبیر میکند» (آیات ۳ تا ۱۰ و ۲۱ تا ۲۳ و ۳۱ تا ۳۲ سورۀ ۱۰). «خدا آنکس است که کشتی را مسخر شما ساخت تا در دریا، با فرمان خدا راه رود. رودخانه را و آفتاب و ماه و شب و روز را مسخر شما قرار دارد و هر چه لازم داشتید به شما داد» (سورۀ ۱۴ آیات ۳۰ تا ۳۳). «خدا در آسمان برجها قرار داده و آنها را برای تماشاگران آراسته است. زمین را کشیده و در آن لنگرها انداخته و از آن از هر چیز رویانده است. بادهای تلقیح کننده میفرستد و با آن از آسمان آب میفرستد و با آن انسانها را سیراب میکند. او زنده میکند و میمیراند» (سورۀ ۱۵ آیات ۱۷ تا ۲۳). «خدا انسان را از نطفۀ آفرید، چهارپایان را آفرید که برای شما سودها دارند و از آنها میخورید: برای شما در آنها زیبایی است، آنگاه که آنها را به چراگاه میبرید و از چراگاه برمیگردانید. چهارپایان بارهای سنگین را که شما نمیتوانید بردارید برمیدارند. اسبان و استران و خران را آفرید تا آنها را سوار شوید. با آب آسمان زیتون و خرما و انگور و هر میوه دیگر را برای شما میرویاند. شب، روز، آفتاب، ماه و ستارگان را مسخر شما قرار داد…. دریا را مسخر شما کرد که از آن گوشت تازه بخورید و زینتهای پوشیدنی به دست آورید…» (سورۀ ۱۶ آیات ۴ تا ۱۸). «خدا انسانها را از شکمهای مادرانشان بیرون میآورد… پرندگان را خدا در جو آسمان نگاه میدارد (تا پایین نیفتند) خدا خانههای انسانها را مایه آرامش آنها قرار داد… از پوست چهارپایان، صراف آنها، اوبارو اشعار آنها برای شما وسایل و کالاهای زندگی فراهم کرد» (سورۀ ۱۶ آیه ۷۸ تا ۸۱). «خدا شب را در روز وارد میکند و روز را در شب. هر چه در زمین است مسخر انسان ساخت. آسمان را نگاه میدارد تا به زمین نیفتد. انسانها را زنده کرده و سپس میمیراند و سپس زنده میکند. از فرشتگان و انسانها رسولان برمیگزینند» (سورۀ ۲۲ آیات ۶۰ تا ۶۶). «خدا انسان را از خاک آفرید، سپس از او نطفهای ساخت، از نطفه علقه و از علقه مضنعه و از مضنعه استخوان آفرید، سپس بر استخوان گوشت پوشانید و در آخر او را یک آفریده دیگر ساخت. خدا زمین را نهاد استقرار انسان قرار داد» (سورۀ ۲۳ آیه ۱۴). «خدا زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد و زمین را پس از مرگ آن، زنده میکند و انسانها را همینطور دوباره زنده میکند. انسانها را از خاک آفرید. برای انسانها از جنس خودشان همسر آفرید و میان آنها دوستی و رحمت قرار داد. خدا زبانها و رنگ پوست انسانها را گوناگون آفرید. خواب شبانه و کوشش روزانه انسانها از آیات او است. برق را نشان انسانها میدهد تا آنان هم بترسند و هم طمع کنند. آسمان و زمین با فرمان او سرپا است. خدا (هنگام حشر) انسانها از زمین فرا میخواند و آنها بیرون میآیند، تمام آنان که در آسمانها و زمین هستند مال او وتابع اوست. خدا آفرینش را آغاز میکند و سپس آن را برمیگرداند» (همه اینها آیات خداست سورۀ ۳۰ آیه ۱۹ تا ۲۷). «خدا آسمانها را بدون ستون آفرید و در زمین لنگرها قرار داد» (سورۀ ۳۱ آیه ۱۰). «(کافران بدانند) که اگر خدا بخواهد زمین را میشکافد و آنان را در زمین فرو میبرد یا از آسمان قطعاتی بر سر آنها میاندازد» (سورۀ ۴ آیه ۹). «خدا بادها را میفرستد و به واسطۀ آنان ابرها را تکان میدهد از این راه زمینهای مرده را زنده میکند» (سورۀ ۳۰ آیه ۴۸). خدا آسمانها و زمین را نگه میدارد و نمیگذارد در هم بریزند (سورۀ ۲۲ آیه ۶۵). «همان خدا که انسانها را اولین بار آفرید بار دیگر هم آنها را زنده میکند، همان خدا که از درخت آتش آفرید، او میگوید «باش» و همهچیز موجود میشود» (سورۀ ۳۶ آیات ۷۶ تا ۸۲). «خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید شب را به روز درمیپیچد و روز را به شب درمیپیچد آفتاب و ماه را مسخر کرد که هر کدام از آنها تا زمان معین شده گردش کنند. او انسانها را از یک نفس آفرید. انسانها را در شکم مادران در مراحل متوالی در ظلمتهای سهگانه میآفریند» (سورۀ ۳۹ آیه ۵ و ۶).
این آیات قرآنی نمونههایی از آیات بسیار بیشتری است که اصل و اساس «بینش از طبیعت» در قرآن را نشان میدهند. همۀ حوادث و تحولات طبیعی جهان «نمودهای» (آیات) واقعیت بنیادین (خدا) دیده میشوند که خودش بلاواسطه درک نمیشود. اما او «بود» همۀ این نمودهاست که بدون انقطاع فعال است و هر لحظه به گونهای میآفریند (خلق مُدام). این بینش عین فهم و عین تفسیر (قرائت) است. آیاتی که آورده شد جملات اِخباری یا فلسفی نیستند، آنها جملات تفسیریاند؛ تفسیر پدیدههای طبیعی شناختهشده جهان بهمثابۀ نمودهای خدا و افعال او. این بینش در قرآن منحصر به پدیدههای طبیعی نیست. در تمام مواردی که از انسان یا اقوام سخن به میان آمده، همه آنها هم مخلوقات خداوند فهمیده و تفسیر میشوند که سرنوشت شان چه در پیدایش و چه در چگونگی سپری کردن حیات دنیوی و چه در آنچه به حیات اخروی مربوط میشود همه و همه با اراده و فعل خدا معین میشود. در تمام مواردی که سخن از انسان یا اقوام میرود خدا به عنوان فعال علیالاطلاق حضور دارد و سخن از افعال آن فاعل میرود. همهجا سخن از این است که خدا با انسان و اقوام چنین کرد یا چنین میکند یا چنان خواهد کرد یا چنان میتواند بکند. حتی در مواردی که سخن از ویژگیهای طبیعی انسان در میان است هسته اصلی سخن چگونگی تعامل خدا با انسان است.
در اینجا چند نمونه از آیات کلیدی در این باب را نیز، نسبتاً با تفصیل میآورم و مطالعۀ سایر موارد را که بسیار زیاد است به خوانندگان گرامی واگذار میکنم.
سرگذشت و سرنوشت انسان با افعال خدا معین میشود
«خدا، انسان را از گلی خشک از گلی سیاه و بدبو آفرید» (سورۀ ۱۵ آیۀ ۲۶) «انسان را از نطفه آفرید» (آیۀ ۴ سورۀ ۱۶). «خدا کارنامه هر انسانی را به گردن او بسته است و روز قیامت نامه او را بیرون میآورد و نشانش میدهد» (سورۀ ۱۷ آیات ۱۳ و ۱۴). «خدا امانت را به آسمان و زمین عرضه کرد … و انسان آن امانت را به دوش میکشید» (سورۀ ۲۳ آیه ۷۲). «خدا انسان را آفرید و به او بیان یاد داد» (سورۀ ۵۵ آیه ۳). «انسان با مشقت فراوان به سوی خدایش خواهد رفت و او را ملاقات خواهد کرد» (سورۀ ۸۴ آیه ۶). «خدا انسان را در زحمت (کبد) آفرید (سورۀ ۹ آیه ۴) خدا انسان را از علق آفرید» (سورۀ ۹۶ آیه ۹). «آنچه را انسان نمیدانست خدا به او یاد داد» (سورۀ ۹۶ آیه ۵). از قول ابراهیم: «خدا مرا آفرید و هدایت میکند، به من طعام میدهد و مرا سیراب میکند….» (سورۀ ۲۶ آیه ۷۹). «خدا انسان را از نطفه آفرید، راه را نشانش داد و سپس او را میراند و در قبر گذاشت….» (سورۀ ۸۰ آیه ۲۱ بب …). «هیچ نفس انسانی جز با اذن خدا نمیمیرد» (سورۀ ۳ آیه ۱۴۵). «هیچ نفس انسانی جز با اذن خدا ایمان نمیآورد» (سورۀ ۱۰ آیه ۱۰۰). «(در روز قیامت) خدا آنچه را هر نفسی (با اعمال خود) فرا میآورده به او پاداش خواهد داد» (سورۀ ۱۴ آیه ۱۵). «خدا نفس آدمی را آفریده و پلیدکاری و پرهیزکاری را به او الهام کرده است» (سورۀ ۹۱ آیۀ ۷ ). «خدا انسانها را با ترس گرسنگی و از دست رفتن اموال و جانها… آزمایش میکند. خدا مرگ و زندگی را برای آزمایش انسانها آفرید» (سورۀ ۶۷ آیه ۲). «خدا به آنان که ایمان میآورند و کار شایسته میکنند زندگانی پاکیزه میبخشد» (سورۀ ۱۶ آیه ۹۷). «خدا مؤمنان را از تاریکیها خارج میکند و به روشنایی وارد میکند» (سورۀ ۲ آیه ۲۵۷). «خدا انسان را به حال خود وا نمیگذارد» (سورۀ ۵۷ آیه ۳۶). «هر کس به خدا توکل کند خدا برای او کافی است» (سورۀ ۶۵ آیه ۳). «هر کس راخدا هدایت کند هدایت میشود و آنکه راخدا گمراه سازد راهنمایی پیدا نخواهد شد» (سورۀ ۱۸ آیه ۱۷). «خدا کافران را به گونهای که خود آنها نمیفهمند استدراج میکند» (سورۀ ۷ آیه ۱۸۲). «آیا در امان هستید از اینکه (خدا)، آنها را در زمین فرو برد» (سورۀ ۱۶ آیه ۴۵).
این آیات و مشابهات آنها اساس بینش فهمی-تفسیری از سرنوشت انسان را نشان میدهد. جملات این آیات هم جملات اِخبار از دادهها یا فلسفی نیستند. آنها جملات تفسیری هستند، تفسیر سرنوشت و سرگذشت انسان؛ تعامل خدا با او. حتی مهمترین آیات مربوط به اصل حشر و قیامت انسانها هم در قرآن بازگو کننده یک تجربه فهمی-تفسیری از سرانجام انسان هستند. مثلاً در موارد متعددی از قرآن گفته میشود بیرون آوردن انسانهای مرده از خاک مانند زنده کردن درختان و زمین پس از فصل زمستان است. در بینش تجربی قرآن انسانها مانند درختان و گیاهان دیده میشوند که سرسبز میشوند و سپس میمیرند (به اصطلاح قرآن) و سپس در فصل بهار دوباره زنده (به اصطلاح قرآن) میشوند. تعبیرات مکرر از آفریده شدن انسان از خاک و پیدایش انسان در زمین و تعبیر انتشار انسانها در روی زمین و رفتن انسانها دوباره به زمین و بیرون آمدن انسانها دوباره از زمین در قرآن، مثلاً در سورۀ ۳۰ آیه ۱۹ جملههای اِخباری نیستند جملههایی هستند که یک تجربه فهمی-تفسیری از سرنوشت و سرانجام انسان را نشان میدهند. از حشر انسانها از زمین در قرآن به بیرون آوردن زنده از مرده تعبیر شده است. مبنای این فهم تفسیری از انسان در آیات ۳۸ تا ۴۲ سورۀ ۴۴ چنین بیان شده است: «خدا آسمانها و زمین را به بازی نیافریده، آنها به حق آفریده شدهاند». در آیات ۱۶ تا ۱۸ سورۀ ۲۸ آمده: «خدا آسمانها و زمین و آنچه در میانه آنها است را بازیکنان نیافریده است) (در روند آفرینش) خدا باطلب را به وسیله «حق» از میان برمیدارد. «بندگان خدا در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند و میفهمند که خدا آنها را «باطل» نیافریده است». تعبیرات «بازی نبودن (عبث نبودن) آفرینش جهان». حقانیت آفرینش جهان»، «باطل نبودن آفرینش جهان»، همه از یک فهم تفسیری از جهان حکایت میکنند. عبث نبودن، حقانیت داشتن، باطل نبودن بیش از آنکه بیان فلسفی از یک واقعیت باشند بیان فهمی-تفسیری از آن هستند.
اگر بگوییم فلان عمل یک شخص معین عبث یا باطل نیست یا حقانیت دارد در این موارد گونهای تفسیر از آن عمل بیان کردهایم. وقتی درباره خلق جهان چنین تعبیراتی به کاربرده میشود یک فهم تفسیری از آن داده میشود. چون جهان، غیرعبث، حقانیتدار و غیرباطل دیده و فهمیده میشود و همه چیز «از خدا»، «مال خدا» و به «سوی خدا» است، پس انسان نمیتواند مشمول این فهم و بینش عمومی نباشد. خلقت انسان هم از خدا و سرنوشت و سرانجام او به سوی خدا است. اگر سرانجام انسان به سوی خدا نبود خلق انسان «عبث» میبود. پس انسان عاقبت در پیشگاه خدا حاضر خواهد شد و ممکن نیست از انسان فهمی جز این داشت. به آیات زیر (باز هم به صورت نقل مضمون) توجه کند:
«ای انسان تو با مشقت به سوی خدایت میروی و عافیت او را ملاقات میکنی» (سورۀ ۸۴ آیه ۶). «آیا محاسبه شما این است که خدا انسان را عبث آفریده است؟» (سورۀ ۲۳ آیه ۱۱۵). «آیا محاسبه انسان این است که به حال خود رها شود مگر نه این است که او در آغاز نطفه بود و سپس علقه… این خداست که آفرینش او را تمام کرد و از انسان نر و ماده پدید آورد. آیا این خدا قادر نیست مردگان را زنده کند؟» (سورۀ ۷۵ آیه ۳۶ تا ۴۰). «آیا کافران گمان میکنند در روزی که همه مردم در پیشگاه خدا خواهند ایستاد اینها مبعوث نخواهند شد؟» (سورۀ ۸۳ آیه ۵ و ۶). «در روز زلزال (قیامت و حشر) همه مردم به حرکت درخواهند آمد تا اعمال خود را ببینند. هر کس مثقال ذرهای شر مرتکب شده باشد آن را خواهد دید و هر کس مثقال ذرهای نیکوکاری کرده باشد آن را خواهد دید» (سورۀ ۹۹ آیه ۷ و ۸). «نهایت کار همه بازگشت به خداست» (سورۀ ۹۶ آیه ۸). «خدا مرگ و زندگی را آفریده تا انسانها را آزمایش کند، تا معلوم شود چه کسانی زیباترین کارها را میکنند» (سورۀ ۶۷ آیه ۲). «حیات دنیوی لهو لعب است، حیات دنیوی کالای غرور است» (سورۀ ۵۷ آیه ۲۰). «انسان تنها و تنها به نتیجه کوشش خود میرسد و آن را در آینده میبیند و در نهایت کاملترین جزا به او داده خواهد شد و آخرین مرحله، حضور در پیشگاه پروردگار است» (سورۀ ۵۳ آیه ۴۲).
اینکه انسان با مشقت به سوی خدا میرود، اینکه خلقت انسان عبث نیست، اینکه انسان به حال خود رها نمیشود، اینکه خدا قادر است او را زنده کند، اینکه او در حیات اخروی «جزا» خواهد دید، اینکه او به وسیله خدا امتحان میشود، اینکه حیات دنیوی لهو و لعب و کالای غرور است، همه اینها فهمهای تفسیری دینی از انسان هستند که بر مبنای یک «بینش و پیشنگاه تفسیریمحوری»، یعنی عبث نبودن و حقانیت داشتن و غیرباطل بودن جهان، صورت میپذیرد. آن «پیش نگاه» این نگاهها را هدایت میکند.
مؤید مهم دیگر این خوانشها نامهایی است که در قرآن برای مرحله قیامت و حشر انسان به کار برده شده است: مثلاً «یوم الفصل» سورۀ ۴۴ آیه ۴۰، «یومالحساب» سورۀ ۲۴ آیه ۳۵، «یوم التغابن» سورۀ ۶۴ آیه ۹، نامهای روز قیامتاند. تعبیرات فصل به معنای جدا شدن حق از باطل، حسابکشی از انسان، آگاه شدن به مغبون بودگی و مانند اینها تعبیراتیاند فهمی-تفسیری از وضعیت آینده انسان در آخرت. با دقت بیشتر معلوم میشود که تعبیر بسیار مکرر «الیوم الآخر» که در دهها مورد از قرآن درباره حشر و قیامت و آخرت به کار برده شده، خود یک تعبیر فهمی-تفسیری است. اینکه حیات دنیوی «روز اول» است و حیات اخروی «روز دیگر» است یک تفسیر فهمی-تفسیری از سرنوشت و سرگذشت انسان است. این تعبیرات اخبار از دادهها و یا فلسفهگویی یا اخبار از غیب نیستند.
سرگذشت و سرنوشت اقوام با افعال خدا معین میشود
در صحنۀ تاریخ اقوام هم در قرآن مطلب چنان است که درباره طبیعت و انسان گفتیم. خدا فاعل علیالاطلاق در سرنوشت اقوام است. در این صحنه هم همهچیز در تعامل خدا با انسانها دیده میشود. به نمونههایی از آیات مرتبط (باز هم تقریباً نقل به مضمون) توجه فرمایید
«خداوند (در کتاب هستی) نوشته که (عاقبت) او و فرستادگانش پیروز خواهند شد. عاقبت بندگان صالح خدا وارث زمین خواهند شد» (سورۀ ۲۱ آیه ۱۰۵). «خدا پیش از ارسال رسولان (قومی) را عذاب نمیکند». «وقتی اراده کنیم اهل سرزمینی را هلاک سازیم به مترفان آنها هشدار میدهیم، اما آنان فسق پیشه میکنند آنگاه اهل آن سرزمین را هلاک میسازیم. خدا پس از نوح (اقوام) زیادی را به سبب گناهان آنها هلاک ساخت» (سورۀ ۷ آیات ۱۵ تا ۱۷). «چه سرزمین هایی که اهل آن ستمگر بودند و ما آن را از میان بردیم و اقوام دیگری به جای آنان آوردیم». «اگر خدا بخواهد شما را میبرد و دیگران را میآورد» (سورۀ ۴ آیه ۱۳۳).
واقعیات اجتماعی هم مقهور ارادۀ خداوند است
در اینجا باید این موضوع مهم را هم مطرح کنم که علاوه بر پدیدههای طبیعی و سرنوشت و سرگذشت انسان و تاریخ اقوام، متن قرآن یک تجربۀ فهمی-تفسیری هم از زندگی اجتماعی مردم حجاز نشان میدهد و اصول اخلاقی و احکام دینی (عبادی و معاملاتی) قرآن محصول همین تجربه است. خدا در متن و بطن واقعیات اجتماعی هم با انسان در حال تعامل است. آن گونه زندگی اجتماعی که با اراده فعال خدا در بطن و متن جامعه هماهنگ نیست، زندگی نامطلوب فهمیده میشود. چون سرنوشت و سرانجام زندگی انسان حتی در بطن و متن واقعیات و تحولات اجتماعی مقهور اراده خداست، پس باید «واقعیات اجتماعی» با آن سازگار شوند. اینجاست که قرآن از مردم حجاز میخواهد واقعیات اجتماعی – چه مربوط به عبادات و چه مربوط به معاملات – خود را تغییر دهند. این تغییر باید بر مبنای توحید در عبادات، مراعات تقوی، عدالت، احسان، انصاف، ایثار و … معروف، خیر، بر، عفو و مانند اینها که سازگار با فعالیت علیالاطلاق خدا در جهان هستند و اجتناب از فسق، ظلم، منکر، شر، اعتداء و مانند اینها که با آن ناسازگارند باید انجام شود. در حقیقت از انسانها خواسته میشود نه تنها در مقام نگاه به جهان و تفسیر آن بلکه در مقام عمل در جهان هم تسلیم فاعلیت مطلق خداوند شوند. عنوان جامع این گونه زندگی کردن در قرآن «عبودیت» است. در قرآن بسیاری از اعمال و روابط اجتماعی موجود مصداق ظلم، شر، اعتداء، فسق و … فهمیده میشود و از آنها نهی میشود و به جای آنها روابط و اعمال دیگری که مصداق عدالت، احسان، انصاف و مانند آن هستند پیشنهاد و به آنها امر میشود. تقریباً در تمام مواردی که حکمی مربوط به روابط انسانی و واقعیات اجتماعی در قرآن آمده به گونهای تعلیل اخلاقی دارد که آن تعلیل به اصول اخلاقی یاد شده مربوط است. در بینش قرآن اگر این ارتباطات و نرمها از صورت غیراخلاقی به صورت اخلاقی، مثلاً از صورت ظالمانه به صورت عادلانه درآید، از اراده خداوند تبعیت شده است.
تمام احکام مربوط به عبادات و معاملات در قرآن از این موضع صادر شده و بر فهمی تفسیری از روابط و واقعیات اجتماعی سازگار و ناسازگار با اراده خدا مبتنی شده است.
آنچه در این باب مهم و راهگشا است توجه کردن به این نکته اساسی میباشد که داوری دربارۀ روابط موجود انسانها با یکدیگر یا با خدا همیشه در یک جامعه مشخص و معین (و در مورد با جامعۀ حجاز) میتواند معنا پیدا کند و همیشه یک ماهیت فهمی، تفسیری دارد. مثلاً یک گونه عبادت معین رایج در جامعه شرکآمیز دیده میشود و به تغییر آن به صورت توحیدی دعوت میشود، یا مثلا یک رابطه معین انسانی آن جامعه مانند نظام خانواده ظالمانه دیده میشود و از آن نهی میشود و به عادلانه شدن آن دعوت میشود.این قضاوتها دربار، ظالمانه بودن با عادلانه بودن ناظر به واقعیت اجتماعی مشخص در جامعهای معیناند و میخواهند تکلیف آنها را مشخص کنند. این قضاوتها، مانند قضاوت قاضی در دادگاه است ک ناظر به حادثه معینی است که در زمان و مکان معین انجام شده است. همانطور که قضاوت قاضی در این موارد بر اساس تفسیر او از قانون انجام میشود، ظالمانه خواندن یا عادلانه خواندن رابطه اجتماعی معینی هم در یک جامعه بر یک تفسیر از ظلم و عدالت مبتنی میشود و تنها تکلیف آن موارد معین را در آن جامعه مورد نظر مشخص میکند و حداکثر، هر مورد دیگری را که با تمام مشخصات مانند آن مورد اول باشد شامل میشود و نه بیشتر. پیشنهاد یک «باید» در روابط انسانی یا رابطه انسان با خدا همیشه در مقابل یک «آنچه هست» قرار دارد. «باید» میخواهد آنچه هست را تغییر دهد و معطوف به یک واقعیت مشخص است. پیشنهاد یک «باید» اجتماعی به جای یک «است» اجتماعی ممکن نمیشود مگر در شرایط تاریخی معین؛ یعنی مثلاً تفسیر اوضاع و احوال معین اجتماعی به ظلم و جانشینکردن وضعیت معین دیگر اجتماعی به جای آن، که به عنوان عدل تفسیر شده است. همه این داوریها ماهیت فهمی-تفسیری دارد. در اینجا به قسمتی از این موارد در قرآن به عنوان نمونه اشاره میکنم.
احکام قصاص در آیات ۱۷۸ و ۱۷۹ از سورۀ بر مبنای فهمی-تفسیری از «عفو» «معروف»، «احسان»، «اعتداء» و «حیات» و تعیین مصداق برای آنها تنظیم شده است. پس از این آیات، آیات مربوط به احکام وصیت اموال قرار دارد که بر مبنای فهمی تفسیری از «خیر» «معروف» وتقوی «اثم»، اصلاح میان مردم، و تعیین مصداق آنها تنظیم شده است. آیات ۲۲ تا ۴۲ سورۀ ۲ که در آنها احکام آمیزش جنسی، نکاح، نفقه همسر و اولاد و طلاق بیان شده، بر مبنای فهمی تفسیری از «توبه»، «پاکیزهخویی»، «تقوی»، «اصطلاح میان مردم»، «حق یک انسان در برابر انسان دیگر»، «معروف»، «احسان»، «مراعات حدود خدا»، «ظلم به نفس نکردن»، «تراضی دو طرفه»، «وعظ»، «عمل خالصتر و پاکتر» «ضرر نرساندن به دیگری»، «مشاوره با یکدیگر»، «تقوی» «عفو» و مانند اینها بیان شده است و این احکام مصداق این فضایل به شمار آمده است. در آیات ۲۷۸ تا ۲۸۳ که احکام ربا، قرض و شهادت بیان شده، این احکام بر مبنای فهمی-تفسیری از «عدالت»، «تقوی»، «انتخاب شاهد با رضایت»، «قسط»، «استواری شهادت» اجتناب از ضرر رساندن به دیگری و بیان مصداق بر آنها تنظیم شده است. در آیات ۱ تا ۶ سورۀ مائده که احکام متفاوتی درباره «عقود»، ماکولات حرام و حلال و روابط جنسی زن و مرد آمده، همه آنها فهمی تفسیری از «وفا به پیمان»، «عدم اعتداء»، «تعاون بر تقوی» و «عدم تعاون بر اثم وعدوان»، «اجتناب»، «فسق»، «نعمت»، «اضطرار در مخمصه»، «طیبات»، «روابط جنسی پاکیزه و حریمدار» زنان با مردان، «محصنین و محصنات» تنظیم شده است. در آیات ۲۷۵ تا ۲۸۰ حکم تحریم ربا بر فهمی-تفسیری از «شیطان زدگی» «نفی تشبیه ربا به بیع»، «تقوی»، «ظلم نکردن و مظلوم واقع نشدن»، «در تنگدستی بدهکار به او فشار نیاوردن» و مانند اینها تنظیم شده و مصداق بیان شده است. در آیات مربوط به قتال (جنگ) که در سورههای مختلف قرآن دیده میشود، احکام قتال بر فهمی تفسیری از «عدم اعتداء» «سلم» (صلح) «جنگ تا از میان رفتن فتنه» و … تنظیم شده است. شاید سبب اینکه همه این احکام «حکم» نامیده شده همین است که همه اینها ماهیت قضاوت در موارد معین داشته است. حکم کلمهای است که عمدتاً در قضاوت به کاربرده میشود. در این صورت معنای و «من لم یحکم بما انزل الله» هم روشن میشود.
اینها شاهدهای واضحی برای این خوانش است که احکام شرعی قرآن بر فهمی-تفسیری از واقعیات و روابط موجود اجتماعی جامعه حجاز و بر روابط عبادی انسانها با خدا در آن جامعه مبتنی بوده و هدف آن تفسیر واقعیات اجتماعی به صورتی که با اراده خدا سازگار باشد بوده است. صدور این احکام به معنای وضع احکام برای همۀ جامعهها و همۀ عصرها نیست. اینکه در قرن نخستین اسلام مسلمانان علم فقه را به وجود آوردند و با آن نیازهای خود و حکومتشان را برطرف کردند به کلی مطلب دیگری است.
قرآن و احوال وجودی انسان: در بخش عمدهای از قرآن نیز که به ظرایف چگونگی رویکردهای هر فرد انسانی در برابر خدا پرداخته شده است، آنجا که سخن از «دعاء»، «ابتهال»، «شکر»، «صبر»، «رضا»، «توکل»، «انابه»، «توبه»، «استغفار»، «استغاثه»، «تسبیح و تبرثه»، «قنوت»، «تضرع»، «صلوه»، «رکوع»، «سجود»، «صوم»، «انفاق»، «رجاء»، «خوف»، «اطمینان نفس»، «ایمان»، «غم»، «یأس»، «عجله» و مانند اینها به میان آمده، همه اینها بر مبنای ضرورت هماهنگ شدن انسان با فعالیت علیالاطلاق خدا در جهان فهمیده و تفسیر شده است. این رویکردهای انسان در برابر خدا همه، توحید عملی فهمیده شدهاند. عرفای مسلمان با تامل و موشکافی در آن دسته از تعبیرات قرآن که به این رویکردها مرتبط میشود. «حالات» و «مقامات» سیر و سلوک انسان را تنظیم کردهاند و به شرح و تفسیر «طریقت» پرداختهاند. این تعبیرات اگزیستنسیال Existintial از اضطراب بنیادین انسانی خبر میدهند. «ایمان بالله» که اصلیترین دعوت قرآن است از مادۀ «امن» است و «امن» همان «امنیت وجودی» آدمی است. این امنیت در برابر اضطراب وجودی قرار دارد. تکرار شدن پرشمار تعبیرات «ایمان بالله» (امنیت پیدا کردن با خدا) در آیات بسیار زیادی از قرآن یک زیستجهان متلاطم و طوفانی از تجربههای اگزیستنسیال را نشان میدهند.
زیستجهان قرآن تمامی پدیدههای طبیعی و چگونگی رقم خوردن سرنوشت و سرانجام انسان و تاریخ اقوام، افعال و نمودهای یک فاعل (خدا) دیده میشوند که آن فاعل، خود از میانۀ غایب است ولی افعال او بهمثابۀ نمودها او را نشان میدهنددر قرآن با اظهار آیه بودن همۀ موجودات به فاعلیت علیالاطلاق خدا و در نتیجه به الوهیت نامشروط او اعتراف میشود. با آن فاعل علیالاطلاق سخن گفته میشود، او مدح میشود، از او استمداد طلبیده میشود، به او بشارت داده میشود، از او بیم داده میشود، از انسانها خواسته میشود واقعیات زندگی اجتماعی خود را با ارادۀ آن فاعل علیالاطلاق هماهنگ سازند. او را همیشه بیاد آورند و ستایش و پرستش کنند. در قرآن بارها اعتراف میشود که خدایا تو در همهجا حضور دارد و این اعتراف هویت گواهی دارد.
در قرآن حضور خدا عبارتست از فعالیت بلاانقطاع او. خدا حاضر است چون هر لحظه واقعیت را ممکن میسازد. در این متن صفات مربوط به فعالیت مستمر خدا (صفات افعال) و نه صفات ذات او نخستین و آغازین صفات وی هستند. خدا حضور دارد. چون مستمراً و بلاانقطاع جهان را تأسیس و نابود میکند (خلق مدام) جهان نمودی است که با آن خدا خود را نشان میدهد. این نمود قدرت خدا را همزمان هم آشکار میسازد و هم پنهان میکند (هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن). این تجربه گاهی چنان اوج میگیرد که صاحب تجربه از جهان درمیگذرد و ذات الهی را به صورت نور تجربه میکند. در سورۀ ۲۴ آیه ۳۵ چنین آمده: «خدا نور آسمانها و زمین است، مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی و آن چراغ در شیشهای است، آن شیشهگویی اختری درخشان است که از درخت مبارک زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته میشود (گویی که) روغن آن چراغ بدون آتشروشنی میبخشد، روشنی بر روی روشنی است. خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت میکند».
در این بینش و خوانش فهمی-تفسیری-دینی از جهان که در قرآن دیده میشود از انواع مثلها، تصویرها و حکایتها و حکمتها، سبکهایی گوناگون از انذار و تبشیر استفاده شده است. در عین حال قرآن از زمرۀ تألیف مؤلفان نیست. نظم تألیفی ندارد، قرآن به نثر است و نه نظم. قرآن یک قرائت (خواندن) از جهان است. البته در سراسر این بینش و در همۀ بخشهای قرآن انسانوار بودن این بنیش و اعتراف و گواهی واضح است و نباید در آن تردید کرد.
پارهای از پیامدهای نظریات ابراز شده
در خاتمۀ کلام به پارهای نتایج عمدهای که از خوانش یاد شده بهدست میآید، اشاره میکنم:
- آنچه در این مقاله در میان آوردم درآمدی است بر یک قرائت عقلانی (پدیدارشناسانه، آزاد و غیردگماتیک) از متن قرآن بهعنوان کتاب دینی اصلی مسلمانان. این قرائت عقلانی، گرچه مبتنی بر ایمان نیست اما پیام «دینی» این متن را که در یک جمله میتوان از آن به «توحید» (موحدانه نگریستن و موحدانه زیستن، و نه عقیده به وجودی خدای یکتا) تعبیر کرد، به خوبی میرساند.
- حقیقت این است که عرفای مسلمان روی محتوای توحیدی قرآن بیش از دیگران کار کردند. آنان تعبیراتی را در آیات قرآن مورد توجه خاص قرار دادند و نظامی از تجربههای عرفانی را تحت عنوان «حالات» و «مقامات» به تصویر کشیدند که شاید منظمترین آنها قبل از منابع دیگر در کتاب «اللمع فی التصوف» ابننصر سراج آمده است. آنها راهی را رفتند که میتوان ترسیمی از آن را در کتاب سودمند تفسیر قرآنی و زبان عرفانی از «پل نویا»، ترجمۀ اسماعیل سعادت مطالعه کرد. در هر حال، قرائت عارفان تراز اول مسلمان از قرائت توحیدی قرآن فهم قرآن را وارد مرحلۀ کاملاً جدیدی کرد
- پرسش امروزین که متفکران مسلمان با آن مواجهند این است که خوانش توحیدی قرآن از جهان را در عصر حاضر چگونه میتوان فهم و تفسیر کرد و چگونه میتوان در عصر حاضر فهمی توحیدی از جهان داشت و چگونه میتوان موحدانه زیست. در جهانی که انسان در طبیعت تصرفهای کلان میکند و تاریخ را تا حدود زیادی با اراده آگاهانه خود میسازد فهم توحیدی از جهان چگونه ممکن است؟ خلاصه اینکه برای متفکران مسلمان معاصر هم مانند همه معتقدان دیگر به خدا مسأله اصلی و اساسی در عصر حاضر «مسأله خدا» است و نه چیز دیگر. در بینش قرآن از جهان، نبی اسلام یک مشارکتکنندۀ بزرگ در قرائت توحیدی از جهان است که انبیاء پیشین مؤسس آن بودند. اگر بخواهم در اینجا داوری کلامی (الهیاتی) بکنم باید بگویم معنای مسلمانی در عصر حاضر مشارکت در این قرائت توحیدی است. همه آنچه در این ۱۴ قرن گذشته به نام دین اسلام شکل گرفته باید با قرائت توحیدی از جهان در عصر حاضر، مورد ارزیابی قرار گیرد و به نظر من معنای اصلاح دین اسلام در عصر حاضر جز این نمیتواند باشد و چون حقیقت هیچگاه تمام و کمال در چنگ انسان نمیافتد، هیچ سخنی در این گفت و گوی توحیدی سخنی نهایی نیست و این گفتوگو هیچ متولیای نمیتواند داشته باشد. کار ما یک تفسیر گری دائمی است. این نکته را نیز اضافه کنم که برای مسلمانان بسیار مفید خواهد بود علاوه بر فهم و تفسیرهای عمیقی که در فلسفه و عرفان اسلامی درباره موضوع خدا وجود دارد به فهم و تفسیرهای جدید دیگر که در جهان معاصر از این موضوع داده میشود توجه کنند. خدا به عنوان «معنای همه معناها» و جهان به مثابه یک مجموعه معنایی که معنای آن خداست، یا خدا «بهمثابۀ راز جهان» یا خدا آن «تو» یا « دیگری» که انسان یا آن «خود را» مییابد. نمونههای بسیار جذاب از این فهمهای تفسیری جدید هستند
- چون معنای واژهها و جملات، حتی صرف و نحو یک زبان معین در طول تاریخ تحول پیدا میکند. هیچ جملهای وجود ندارد که فهم آن به اطلاعات بیرون از آن جمله نیازمند نباشد. این طور نیست که مثلاً یک واژه معین فارسی یا عربی در تمام طول تاریخ این زبانها و در همه جامههایی که با این زبان حرف میزنند همیشه یک معنا داشته باشد. بر اساس این اصل کلی مورد قبول در فلسفه زبان معاصر باید بپذیریم که معنای واژهها و جملات در متن قرآن همان معناها هستند که در آغاز تکون این متن از آنها فهمیده میشد. گر چه به دست آوردن این معناها کار پیچیده و مشکلی است ولی اصل این مطلب را باید بپذیریم که نمیتوانیم بگوییم معنای فلان واژه یا جمله قرآن الزاماً همان است که امروز از آن فهمیده میشود. در این صورت معنای واژههایی چون آسمانها، زمین، جن، فرشته، حشر و بعث مردگان از زمین یا بیعت، شوری، عدل و … در متن قرآن همان است که در عصر پیدایش این متن از آن فهمیده میشد. نمیتوان به منظور سازگار کردن معنای متن قرآن با دانش یا فلسفههای این عصر برای این واژهها و جملات معناهای دیگر فرض کرد. آن تجربۀ هرمنوتیکی (فهمی-تفسیری) از جهان که در قرآن دیده میشود با زبان عربی صورت گرفته و بیان شده است. این زبان محدودیتهای خود را دارد. قرائت قرآن از جهان بر تصویری از جهان مبتنی است که در عصر پیدایش متن وجود داشته ولی در قرآن همه این جزئیات به همان معنا که در زبان و فرهنگ عرب داشتند در خدمت آن فهم تفسیری از جهان و بیان آن قرار گرفتهاند. آنها آن گونه بیان شدهاند که در فرهنگ عرب آن روز بودهاند. ولی برای رساندن پیامی به کار گرفته شدهاند که در فرهنگ آن روز عرب نبود و آن پیام، پیام «توحید» است. قطعاً جهان قرآن با جهان ما متفاوت است. آن جهان بسیار ساده و بسیط است. در آن جهان نه «اتم» وجود دارد و نه کهکشان و نه سال نوری و نه شبیهسازی و نه سفینههای فضاپیما و نه دموکراسی و نه حقوق بشر و نه خیلی چیزهای دیگر.
- آنچه تا اینجا گفتیم نشان میدهد که متن فعلی قرآن یک «وحدت قرائتی» دارد. معنای این وحدت قرائتی این است که میتوانیم آن را حداقل، آنگونه که تا اینجا تحلیل کردهایم، پدیدارشناسانه قرائت کنیم. این متن گرچه از زمرۀ تألیف مؤلفان نیست و وحدت تألیفی ندارد، ولی به عنوان یک متن دینی وحدت قابل قرائت دارد. البته اگر نقد تاریخی روی این متن انجام شود ما به قرائت دقیقتری از آن خواهیم رسید. اما اینگونه نیست که بدون آن نتوان این متن را قرائت کرد و ما این متن را پدیدارشناسانه قرائت کردهایم.
[۱] HistiorischesWorterbuch der Philosophie. Herasgegben von Yoachim Ritter Band 2 Erscheinung.
[۲] Richard Schaeffler (1973). Religion und KritischesBewustsein, Verlag Karl Alber, S, 166-167
منبع: وبسایت نویسنده
5 پاسخ
آقای مرادی ، خواهشن یکمی کوتاه بیایید . برای اندیشیدن هم لازم است کمی مکث کردن برای فهمیدن یک موضوع . فکر میکنم سخت نباشد . ایستادن در یک چارچوب ره به جایی نخواهد برد !!!
جناب اوس کاظم بنا
ایستادن در یک چارچوب نیست تکیه دادن یا نشستن زیر سایه یک درخت است که رشد میکند :
وَمَثَلُ کَلِمَهٍ خَبِیثَهٍ کَشَجَرَهٍ خَبِیثَهٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ ﴿۲۶﴾
یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ وَیُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَیَفْعَلُ اللَّهُ مَا یَشَاءُ ﴿۲۷﴾ ابراهیم
از این فرمایش :
“……. آن خبر این است که همه پدیدهها و حوادث، افعال خدا (آیات او) هستند…..”
تنها در درون انسان روح الهی دمیده شده است…انسان است که دارای قدرت انتخاب و اختیار است …یا فساد یا اصلاح میکند…در درون موجودات قوانین الهی (با حدود و خواص و آثار و عواقب تقدیر شده) وجود دارد…
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿۴۱﴾ روم
آیا باید نتیجه گرفت افعالی که کافرین در جهان انجام میدهند و در زمین فساد ایجاد میکنند فعل خداست؟
از این فرمایش :
“…….مانند اینها تعبیراتیاند فهمی-تفسیری از وضعیت آینده انسان در آخرت. با دقت بیشتر معلوم میشود که تعبیر بسیار مکرر «الیوم الآخر» که در دهها مورد از قرآن درباره حشر و قیامت و آخرت به کار برده شده، خود یک تعبیر فهمی-تفسیری است. اینکه حیات دنیوی «روز اول» است و حیات اخروی «روز دیگر» است یک تفسیر فهمی-تفسیری از سرنوشت و سرگذشت انسان است. این تعبیرات اخبار از دادهها و یا فلسفهگویی یا اخبار از غیب نیستند…….”
آیا باید نتیجه بگیریم که خبر از آنچه در قیامت رخ خواهند داد اخبار غیبی نیستند؟
پیامبر چگونه تفسیر میکند یا چگونه فهم میکند که در قیامت چه بر سر ما خواهد آمد؟
قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۹﴾ احقاف
روایات معراج مبنای شما هستند؟ آیا اینهمه پیچ و تاب برای اینستکه که بگویید قرآن حاصل فهم و تفسیر شخصی پیامبر است؟
یا باید تسلیم کامل خود قرآن باشیم و با ابزار عقل انسجام و سازگاری کلیت آنرا بیابیم و یا باید کاملا آنرا منسوخ اعلام نموده و کنار بگذارید ….
آیا میشود قسمتی از آنرا الهی و غیبی بدانیم و قسمتی دیگر از آنرا شخصی؟ شاید پاسخ شما مثبت باشد…
با روش رعایت اتصال قول الهی نتایج حاصل از انسجام و کلیت قرآن پاسخ منفی نشان میدهد:
وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ﴿۵۱﴾ قصص
فرموده اید: ” برای رساندن پیامی به کار گرفته شدهاند که در فرهنگ آن روز عرب نبود و آن پیام، پیام «توحید» است. قطعاً جهان قرآن با جهان ما متفاوت است. آن جهان بسیار ساده و بسیط است. در آن جهان نه «اتم» وجود دارد و نه کهکشان و نه سال نوری و نه شبیهسازی و نه سفینههای فضاپیما و نه دموکراسی و نه حقوق بشر و نه خیلی چیزهای دیگر.”
پس چرا راستش را نگویم، که این کتاب را یک بابایی برای آن زمان و مردم آن زمان در عربستان نوشته و برای مردم امروز هیچ کاربردی ندارد
متواضعانه تر خواهد بود اگر شما از طرف خودتان و قبیله ای که به آن تعلق دارید سخن بگوئید. خیلی جسارت میخواهد شما، یک ایرانی که به زبان فارسی – زبانی که یکی از عقب مانده ترین زبان های دنیاست از نظر علمی – کامنت مینویسد از طرف حداقل هفت میلیارد انسان با فرهنگ ها و درک متنوع از هستی و مذهب سخن بگوید و حکم بدهد. گمان نمیکنید بسیار بدوی سخن میگوئید و به غایت خسته کننده اید، جناب علی سون؟
دیدگاهها بستهاند.