در حالی حکم کودک-مجرم آرمان عبدالعالی اجرا شد که تا لحظاتی پیش از آن هیچ کس گمان نمی برد، سوم آذرماه این حکم اجرا گردد. جدا از نقص های جدی حقوقی پرونده که سالیان سال بی پاسخ مانده است، نظیر پیدا نشدن جسد، اقرار شهودی که دختر مفقوده را پس از ناپدیدی دیده اند، پیگیری فیلم ساختمان روبه رویی که خودرویی دختر مفقوده را سوار می کند و از جنب منزل آرمان بعد از زمان مورد ادعا دور می سازد، قرارهایی که با افراد مشکوک در آن روز داشته است، اقاریری که زیر شکنجه از آرمان گرفته شده بود و بعد تکذیب کرد، زیر سن قانونی بودن و تایید متخصص روانشناس مبنی بر عدم بلوغ روانی او که مسموع نشد و…، پرسشی دیگر پیرامون این رخداد پیش روی جامعه ی مدنی ایران گشوده مانده است و آن پیرامون قانون قصاص است.
پرداختن به ابعاد تاریخی و انسانشناختی این قانون و تطورش در جوامع مختلف خارج از حوصلهی این نوشتار است، اما نگاهی به واکنش اجتماعی نسبت به این قانون در چهار دههی اخیر ایران قابل تامل است.
پس از انقلاب ۵۷ وقتی لایحهی قصاص در شور ایدیولوژیک و انقلابی تصویب شد، بسیاری گروهها که خود را انقلابی میخواندند و برای نان و برابری سینه چاک میکردند، چون حزب توده و اکثریتیها، نه تنها سکوت برگزیدند، بلکه از اعدامهای انقلابی به صراحت دفاع کردند. تمامیتخواهان مذهبی چه از نوع فداییان اسلامی چه از نوع جویندگان جامعهی بیطبقهی توحیدی که فعالیتهای اجتماعیشان ترور محور بود، جای خود داشتند. در بین نیروهای معتدل تنها جبههی ملی ایران بود که به صراحت مخالفت ورزید و حقوقدانانش نقدهای جدی بر این لایحه وارد ساختند، که اعضایش مرتد خوانده شده به شدت سرکوب گردیدند. روحانیت سنتی نیز اجرای احکام را در زمان غیبت به هیچ روی جایز نمیشمرد. جبههی ملی ایران همچنان این مخالفت را استمرار بخشید. حزب ملت ایران نیز از منتقدان جدی این قانون گشت و در گذشت از اعدام عاملان قتل خونبار فروهران توسط فرزندانشان این مساله متبلور شد.
نکتهی قابل توجه آن است که در این سالها روشنفکران و گروههای سیاسی هیچ اقدام جدی نظری و عملی در برابر این قانون خشونتپرور انجام نداده اند. فعالان مدنی و حقوق بشری البته کوششهای در خور تحسین داشته اند ولی نه روشنفکران راست نه چپ آن میزان که در مورد کار و نان بحث کرده اند، از ارزش و جایگاه جان نگفتهاند. اتفاقی که در مدت بحث اعدام آرمان مطرح بود نمونهی خوبی است. در فضای مجازی انبوه روشنفکران طیفهای مختلف که در هر موردی موضع گیری و تحلیل دارند، به بهانهی این حکم باب هیچ بحثی را در مورد اعدام کودک-مجرم نگشودند. چهرههای هنری و ادبی و رسانهای کارنامه ی موفقتری داشتند چرا که برای گرفتن رضایت بسیار تلاش کردند و اخبار را انعکاس دادند. از بهترین بحثهای جدی مطرحشده میتوان به گفتار آقای محمدرضا عالی پیام اشاره داشت. فعال مدنی و شاعر حاضر در اجتماعی زخمی. اما اگر نگاهی به بحثهای مثلا انتخاباتی بکنیم، هیچ طیفی وارد این مقوله نمیشود و اصلا به معضل خشونت که آسیب فرهنگیاش بسیار شدیدتر از برخی مسایل طرح شده میتواند باشد، هیچ طیفی نپرداخته است.
در جریان آرمان هیچ چهرهی روشنفکری پیشگام حرکتی مدنی در این زمینه نشد یا حتی اعتراضی کوتاه در فضای مجازی از سوی روشنفکران سوسیالیست و لیبرالیست و مذهبی واصلاحطلب و مانند آن دیده نشد. آیا این سکوت و هم سویی با “انبوه کرکسان تماشا” خشونتی مزورانه و انفعالی نیست؟! در فضاهای مجازی برخی از نزدیکان دختر مفقوده با آیدیهای فیک انبوهی از جملات رکیک و خشونتبار را می نوشتند و جوابهای مدنی را از جهت هیجانی به کنار میراندند، هیچ جامعهشناس و روانشناسی را به فکر نبرد که چرا عربدهی سادیستیک در این جامعه دست بالا را دارد؟
قانونی که خانوادهها را در برابر هم میگذارد و افرادی را از جهت روانی و گاه اخلاقی بر مسند تصمیم در مورد حیات یک انسان مینشاند، آیا یک فاجعهی انسانی را رقم نمیزند، که مسوولیت اعتراض را متوجه یکایک شهروندان این کشور به ویژه مدعیان روشنفکری و اصلاحگری و عدالتخواهی و مانند آن نماید؟
حتی نهادهای مدنی-تخصصی چون انجمنهای علمی حقوقدانان، جامعهشناسان و روانشناسان و … کوچکترین واکنشی نه فقط به این مورد که به این پدیده نشان ندادند. در طول این سالها در کارنامهی خود حتی برگزاری یک سمپوزیوم در این حوزه یا انتشار ویژهنامهای و مانند آن را به ثبت نرساندهاند.
اعدام کودک- مجرم پدیدهای فرهنگستیز است و این اتفاق اولینش نبود، شاید آخرینش هم نباشد، اما پرسش این جاست، که روشنفکران ایران هم چنان از سخن پیرامون “جایگاه جان” سر باز میزنند؟
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
3 پاسخ
جناب شما خبر ندارید که در ایران چقدر از جانب روشنفکران، سلبریتی ها، ورزشکاران و حتا خود دستگاه قضائی برای عدم انجام این اعدام تلاش کرد. اگر در خارجه تشریف دارید به روزنوشت این فاجعه مراجعه کنید. اگر فرزند دارید به حال و روز این پدر و مادر پریشان که دختر نوجوان شان به آن شکل عجیب و خشن تکه تکه شده و نمی دانند هر تکه ش کجاست بیاندیشید.چقدر آسان است دیگران و حتا یک ملت را در کلیت خود نقد کردن و باطل کردن.
حاجی خود کرده را تدبیر نیست. مخالفت با قصاص مخالفت با یک قانون نیست مخالفت با اسلام است. ادم را از زندگی ساقط میکنند.
ایران هیچوقت روشنفکر نداشته و ندارد زیرا دینخویی فرهنگی همه ما را از پرسش که لازمه تفکر است باز داشته
دیدگاهها بستهاند.