به نظر میرسد به تدریج یک انشعاب و نوعی پوستاندازی در جریانی که در بلوک قدرت آقای خامنهای قرار دارد و طیف ولایی موسوم به جریان اصولگرا (با دیگر اسامی چون راست، محافظهکار و…) اتفاق افتاده است. قبل از توضیح بیشتر این مساله باید به یک مقدمه ضروری و البته دارای اهمیت استراتژیک پرداخت.
مصاف دو رویکرد در درون نظام
اینک در درون ساختار قدرت شاهد دو رویکرد و حتی دو گفتمان سیاسی هستیم. یک رویکرد مورد حمایت جریان اعتدال و اصلاح (و به نوعی در بیرون نظام جریان تحولخواه مسالمتجو) و گفتمان دیگر مورد حمایت جریان متصل به بیت قدرت است. این دو گفتمان در برخی مسایل و به خصوص سه حوزه مهم با یکدیگر دارای تفاوت جدی و گاه تعارض ملموس و اثرگذار هستند.
الف ـ سیاست جهانی: یک رویکرد معتقد است باید با مناسبات و قدرتهای جهانی و به خصوص آمریکا تنشزدایی کرده و وارد تعامل شد و در کل برای زندگی بهتر برای ایرانیان ضروری است که به آمریکا و اروپا نزدیک شویم. از این نزدیکی و به خصوص ارتباط در هم تنیده و متقابل اقتصادی، امنیت نیز به دست خواهیم آورد. رویکرد دیگر اما معتقد است باید به مبارزه علیه استکبار و «دشمن» که در پی نابودی ماست بپردازیم و در همین راستا میبایست به روسیه و چین نزدیک شویم و حداکثر و گاه البته از شکاف و ظرفیتهای اروپا نیز به صورت حاشیه ای استفاده کنیم.
ب ـ سیاست منطقهای: یک رویکرد معتقد است باید در منطقه نیز از صلح و تعامل و همزیستی دفاع کنیم و پایمان را از باتلاقهای پرهزینه و بودجهخوار بیرون بکشیم و رویکرد دیگر معتقد است به مبارزه با دشمن در منطقه با برخورد با پایگاهها و متحدانش در این ناحیه ادامه دهیم. بنا بر این باید از آنچه «محور مقاومت» (در برابر اسراییل) لقبش میدهند، دفاع کنیم.
پ ـ سیاست داخلی: یک رویکرد معتقد است در داخل باید در چارچوب نظام، امکان چرخه قدرت را در یک رقابت درون سیستمی بین نیروهای وفادار و حداقل بین معتدلین آنها فراهم سازیم و با وحدت و همبستگی (درون دستگاه و سیستم) علیرغم تفاوت دیدگاهها و مشربها به کشور و نظام خدمت کنیم و رویکرد دیگر در امتداد دو بخش قبلی معتقد است باید از «نفوذ» دشمن در عرصه داخلی (که به دنبال استحاله نظام، انقلاب مخملی و … است) به طرق مختلف از جمله به کارگیری قاطعانه نظارت استصوابی بهره بگیریم.
در اردوگاه جریان ولایی (موسوم به جریان اصولگرا) تردید و تذبذب ایجاد شده و به نوعی میتوان گفت انشعابی در رابطه با باور و اولویتدهی به رویکرد مورد حمایت بیت قدرت افتاده است.
در این مقال از این که باور و یا تکیه به مساله توطئه/دشمن/نفوذ چقدر واقعی است و چقدر به عنوان پوشش و ابزار تسویه، رقابت و حذف و سرکوب رقبا، منتقدان و مخالفان به کار میرود، عجالتا صرفنظر میکنیم.
حال با توجه به سه گانه بالا به نظر میرسد در اردوگاه جریان ولایی (موسوم به جریان اصولگرا) تردید و تذبذب ایجاد شده و به نوعی میتوان گفت انشعابی در رابطه با باور و اولویتدهی به رویکرد مورد حمایت بیت قدرت افتاده است.
این جریان همگی خود را طرفدار و منسوب به راس هرم سیاسی میدانند و تقریبا همگی از رانت سیاسی این انتساب (مثلا در عبور از فیلتر شورای نگهبان) و نیز رانتهای اقتصادی مربوطه بهرهمندند. نیازی به مرور مواضع افراد گوناگون با این برچسب سیاسی در مقاطع مختلفی مثل جریان مذاکرات هستهای و یا مثلا حمله به سفارتخانههای خارجی و یا برخورد با هاشمی رفسنجانی و…. نیست که تفاوت رویکردها به وضوح روشن شود. شاید به طور نمادین برخی تفاوت دیدگاهها در مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری به صورت غیرمنتظرهای در رابطه با نحوه مذاکرات هستهای خود را بروز داد. آن شگفتی بیرون از پرده افتادن چیزی بود که به نظر میرسد به صورت نهانی و تدریجی اما به شکل رشدیابندهای در برخی افراد و جریانات ولایی (اصولگرا) به صورت زیرپوستی و در پشت صحنه در جریان بوده (و هست) و در مواقع و مواضع گوناگون خود مینمایاند.
امروزه وقتی اخبار مداخلات ایران در سوریه را در صحنه سیاسی کشور مرور کنیم، میبینیم معدودی افراد (عمدتا نظامی) هستند که پرسر و صدا و با هیجان از آن یاد و یا دفاع میکنند. سکوت بخشهایی از جریان ولایی و یا کم رمقی جملات و مواضع آنها خبر از سرّ درون و نوعی تردید ـ اگر نگوییم نارضایتی از این سیاستها و رویکردها ـ میدهد.
در بسیاری مواقع دیگر نیز این اختلافات خود را در برخورد با بعضی رخدادهای داخلی دیگر نمایان میکند. مثلا در برخورد با ارزیابی از دولت احمدینژاد، مذاکرات هستهای و برجام یا نحوه برخورد با دولت روحانی.
بدین ترتیب به نظر میرسد یک پوستاندازی تاریخی در حد یک انشعاب در جریان ولایی (أصولگرا) اتفاق افتاده است که شاید تا هنگامی که رهبر کنونی زنده و در راس قدرت است خود را به وضوح و تمامی در عرصه سیاسی نمایان نکند؛ چرا که همه افراد این جریان بر محور ولایت و تبعیت از آن به صف شده و از نردبان قدرت و ثروت بالا آمده و از رانتهای آن بهرهمند شدهاند، ولی در هنگامی که این محور و نردبان وجود نداشته باشد آنگاه میتوان انتظار ظهور و بروزهای شگفتی را در عرصه ابراز نظرها و نیز رفتارهای سیاسی داشت.
گسستی بیشتر سیاسی تا فکری ـ دینی
نکته پایانی این که سیر استحاله و انشعاب در جریان ولایی (اصولگرا) شباهتها و تفاوتهایی با سیر پوستاندازی جریان موسوم به خط امام دهه شصت و اصلاحطلب بعدی دارد.
این انشعاب تا زمانی که رانتهای سیاسی و اقتصادی و هیمنه امنیتی سپاه به صورت حساب شده و نفر به نفر روی این افراد وجود دارد به صورت گاه و بیگاه خود را نشان میدهد؛ اما وقتی ستون سیاسی ـ اقتصادی این خیمهگاه دچار خللی شود ـ مثلا در هنگام تعیین رهبر جدید
«شباهت» در گسستها و فاصلهگذاریهای سیاسی است که به خصوص از مقطع پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شتاب روزافزونی گرفت. دکتر سروش در عرصه معرفت دینی، محسن مخملباف در حوزه ادبیات و هنر و کارگزاران سازندگی در عرصه مدیریت و اجرا محصولهای نمادین آن هستند.
اما «تفاوت» در اینجاست که آن تغییر مثبت و به نفع منافع ملی ایران، در این مورد با گسستهای فکری و مذهبی عمیق همراه نیست و در مرحله اول گسستی در عرصه ایدیولوژی سیاسی (و اقتصادی) است تا ایدیولوژی دینی (و فرهنگی). در این مورد جای خالی یک نظریهپرداز فکری مانند دکتر سروش خالی است. هر چند گسست در ایدیولوژی سیاسی نیز واجد نوعی برگشتناپذیری است؛ اما اگر از مضمونپردازیهای بنیادی معرفتی و فکری و دینی نیز بهرهمند بود، علاوه بر برگشتناپذیری از عمق و ژرفای بیشتری نیز بهرهمند میشد.
لرزانی فکری علی مطهری در این حوزه را شاید بتوان نمادی از این تزلزل دانست. اما همو اعتقاد به ولایت فقیه را مساوی اطاعت مطلقه و این که هر چه وی گفت الزاما درست و برحق و مانع نقد و مخالفت است، نمیداند. گسست فکری و سیاسی غرویان معاون مصباح یزدی نیز نمونه دیگری است. این انشعاب تا زمانی که رانتهای سیاسی و اقتصادی و هیمنه امنیتی (اطلاعات و دفتر سیاسی) سپاه به صورت حساب شده و نفر به نفر روی این افراد وجود دارد به صورت گاه و بیگاه خود را نشان میدهد؛ اما وقتی ستون سیاسی ـ اقتصادی این خیمهگاه دچار خللی شود ـ مثلا در هنگام تعیین رهبر جدید ـ بستر آمادهتری برای ظهور و بروز خواهد یافت. انشعابی که یادآور دوپاره شدن جامعه روحانیت / مجمع روحانیون اول انقلاب خواهد بود و اکثریت ـ اقلیت جدیدی شکل خواهد گرفت.
حکومت اقلیت بر اکثریت در جریان اقلیت!
در ایران بنا به فضای سرکوب و حذف سیاسی؛ اقلیت بر اکثریت جامعه حکومت میکند. در جریان حاکم موسوم به ولایی نیز که سردمداری و ریاست راس هرم سیاسی و نیروهای نظامی ـ امنیتی پیرامون وی را پذیرفته است و باورمندانه یا به مصلحت سر تسلیم فرود آورده نیز به شکل شگفتی باز اقلیت بر اکثریت حکومت میکند، اقلیت منسوب به بیت که تندرویهای سیاست خارجی و منطقهای و داخلیاش دیگر چندان مورد رضایت همه جریان ولایی و اکثریت آنها نیست.
اگر بخشهایی از اظهارنظرها در مناظرههای انتخاباتی ۹۲ پیرامون مذاکرات هستهای، چشمهای عدهای را گرد کرد؛ برخی مواضع این افراد در آینده ـ که البته بعضا عاری از فرصتطلبی نیز نخواهد بود ـ فشار بیشتری به حدقههای چشمها وارد خواهد کرد!