یکی دیگر از فعالان نامدار عصر انقلاب و یکی دیگر از دست اندرکاران تأسیس نخستین نظام برآمده از انقلاب اسلامی ۵۷ درگذشت: سید ابوالحسن بنیصدر (۱۳۱۲-۱۴۰۰). مردی با عمری بلند و زیستی پر فراز و نشیب و کارنامهای پر برگ و بار و صد البته انباشته از نمرات مثبت و منفی؛ مانند تمامی شخصیتها و فعالان سیاسی و فرهنگی گذشته و حال ایران.
پیش از هر چیز ضایعه درگذشت این شخصیت فعال و اثرگذار معاصر را به همسر گرامی و فرزندان ارجمندش و نیز به دیگر بستگان و همفکران و یارانش صمیمانه تسلیت میگویم. برای آن زندهیاد رحمت و غفران الهی و برای بازماندگان شکیبایی و خیر و نیکی آرزو میکنم.
طبعا در این یادداشت کوتاه امکان بررسی و حتی اشارتی کوتاه به کارنامه فکری و سیاسی و اجتماعی پر حادثه و پر مناقشه زندهیاد بنیصدر نیست ولی از باب ادای دین و احترام نسبت به آن مرحوم میتوان به سه نقطه برجسته در کارنامه عمدتا فرهنگی و اجتماعی او اشارت کرد:
یکم؛ فعالیت فکری و علمی و فرهنگی:ابوالحسن بنیصدر پیش از هر چیز یک فعال فرهنگی و یک کوشندهی فکری بود که از طریق گفتار و تحقیق و تحریر و تعلیم برای انتقال دانستهها و یافتههای خود به دیگران و به انبوه مخاطبانش میکوشید. وفق نقلی حدود پنجاه اثر از ایشان منتشر شده است. پرگفتاری و پرنوشتاری از مشخصات پایدار بنیصدر بوده است. البته به دلیل مذهبی بودن وی، بخش مهم و اثرگذار این آثار، کم و بیش در قلمرو اندیشههای دینی و اسلامی است. فعالترین دوران و اثرگذارترین مکتوبات بنی صدر در قالب مقاله و یا کتاب در دهه پنجاه و اوج آن در فاصله ۵۸ تا خرداد ۶۰ شکل گرفت. در این دوران، به دلیل حضور گوینده و نویسنده در داخل کشور و بهرهگیری گسترده از فضا و امکانات رسمی و مردمی مناسب در سالهای آغازین پس از انقلاب، گفتارها و نوشتارهای بنیصدر مخاطبان زیادی داشته و گروههای اجتماعی مختلف و متنوع بیشتر از طبقه متوسط و جوانان مدرن شهری را جذب میکرده است. در واقع یکی از زمینههای برکشیدن بنیصدر به عنوان نخستین رئیسجمهوری تاریخ ایران در آغاز تأسیس جمهوری اسلامی، رواج و نفوذ همین گفتارها و نوشتارها و علاقهمندانشان بوده است.
با توجه به این ملاحظات است که میتوان زندهیاد بنیصدر را در شمار نواندیشان و مصلحان مسلمان معاصر فهرست کرد. از این رو من در گفتار / نوشتاری با عنوان «مروری بر تاریخ اصلاح دینی در ایران معاصر» از بنیصدر نیز در فصلی مستقل یاد کرده و تلاش کردهام به افکار و آثار مهم و اصلی وی و نیز به چگونگی و چرایی اثرگذاریهای آنها بپردازم.( آن نوشتار در اینجا منتشر شده است.)
دوم؛ شخصیتی ملی: دومین نقطه روشن در زندگی بنیصدر ملی بودن و دلبستگی عمیق او به تاریخ و فرهنگ ایران زمین است. بحش قابل توجهی از آثار قلمی وی مستقیم و غیر مستقیم در باب تاریخ و ادب و تحولات درسآموز ایران کهن و ایران پس از اسلام است. البته وی یک ملیگرای شوونیست و افراطی از نوع برخی میراثداران عصر پهلوی ها نبوده، بلکه یک ایرانی کم و بیش آگاه به تاریخ و تحولات ایران پرحادثه و وطندوست بوده و در حد توانش می کوشیده که از تاریخ به مثابه انتقال تجربه برای امروز و در جهت تحقق آرمانهای مدرن عدالت و آزادی و استقلال میهن استفاده کند.
به همین دلیل بود که بنیصدر پس از خروج تحمیلی از کشور در تابستان ۱۳۶۰ و در غربت غرب نیز نه تنها وابسته به قدرتهای فرصتطلب بیگانه نشد بلکه حتی در حد متعارف نیز از تمتعات خارجیان و به ویژه از امکانات دولت میزبان سود نبرد. این در حالی است که وی، با توجه به وضعیت انزوای سیاسی جمهوری اسلامی در دهه نخست و با توجه به موقعیت سیاسی مناسب خود به عنوان رئیسجمهوری تبعیدی، می توانست از انواع امکانات مادی و معنوی سود ببرد. او از آغاز تا پایان به تعبیر مورد علاقهاش به «خط استقلال» ایران و به ایراندوستیاش صادقانه وفادار ماند. به ویژه از همین موضع بود که در جریان انتقال سازمان رجوی از پاریس به عراق به جد مخالفت کرد و حاضر نشد به دشمن ایران (جدای از این که چه کسانی حکمرانی می کنند) پناه ببرد و عملا با وی دست همکاری بدهد. او مانند شماری دیگر، با هر نوع سیاست بیگانه که به نحوی در تعارض با منافع ملی بوده و بر رنج مردم میافزوده (به طور خاص با تحریمها و حملات نظامی) صریحا مخالفت کرده است. با توجه به کارنامه نه چندان کامیاب و قابل دفاع شماری از تبعیدیان ایرانی در اروپا و آمریکا، این ایراندوستی و وطنخواهی و زیست مستقل، صد البته ارزش بزرگی است و میتواند الگویی موفق برای نسل امروز و فردای وطن باشد.
سوم؛ استوار و امیدوار: سومین نکتهای که در زندگی بنیصدر برجسته مینماید پیگیری و استواری در هدف و یا اهداف است. زندگی بنیصدر نشان میدهد که او برای تحقق ارزشها و اهدافی که برای خود میشناخته و یا تعریف کرده بود، پشتکاری تام داشته و به ویژه در این چهل اخیر هرگز از پای نشسته است. اهداف و آموزهها و راهبردهای او طبعا میتواند محل بحث باشد و میتواند موافق و مخالف داشته باشد (که دارد) ولی منصفانه باید گفت که، بهرغم ضعف امکانات و دشواریهای زندگی در تبعید و زیستن در خطر، این همه پایداری و پشتکار و در عین حال دوری از یأس و حتی همراه با نشاط و امید به آیندهای بهتر ستودنی است و این نیز میتواند الگویی موفق برای نسل امروز و نسلهای آینده وطن بلازده ما باشد.
به امید فردایی بهتر…
7 پاسخ
صرف نظر از نقش او در به پاریس رفتن و معروف شدن خمینی و مشاوره هایش که به خمینی قرون وسطایی امکان داد دنیای مدرن را فریب دهد و شالوده های رژیم مطلوبش را بریزد،
و صرف نظر از خیالبافی ها و تئوری سازی های او در مورد اقتصاد مثلاً اسلامی و تشعشع امواج مرموز از گیسوی زنان برای توجیه حجاب مطلوب خمینی و حلقه معممین اطرافش، آقای بنی صدر یکی از اولین همراهان اولیه خمینی بود که جرئت کرد در مقابل دیکتاتوری و خود رأیی او «نه» بگوید. آنهم در آن سالهای اوج قدرت این مقدس خونخوار که کمترین ارزشی برای جان انسانها قائل نبود. چه هوادارانش و چه مخالفانش. و همین عمل کافیست که در تاریخ کشور بخت برگشته ما از نامش به نیکی یاد شود.
البته آقای بنی صدر که ادعای تخصص در اقتصاد اسلامی داشت باید در همان بهار ۵۸ که آن بت کوته فکر فرمود «اقتصاد مال خر است» حساب خود را جدا میکرد.
اما به قول معروف اولین سنگ را به او کسی پرتاب کند که در آن روز های حاکمیت جهل و هیجان و تعطیل اندیشه و عقل گرایی هیچ اشتباه نکرد.
خاطره اش گرامی باد !
کاشکی این متن را نمینوشتید اتفاقا زیاد نوشتن خصلت خوبی نیست از آن جهت که شما آخوند هستید شما را ارجاع میدهم به دو آخوند واقعی یکی علامه طباطبایی و دیگری آقای سید علی قاضی که اتفاقا با آنکه خیلی خیلی مطلب برای نوشتن داشتند ولی علاقه ای به نوشتن نبود آقای طباطبایی در مقابل درخواستهای زیاد برای نوشتن کتاب و جزوه میفرموده به قدر کفایت هست
استواری در هدف به خودی خود شاید یک امتیاز باشد ولی در حیطه زندگی شخصی والا افرادی که موقعیت اجتماعی دارند اگر هدف اشتباه را دنبال کنند عواقب آن گریبان یک ملت و شاید یک نسل را بگیرد در مورد شخصیت ملی بودن هم من تناقض میبینم در رفتار و اعمال آقای بنی صدر و گفتارش و ادعای شما مبنی بر ملی بودن اینکه یک نفر ملی باشد ولی در بحبوحه نابودی مملکت به یک شخصیت ملی امتحان پس داده مثل دکتر بختیار در بهمن ۵۷ پشت کند رو نمیدونم چطوری میشه تفسیر کرد جالب اینجاست که دکتر بختیار داشت همون چیزهایی که این آقایان فریاد میزدند رو به مردم میداد بدون درگیری و بدون نابودی شیرازه مملکت یا وقتی آقای بنی صدر با آخوندها در مجلس خبرگان رهبری از اخلاق خانواده در اسلام ویا ولایت فقیه صحبت میکنه که هیچ سنخیتی با رفتار دکتر مصدق که نماد ملی گرایی در ایران بود ندارد، نمیدونم چطور شخصیت ملی بوده بله ایران دوست بود ولی ملی بودن چیز دیگری است خوشبختانه جلسات مجلس خبرگان رهبری در یوتیوب هست و بد نیست مردم ببینند ایشان به نظر من یک شخصیت سنتی بود که هنوز تناقض بین دنیای مدرن و دین و مذهب رو هضم نکرده بود و مثل سایر فرنگ درس خونده ها مثل بازرگان دنبال اقتصاد در اسلام یا خانواده در اسلام و قرآن بودند هنوز این را نفهمیده بود که هر دینی نه اسلام هر دینی قدرت و حکومت رو در دست داشته باشه به فساد و تباهی و تبعیض و ظلم ختم میشه. ایشان اصلا واقع گرا نبود چطور یک آدم متوجه نمیشه که با این گروه آخوند با این گرگها نمیشه کار کرد خوب استواری کردن و کمک به استقرار گرگها بعد فهمیدن اینکه اینها یک مشت دروغگوی حقه باز بیش نیستند بعد هم گذاشتن و رفتن که من ایرادی در آن نمی بینم چون قطعا کشته میشد اگر میماند ولی چه حاصلی برای مردم و مملکت داشت بازرگان هم دولت موقت رو تشکیل داد و به دکتر بختیار خیانت کرد بعد فهمید با اینها نمیشه کار کرد و استعفا داد خوب این که هنر نشد شما یک مملکت رو به خاک سیاه نشاندید بعد یا رفتید یا استعفا دادید همین؟؟واقعا هنر کردید.
فراموش نمی کنم سه کار بنی صدر را و هیچگاه برای این کار او را نمی بخشم. او البته مرد و همه ما همین مسیر را خواهیم رفت, حال بحث حساب روز جزا بماند … ولی من بعنوان یک فرد ایرانی و یک فعال سیاسی در سه مورد با بنی صدر مشکل جدی دارم :
اول تایید لشکر کشی و کشتار کردستان است , از بنی صدر نقل شده است که به ارتشیان پیام داده بود که تا سرکوب کامل کردها پوتین هایشان را از پا در نیاورند .
دوم سرکوب معترضان خلق عرب اهواز بود .
سوم بحث حجاب و تلاش برای تحمیل حجاب اجباری علیه زنان بود.
من تا کنون نشنیدم که اقای بنی در گفتاری نسبت به این اعمالی که انجام داده باشد اظهار ندامت و پشیمانی کرده باشد . ای کاش قبل از مرگ این کار را می کرد.
پاسخ به خواننده
خواننده شما چه برنامه مثبت
دارید بیرون گود.
آقای اشکوری به مانند دیگر دوستان خود از موضع تکفیر وارد می شود و دیگران را خود نمی پسندد را شوونیست می خواند و با استفاده ابزاری از ملی گرایی دوستان مذهبی خود را تنها قرائت معتبر از مذهب یا ملی گرایی می داند بدون هیچ استدلالی!
این تنها از تنفر از پهلوی نمی اید بلکه بخشی از نگاه تکفیری و فاشیسزم مذهبی است که در ذهن ایشان و دوستان شان است و مانند نازی ها که خود را ناسیونال سوسیالیست و تنها قرائت معتبر از ناسیونالیزم و سوسیالیزم و ترکیب جادویی ان می دانستند آنها خود را ناسیونال مذهبی یا با ترجمه فارسی ملی مذهبی و ترکیب جادویی آن می دانند!
میراث تفکر و اندیشه و عمل آنها پیش چشم ماست و همانطور که تبلیغات فاشیست های هیتلری نتوانست آنها را تطهیر کند و زمان و واقعیت ها خود را تحمیل کردند این امر برای آنها نیز رخ داده است و آیندگان قضاوت خود را در مورد استالین و هیتلر و پرستندگان اش و به اصطلاح روشنفکران آنها و حامیان و پایوران آنها داد و در مورد نظام فاشیزم مذهبی جمهوری اسلامی هم خواهد داد
ظاهراً آقای اشکوری نکته مثبت قابل توجهی در کارنامه آقای بنی صدر پیدا نکردند و لذا مجبور شدند این متن تهی مایه و تبلیغانی را بنویستد که البته زیبنده شخصیت ایشان نیست . نویسنده محترم یعنی جناب اشکوری احتمالاً تصدبق می کنند که صِرفِ « پرکاری» ، «مشغولیت دائمی به گفتن و نوشتن» و «استقامت در ابراز اندیشه ای خاص» برای هیچ کس نمی تواند فضیلت به حساب آید چه رسد به آنکه او را در شمار صالحان و مصلحان قرار دهد !! حتی اگربر فرض، این اوصاف را برای بنی صدر صادق بدانیم ،دلالت بر فضیلتمند بودن او نمی کنند ! اگر جناب اشکوری دلیل محکم دیگری برای فضیلتمند بودن ابوالحسن بنی صدر دارند ارائه بفرمایند تا ما هم از فرمایش ایشان بهره ببریم.
با سلام به آقای اشکوری،
با وجود اختلافات نظری و نقد و انتقادها و برخوردهایی که داشته ایم، باید بگویم که نوشته شما نشان از این دارد که بر خلاف بسیاری که نه توانایی تفکیک را دارند و نه اهل انصاف هستند، انصاف و مروت را رعایت کرده اید.
مخلص
دیدگاهها بستهاند.