زیتون: «کلابهاوس در زیتون» ستونی است روزانه که به اتاقهای سیاسی این شبکه اجتماعی سرک میکشد…
***
«عدد و رقم عادی میشود اما وضعیت ما عادی نمیشود»
روز گذشته یک انفجار دیگر در افغانستان برای ساعاتی توجه شبکههای اجتماعی را به سمت خود برد. ساعتهایی که پیش از این هم تکرار شده بود و گویا تا سایه حمایتهای داخلی و خارجی از تروریستها و طالبان بالای سر افغانستان است، تمام شدنی نیست. تروریستها با یک خودرو بمبگذاری شده مدرسه سیدالشهدای دشت برجی در منطقه کوه چهل دختران کابل را هدف حمله قرار داد که در آن ۵۵ نفر کشته و بیش از ۱۵۰ نفر دیگر زخمی شدند. اتاقهای زیادی در کلاب هاوس توسط کاربران ایرانی و افغانستانی به راه افتاد. یکی از این اتاقها نامش خبر میداد از سر درون: «کودک افغان! به مدرسه رفتی درس بخوانی تکههایت برگشت» این اتاق با حضور کاربران ایرانی و افغانستانی به راه افتاد.
یکی از زنان افغانستانی از ایرانیان حاضر در گروه تشکر کرد و گفت: «امروز من حالم خیلی بد بود، جگرم خون بود. اما اینجا آمدم صدای شما را شنیدم و کمی آرام شدم. اما از شما می خواهم که اگر توییتر هستید، اگر اینستاگرام هستید، اگر روزنامه نگار هستید، اگر تلویزیون دارید. صدای ما شیعیان هزاره را به دنیا برسانید. ما را در سکوت میکشند.»
یکی دیگر از کاربران هم از تبعیض نسبت به هزارهها گفت و اینکه چرا فقط آنها مورد هدف قرار میگیرند. او از تجربه خود ش در این مورد گفت: «از دوره کمونیسم بود که میگفتند اگر روز افغانستان تقسیم شود، ازبک می رود به ازبکستان، تاجیک می رود به تاجیکستان، پشتون میماند به افغانستان و هزاره میرود به گورستان. این ضربالمثل را از گذشته میگفتتد و پدر و پدربزرگ ما را آزار میدادند. حال هم ما را آزار میدهند. ما هزارهها همه جور تحت تبعیض هستیم حتی با اعمال سهمیه برای اقوام دیگر جلوی ورود هزارهها به دانشگاهها را هم میگیرند. این که دیگر کار داعش و طالبان نیست. این کار دولت است.»
او همچنین از نقش بعضی افراد در بدنه حکومت در این ماجرا گفت و اینکه در خفا تفکرات طالبانی دارند: «در همین دشت برچی طی چند سال گذشته در چندین مرکز آموزشی انفجار ایجاد شد تا قوم هزاره با سواد نشود. ما را تارگت گرفتند تا با سواد نشویم و نتوانیم اسلحه را از دست اینها بگیریم. در بدنه حکومت ما افرادی هستند که فکر طالب دارند و منتظرند تا لباس خود را عوض کنند و امید دارند که طالب یک روزی از دولت قوی تر شود و اینها خود را به سمت طالب بکشند.»
یک هزاره دیگر که شروع کرد به صحبت کردن از این گفت که چقدر تنها هستند که مجبور شدهاند به اینجا بیایند و از دولتی مانند دولت جمهوری اسلامی ایران کمک بخواهند: «به ما میگویند هزارهها انقدر صدا نکنند. همه افغانستانیها کشته میشوند، بله درست است ما همه کشته میشویم اما هزاره ها جداگانه هم کشته میشوند. ما کشته م شویم بیشتر از تاجیک ها بیشتر از پشتونها چون هزاره هستیم. اما از شما ممنونم و هیچ وقت یادمان نمیروند که امروز با مای افغان همدردی کردین.»
یکی از ایرانیان حاضر در گروه هم از درد انسانیت گفت و اینکه با وجود اینکه این اتفاق ممکن است هرجایی رخ دهد ولی بخاطر اشتراکات فرهنگی و تاریخی ایرانیها با افغانستانی ها احساس سوگ بیشتری میکند و آرزو کرد که روزی ریشه افراطیگری در منطقه بخشکد.
کلابهاوسهای قبلیِ ما را هم دریابید:
- «حسن» رفت، «فائزه» آمد
- آرامش بعد از طوفان؛ سیاست امروز کشور
- خاتمی و موسوی؛ از شعار حداکثری تا مقاومت حداکثری
- خیز رئیسی و نیمخیز مجتبی خامنهای برای رهبری
- «دادخواهی» یا «انتخابات»
- صبح فوتبالی، شام انتخاباتی
- انتخاب کاندیدا از میان «دورریزهای اصولگرایان»
- حسینِ دهقانِ فداکارِ نظام
- «ما» خوب بودیم
- شب بازیگران دهه۷۰ در «کبابهاوس»
- روزی که ظریف آسِ دل تاجزاده را برید
- «نظامی ایرانی بازیچه روسها»
- اصولگرایان کلابهاوس: «نامزد غیرفاسد نداریم»
- بودجهقاپی در مجلس، واکسنخواری در شهرداری
- شبِ اسماعیل بخشی؛ روز کارگر را بهراحتی تبریک نگوییم
- «مردم پل پیروزی روحانیت بشوند»
- قلدری شورای نگهبان برای جلوگیری از «وهن نظام»
- بار سنگین ساختن جامعه بینفرت
یکی دیگر از کاربران افغانستانی که خودش را سنی و تاجیک و فارس زبان معرفی کرد از این گفت که ما یک کشور چند فرهنگی هستیم. هزار، ازبک، تاجیک، پشتون با هم زندگی میکنند اما توسعه اجتماعی پیدا نکردیم. و بعد این سوال را مطرح کرد که در جغرافیایی امروز افغانستان با چندین قوم و فرهنگ آیا میتوانیم با هم زندگی کنیم؟
«همیشه بر هزارهها ظلم میشود توسط بنیادگراها و طالبها. مشکل ما این است که به فرهنگها و دینها و مذهبها احترام نمیگذاریم. نمیگذاریم مردم یک دین متعادل و اختیاری داشته باشند. عدم توسعه اقتصادی هم مشکل بعدی است. اینجا هر کشوری که پول بیشتری بدهد، بخصوص کشورهای خلیج فارس، ملا ها همان چیزی را می گویند که انها می خواهد. همان اندیشه های وهابی را توسعه می دهند. من میگویم نباید دلمان برای هزارهها بسوزد، ما را همه میکشند من که دینم سنی هم بود اما به دلیل زبان فارسی من را میکشتند.»
اما این وسط یکی دیگر از کاربران داستانی از دو سال پیش و تهدیدهای تروریستها تعریف کرد که گروه سکوت مطلق شد: «شب زنگ زدم هرات خانه، دخترم کلاس دوم. او نمیفهمید هفت هشت سالش بود، گفت بابا امروز داخل مکتب ما یک پیرهن پر خون انداختند. گفتم بابا حتما خیر است. بعد به مادرش گفتم داستان چیست؟ گفت چند روز است مکتبهای دخترانه را تهدید میکنند امروز هم یک لباس پر خون به داخل مدرسه انداختهاند. الحمدالله اتفاق خاصی نیفتاد. اما مشکل اینجاست که این اتفاقات طبیعی می شود. عدد رقم میشوند.» خانه ما تا مکتب دخترم پنج دقیقه فاصله دارد. از وقتی زنگ رخصت مکتب میخورد، همسرم کنار پنجره میایستد و به کوچه نگاه میکند. عدد و رقم عادی میشود اما وضعیت ما عادی نمیشود.»
او که عکاس مستند بود از این گفت که فقط یک بار توانسته از عملیات انتحاری عکاسی کند و دیگر ترس در خون و استخوانش نشسته و نمیتواند این کار را بکند. در آخر هم از حاضرین در گروه تشکر کرد اما گفت «الان دیگر چهل سال است. من وسط جنگ به دنیا آمدم. بچههایم وسط جنگ بزرگ میشوند».
باز هم آقا مصطفی!
مصطفی تاجزاده با نامه سرگشادهاش به رهبر جمهوری اسلامی حوالی غروب روز گذشته باز هم ترند شد و چند اتاق کلاب هاوسی برای تحلیل این نامه به راه افتاد. ما سری به اتاق «نامه تاجزاده به رهبری: شما هم به قانون اساسی پایبند باشید» زدیم. در این اتاق حاضران در رابطه با اینکه اساسا نفس نامه نوشتن به رهبر جمهوری اسلامی را اکتِ مناسبی میدانند یا نه صحبت کردند. هرچند این وسط حرفها کمی هم بالا و پایین میرفت. بعضی میگفتند اگر قرار بود تاثیر داشته باشد پیش از این هم آدمهای زیادی این حرفها را زدهاند و تاثیر این حرفها پیش از این مشخص میشد و کار به اینجا نمیرسید. یکی دیگر از این گفت که «تاجزاده هم از خودشونه و اگر نبود تا الان گرفته بودنش. یا اگر از خودشون هم نیست حداقل میدونن چون تاثیری تو جامعه نداره و کسی قبولش نداره دیگه کاریش ندارن» هرچند، چند نفر از کاربران به این حرف و حرفهای این مدلی واکنش نشان دادند و معتقد بودند تاجزاده سالها در زندان هزینه دادهاست و با آگاهی از اینکه باز هم امکان هزینه دادن وجود دارد پا به این مسیر گذاشته است. کاربر دیگر از این گفت که تا پیش از حضور تاجزاده قصد تحریم انتخابات را داشته و حالا که تاجزاده به میدان آمده میخواهد در انتخابات شرکت کند. چه تاجزاده باشد چه نباشد!
اما چیزی که شاید افراد بیشتری بر روی آن تاکید داشتند لحن مناسب تاجزاده در این نامه بود. چند نفری هم به امضای تاجزاده در پایین برگه اشاره کردند که خودش را نامزد انتخابات ریاست جمهوری خوانده است و آن را حرکت هوشمندانهای دانستند. اکثریت حاضرین در گروه از مباحث نامه دفاع کردند و برخی آنرا بیش از آنکه نامهای به رهبری بدانند فصلالخطابی به دیگر اصلاحطلبان دانستند که در این ماجرا در جای درست قرار بگیرند. یکی از روزنامهنگاران هم در میان به نکته جالبی اشاره کرد و از این گفت که: «چرا ما از قبل قبول کردهایم که تاجزاده ردصلاحیت میشود؟ چرا این کار غیرقانونی شورای نگهبان برایمان عادی شده و اگر تاجزاده تایید صلاحیت شود فکر میکنیم یک پیروزی بزرگ به دست آوردهایم؟»
یک پاسخ
درمیان نویسندگان نامه به رهبری آقایان محمدنوریزاد
و قدیانی از پیشگامان هستند لیکن نامه های همه ی این آقایان احساسی است ولی نامه ی آقای تاجزاده همواره به قانون اشاره دارد!
مطلب بعدی سوآل اینجاست که چرا بعضی افراد توهم دائی جان نا پلئونی دارند، از خودشونه! چرا دستگیرش نمیکنن؟ ! و…
دیدگاهها بستهاند.