زیتون ـ یلدا امیری: گفته میشود هنگامی که آیتالله خمینی در سال ۱۳۴۳ به تبعید در ترکیه فرستاده میشد یک مامور ساواک از او پرسید: «پس یاران شما کجا هستند؟» و آیتالله خمینی در پاسخ به او این جمله را گفت که «سربازان من در گهوارههای مادرانشان هستند.»
اما کسانی که در بهمن ۱۳۵۷ به نوعی در انقلاب اسلامی مشارکت فعال داشتند، نه نوجوانان ۱۴ ساله که سال ۱۳۴۳ در گهواره بودند، بلکه افرادی حداقل یک دهه بزرگتر از آنها بودند. نوزادانی که آیتالله خمینی آنها را یاران خود خوانده بود یا در جنگ ایران و عراق کشته شدند و یا در اعدامهای سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ از دست رفتند. گروهی هم مردمان سرخوردهای شدند که تحت تاثیر حوادث جامعه، جریانات سیاسی و فشارهای اجتماعی و اقتصادی یا ترک دیار کردند و یا هر روز بیش از پیش به عرصههای خصوصی خود عقب نشستند و عرصه عمومی را برای حکومت رها کردند. یک گروه دیگر نیز از این میان برآمدند و بخشی از مدیران کنونی جمهوری اسلامی را تشکیل دادند.
اما نسلی که در گهواره دهههای ۶۰ و ۷۰ در دوران رهبری و مدیریت آیتالله خامنهای پرورش یافت، اکنون کجاست؟ به کدام اصول پایبند است؟ جوانان انقلابی که چند سالی است آیتالله خامنهای از آنها سخن میگوید چه کسانی هستند و با چه خصوصیات و خواستههایی روزگار میگذرانند؟
این روزها خبر مرگ آزاده نامداری، مجری معروف و پرحاشیه صدا و سیما، در میانه تعطیلات نوروز، رسانههای داخل و خارج ایران را به خود مشغول کرده است، بر اساس شواهدی که تاکنون منتشر شده ظاهرا مرگ آزاده نامداری خودکشی بوده ، اگرچه پدر آزاده نامداری در جریان مراسم خاکسپاری، «افسردگی» او را تکذیب کرد و گفت هر آنچه که در شبکههای اجتماعی در مورد او نوشته شده است، «دروغ» است.
آزاده نامداری را میتوان نماد بخشی از جوانان انقلابی دوران خامنهای دانست. کسی که در بخش حساس و پر اهمیت تبلیغاتی جمهوری اسلامی، صدا و سیما فعالیت میکرد و از همانجا به شهرت رسید. بالا و پایینهای زندگی نامداری را شاید بتوان ورای تحلیلها و انتقادات اخلاقی که نسبت او وجود داشت، نمونهای از کیفیت و چگونگی زندگی جوانان انقلابیِ مد نظر رهبر جمهوری اسلامی دانست.
آزاده نامداری که بود؟
آزاده نامداری ۹ آذر ۱۳۶۳ در سنقر شهری کوچک در استان کرمانشاه متولد شد، در کشوری که کمتر از ۵ سال بعد آیتالله خامنه ای رهبر آن شد. نامداری در همان ابتدای جوانی پا در همان راهی نهاد که جوانان انقلابی جویای نام و شهرت می روند، او در استانی عموما کرد نشین و مخالف سیاستهای قومیتی جمهوری اسلامی، وارد صدا و سیمای جمهوری اسلامی شد.
نامداری کار خود را از ۱۹ سالگی در شبکه استانی زاگرس در کرمانشاه آغاز کرد و سپس با کمک اقبال واحدی به تهران آمد و در برنامه «خط مستقیم» شبکه تهران به اجرا در تلویزیون ادامه داد.
در همان سالها بسیاری از همنسلانی که همانند او میخواستند صدایی داشته باشند، به دنبال شهرت بودند و یا استعداد نوشتن و تحلیل داشتند، به رسانههای مستقل یا منتقد پیوستند. اما نامداری پا در مسیر جوانان انقلابی گذاشت، کار خود را از ۱۹ سالگی در شبکه استانی زاگرس در کرمانشاه آغاز کرد و سپس با کمک اقبال واحدی به تهران آمد و در برنامه «خط مستقیم» شبکه تهران به اجرا در تلویزیون ادامه داد.
نامداری مجری بخش «تازهها» در برنامه سیمای خانواده شبکه یک، مجری برنامه «غیرمنتظره» در شبکه دو، مجری «جمع ما» در شبکه دو، برنامه «ورزش امروز» شبکه جام جم، برنامه «شبنشینی» از شبکه جهانی جام جم، برنامههای مناسبتی، برنامه «رادیو هفت» و برنامه «صبحی دیگر» از شبکه آموزش بود. او سال ۱۳۹۱ برنامه تحویل سال را در کنار احسان علیخانی اجرا کرد و همزمان اجرای هر شب برنامه «خانمی که شما باشی» را بر عهده داشت و کتابی هم با همین عنوان چاپ کرد. نامداری سابقه بازیگری در فیلم «مالاریا» را نیز در رزومه کاری خود داشت.
زندگی پرحاشیه
نامداری اما زمانی بیش از یک مجری معمولی صدا و سیما مورد توجه قرار گرفت که ازدواج و زندگی مشترکش با فرزاد حسنی، یکی از دیگر مجریهای صدا و سیما، خبرساز شد. حسنی و نامداری در شهریور سال ۱۳۹۲ مهمان برنامه «صبحی دیگر» بودند که فرزاد حسنی با خواندن ترانه بلند عاشقانهای برای همسرش پشت آنتن صدا و سیما با مضمون غیرت و پاکدامنی توجه بسیاری از رسانهها را جلب کرد: «کنار قلب تو مثل، یه مَردم رو به خوشبختی/ تو احساسی بهم می دی، شبیه غیرت تختی/ تو می پوشونی موهاتو، غروب غنچه وا می شه/ یه مرد از دامن پاکِت، طرفدار خدا می شه/ به عشقم مرهمی خانوم، مثه گلدسته و کاشی/ فدای اون حَیاتونَم، خانومی که شما باشی…»
اما زندگی به ظاهر عاشقانه آنها کوتاه بود این دو مجری تلویزیونی بعد از حدود یک سال زندگی مشترک در خرداد ۱۳۹۳ از هم جدا شدند و در ۲۰ مرداد ۱۳۹۳ خبر طلاق رسما توسط آزاده نامداری رسانهای شد. پیش از طلاق او در اینستاگرام خود عکسی از چشمان کبود شده خود را منتشر کرد و نوشت: «این عکس تلخه ولی واقعیه، برای هوادارایی میگم که از ایشون بت ساختند، بتی که به هیچ مسلکی پایبند نیست، دیگه کسی تو کامنتای من حق نداره اسمی از ایشون بیاره. آقای حسنی! میدونم دهنت باز میشه به هر تهمتی. اما من واگذارت میکنم به خدا و خوشحالم که دیگه نمیبینمت.»
این موضوع بحثهای فراوانی در مورد خشونت خانگی در شبکههای اجتماعی به همراه داشت و تمامی این مسائل باعث شد آزاده نامداری بیشتر در مرکز توجه عمومی قرار گیرد، او به فاصله کوتاهی با سجاد عابدی، سرپرست حوزه ریاست و روابط عمومی دانشگاه غیرانتفاعی مهرالبرز، ازدواج کرد.
حوادث زندگی نامداری باعث شد بسیاری از مطبوعات زرد و برخی روزنامه ها با او مصاحبه کنند و او در بسیاری از مصاحبه های خود بر چادری بودن و اینکه چادر حجاب برتر است، تاکید می کرد، او نقش همان دختر جوان انقلابی را بازی می کرد که مطلوب حاکمیت است. موضوعی که با واکنش های منفی بسیاری از زنان و مردان ایرانی که مخالف حجاب اجباری هستند، روبرو می شد. مشخصا اقدامات و زندگی نامداری مدتی در میان مردم از یک سو حمایت و از سوی دیگر تنفر را بر می انگیخت.
روزنامه وطن امروز، نزدیک به اصولگرایان تندرو، روز ۱۳ دی ۱۳۹۳ مصاحبه ای با آزاده نامداری منتشر کرد با عکس بزرگ نامداری در صفحه اول و تیتر «خدا را شکر چادری ام»، نامداری در این مصاحبه گفته بود: «خانوادهام چادری بودند، نمیتوانم بگویم از روی احساسات چادری شدم، همه چادری بودند، من هم چادری شدم. در موقعیتهایی از اینکه چادریام احساس خوشحالی میکردم. میگفتم چقدر خوب! ببینید! اصلا نمیخواهم بگویم کسی که چادری نیست، قابل احترام نیست، اصلا منظورم این نیست. آدمها به خاطر ویژگیهای انسانیشان قابل احترام هستند اما واقعا این جمله را بارها به دوستانم گفتهام که حرمتهایی برای خانم چادری وجود دارد و من این حرمتها را دوست داشتم و هر چه بزرگتر شدم احساس کردم باید خدا را شکر کنم که در آن محیط مردانهای که کار میکنم چادری هستم.»
پایبند نبودن به «هیچ مسلکی» بالاخص آن سبک زندگی که آن را تبلیغ میکنند و نامداری در پست اینستاگرامیاش درباره همسر پیشین خود بر آن انگشت گذاشت، همان چیزی بود که کمی بعد به نوعی زندگی خود او را هم بار دیگر به حاشیه کشاند.
پایبند نبودن به «هیچ مسلکی» بالاخص آن سبک و روش از زندگی که آن را تبلیغ میکنند و نامداری در پست اینستاگرامیاش درباره همکار و همسر پیشین خود بر آن انگشت گذاشت، همان چیزی بود که کمی بعد زندگی خود او را هم بار دیگر به حاشیه کشاند.
انتشار تصاویر بدون حجاب نامداری در اواسط سال ۱۳۹۶ پرده از زندگی دوگانه او برداشت و واکنشهای گستردهای را در شبکههای مجازی به همراه داشت. این تصاویر او را بدون پوشش سر در یک مکان عمومی (پارک) در شهری در سوئیس در حال مصرف نوشیدنی الکلی نشان میداد. نامداری ویدیوی کوتاهی از خود با چادر منتشر کرد و مدعی شد، فردی که فیلمها و عکسها را از او ثبت کرده است، وارد حریم خصوصی او شده و او در میان محارمش تنها لحظهای روسری از سرش افتاده است.
نامداری پس از انتشار این عکسها در صدا و سیما ممنوعالتصویر شد، خود او در مصاحبهای گفت که صدا و سیما به او دیگر پیشنهاد اجرا ندادهاست.
اکنون با مرگ نامداری که بر اساس شواهد موجود خودکشی به نظر میرسد بار دیگر بحثهای اخلاقی در رسانهها و شبکه های اجتماعی در مورد حریم خصوصی و این زندگانی دوگانه بالا گرفته است.
استعفا یا فرار
داستان شینا شیرانی، مجری شبکه پرس تی وی، که زیر نظر نهادهای امنیتی کار میکرد، پرده دیگری از زندگی دو گانه کسانی بود که با عبور از سختترین آزمونهای گزینش وارد ویترین تلویزیون جمهوری اسلامی میشوند، تا مبلغ سیاستهای حاکمیت باشند و نه تنها خود را جوانانی انقلابی جلوه بدهند بلکه برای بقیه جوانان انقلابی برنامه و خبر بسازند.
شینا شیرانی در بهمن ۱۳۹۴ در فایل گفتگویی که توسط روز آنلاین منتشر شد افشا کرد که توسط دو مدیر پرس تی وی مورد آزار جنسی قرار گرفته است، شیرانی پس از خروج از ایران با بسیاری از رسانهها مصاحبه کرد گذشته از اینکه او در این مصاحبهها حجاب نداشت، شرح چگونگی آزار جنسی او در رسانهای که دایم در حال تبلیغ «پاکدامنی» است، بسیار خبرساز شد.
پرس تیوی، تلویزیون انگلیسیزبان و برون مرزی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که دو مدیر این شبکه در پی اتهام آزار جنسی به یک مجری زن تعلیق شدهاند. شینا شیرانی نیز در گفتوگو با مسیح علینژاد از مشکلاتی که برای او به وجود آمده بود پرده برداشت و گفت اخراج مدیرانی که او آنها را به آزار جنسی متهم کرده، مشکلی را حل نمیکند.
«دیگر نمیتوانم…»
اما در صدا و سیمای حکومتی کسانی نیز بودند که از روی تصمیم و نه به اجبار به این زندگی دوگانه ادامه ندادند و در نقطه عطفی همه چیز را رها کردند. هر چند گسست این دسته بیشتر سر و شکل سیاسی داشت، اما انعکاس آن در زندگیهای خصوصی آنان که در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته میشود هم دیده میشود.
قاسم افشار، از گویندگان باسابقه خبر شبکه یک صدا و سیما که از ابتدای انقلاب ۱۳۵۷ گوینده اصلی اخبار سیاسی در این سازمان بود، پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ و سرکوب گسترده معترضان، دیگر در اخبار تلویزیون ایران ظاهر نشد. خبرگزاری ایسنا به نقل از صفحه شخصی خبرنگاری به نام روزبه علمداری نوشت که او از افشار پرسیده که آیا درست است بعد از انتخابات ۸۸ و آن اتفاقات، از صدا و سیما بیرون آمدید؟ و افشار به صراحت تأیید کرده که کلا کار را ول کرده است.
سرکوب اعتراضات آبان ۱۳۹۸ نیز باعث استعفای دو مجری زن شد. صبا راد (مجری برنامه به خانه برمیگردیم) و زهرا خاتمی راد (مجری تصویر زندگی و برنامه خانواده) پس از اتفاقات آبان اعلام کردند، دیگر با صدا و سیما کار نمیکنند و این موضوع را تلویحا در شبکه های اجتماعی نیز مطرح کردند.
صبا راد در پست اینستاگرامی خود نوشت: «این روزها میخواهیم دلمان گرم شود نه سرمان… ضمن تشکر از حمایتهای بیوقفه شما مردم عزیز در تمام سالهای فعالیتم، از این طریق اعلام میکنم پس از ۲۱ سال کار در رادیو و تلویزیون، قادر به ادامه فعالیت در رسانه نیستم. دیگر نمیتوانم…»
زهرا خاتمی راد نیز در اینستاگرام نوشت: «مردم سلام، ممنونم که تا امروز منو به عنوان مجری پذیرفتید دیگه هرگز به تلویزیون باز نخواهم گشت حلال کنید».
صبا راد پس از استعفا ویدئویی از آوازخواندن خود در کنار همسرش منتشر کرد که با حملات شدید رسانههای اصولگرا روبرو شد.
گلاره جباری مجری قدیمی که چند سال پیش از سال ۹۸ استعفا داده بود نیز به کشتار و سرکوب مردم واکنش نشان داد و در موضعی علنی تر در صفحه اینستاگرامش نوشت: «برای من باور کشتن هموطنانم خیلی سخت بود. مرا ببخشید که دیر باور کردم و ببخشید که ۱۳ سال در تلویزیون ایران به شما دروغ گفتم. این شغل را چند سالی است کنار گذاشتهام و دیگر هیچوقت به تلویزیون برنمیگردم.»
جهتگیریهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی آموزشی چه در مدارس و چه در رسانه های عمومی تنها به بحرانی هویتی در میان جوانان انقلابی منجر شده است.
در این میان کسانی هم بودند که از روی آنتن سیمای جمهوری اسلامی مستقیم روی آنتن شبکههایی رفتند که جمهوری اسلامی آنها را «معاند» میخواند. از مزدک میرزایی خبرنگار ورزشی گرفته تا احمد صمدی، نیلوفر پورابراهیم و نیلوفر مولایی که همگی به تلویزیون «ایران اینترنشنال» پیوستند.
رهبر جمهوری اسلامی مدتهاست که در سخنانش از جوانان انقلابی سخن میگوید. او در اردیبهشت ماه ۱۳۹۹ در نشستی تصویری با مجموعهای از جوانان دانشجو و تشکلهای دانشگاهی گفت: «معنای دولت جوان و حزباللهی یک دولت پای کار، آماده و با نشاط است که علاج مشکلات است و میتواند کشور را از راههای دشوار عبور دهد.» این حکومت با «جوانان مومن انقلابی» ممکن میگردد.
ظاهرا آیت الله خامنه ای به دنبال سربازانی میگردد که سی و اندی سال پیش، هنگامی که او به رهبری رسید در گهواره بودند. اما جهتگیریهای ایدئولوژیک و تبلیغاتی آموزشی چه در مدارس و چه در رسانه های عمومی تنها به بحرانی هویتی در میان جوانان انقلابی منجر شده است. جمهوری اسلامی در طول چهل سال تلاش کرده دینداری مطلوب خود را تحمیل کند اما نشانهها حاکی از عدم موفقیت این پروژه عریض و طویل است.
اصحاب رسانه در خانهای شیشهای زندگی میکنند و زندگی شخصی و اجتماعی آنها کم و بیش در دید انظار است، مروری بر زندگی مجریان و خبرنگاران صدا و سیما که چه در پوشش و چه در سخنان خود مبلغان جوان انقلابی هستند، نشان می دهد که ظاهرا بحران هویت و زندگی دوگانه جوانان انقلابی حتی از بقیه اقشار جامعه شدیدتر است، این آینه تمامنمایی از شکل زیست «انقلابیون»ی است که رهبر جمهوری اسلامی به آنان چشم دوخته.
3 پاسخ
بیشتر انقلابیون قلابی از کار در آمدند.
یا حرفه ای ،و یا روانی شدند ،
انقلابی واقعی ،جان نثار ملت است .
ماجراجو شدند و جای استبداد قدیم
را گرفتند.
کارمندی که برای گذران زندگی خودرا مطابق میل نظام حاکم نشان می دهد تاازنان خوردن نیفتد بسیارمتفاوت است با کسانیکه با نفاق ودروغ وتغییرسیرت درونی به بلندگوی تعلیمات حکومتی تبدیل می شوند وتریبون وانتن بدست می اورند وبه شهرت یا ثروت می رستد.هرکسی رااجازه جلوی دوربین رفتن وچهره شدن نمی دهند مگراینکه درهمراه بودن با عقاید حاکم سعی بلیغ کرده باشد.
البته برای هرخطاکاری راه اصلاح شدن بازاست ولی قدم اول برای انها عذرخواهی ازمردم است.
تعداد افراد پشیمانشان خیلی کم و انگشت شمار است، جوانان انقلابی بسیار خطرناک هستند، به غایت جاه طلب و مترصد اشغال پستهای دولتی و حکومتی، غایت زندگیشان ریاست و مدیریت در فلان اداره و بهمان وزارتخانه و بیت است، به شدت پول پرست هستند، صد رحمت به همان پیران انقلابی
دیدگاهها بستهاند.