۱- برای اولین بار جنبش سبز خیابان ها و میادین و شهر ها را از دست حاکمیت خارج کرد و در اقلیت بودن نظام استبداد دینی و حاکمان را به وضوح بیش از هر زمان دیگری به افکار عمومی داخل و خارج نشان داد و لرزان بودن پایه های حاکمیت را عیان ساخت . بنابراین تمامی ادعاها و شعارها را مبنی بر مردمی بودن نظام و پایگاه وسیع توده ای داشتن را ابطال کرد. همگان دانستند که نظام ولایی به زور سر نیزه بر مردم حکومت می کند به همین دلیل مستبد امروز ایران علی خامنه ای گفت : « آبروی نظام را بردند»
بیست و پنجم بهمن، یازدهمین سالگرد حصر غیر قانونی، ظالمانه و ضد حقوق بشری رهبران جنبش سبز آقایان میر حسین موسوی، مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد است .مستبد امروز ایران علی خامنهای، رییس نظام استبداد دینی بر پایه ولایت مطلقه فقیه، چرا همچنان پس از یازده سال این کینهورزی و انتقامجویی را ادامه می دهد و حاضر نیست حصر را خاتمه دهد. روشن است که هیچ دلیل منطقی و حقوقی و قانونی برای حصر نداشته و ندارد. پایه اعتراض مخالفت مخالفان همین است که تو با کدام دلیل منطقی و حقوقی و قانونی به خود اجازه میدهی این عزیزان را همچنان در حصر نگه داری.اما برای تداوم این حصر ظالمانه و ضد انسانی علل گوناگونی میتوان بر شمرد که به نظر من مهمترین آنها بدین قرار است :
۲ – از جمله آثار تسخیر خیابان توسط مردم این بود که زوال مشروعیت نظام جمهوری اسلامی و حکومت علی خامنهای خودکامهٔ ایران بر آفتاب افکنده شد. تا آن زمان نظام این طور وانمود و القاء میکرد که شرکتکنندگان در انتخابات الزاما طرفدار نظام جمهوری اسلامیاند و رأیشان به نظام است اما آن راهپیماییهای عظیم ( البته مسالمتآمیز و خشونتپرهیز و مدنی) با آن اعتراضات شدید به نظام و ولی فقیهاش کاملا آشکار کرد که اکثریت قاطع شرکتکنندگان در انتخابات مخالف نظام استبداد دینیاند . اکثریت شرکتکننده به این امید که شاید گشایشی در زندگی مشقتبارشان ایجاد شود و بخشی از مشکلات بیشمارشان حل شود در انتخابات شرکت میکردند که البته به تجربه در یافتند که امید بستن به انتخابات سرابی بیش نیست.
۳- چرا نظام استبداد دینی نمیخواهد یا بهتر بگویم نمیتواند بی سر و صدا مسئلهٔ حصر را حل کند؟ به نظرم پاسخ روشن است؛ اولا ترس و ثانیا ترس و ثالثا ترس از متصل شدن محصورین به پایگاه خود در جامعه و همسخنشدنشان با مردم و رابعا کینهتوزی شخصی، شخص مستبد خودبین؛ که تجربهٔ سقوط استبداد سلطنتی خودکامهٔ امروز ایران را به فکر انداخته است که هر چند پایگاه اجتماعی او کوچکتر میشود باید حلقهٔ محاصرهٔ امنیتی تنگتر شود. نباید این به قاطبه مردم و اقلیت اندکی که همچنان هوادار این نظاماند این پیام مخابره شود که نظام از موضوعی عقبنشینی کرد مبادا که اکثریت به ثمر نشستن مقاومت امیدوار شوند و اقلیت هوادار و علیالخصوص حزب پادگانی در دل مردد شوند. مستبد امروز ایران به خوبی میداند چقدر پایگاه اجتماعی او نحیف شده و اگر در دل حزب شبهبعثی که بر ساخته است تردید بیفتد ممکن است با اندک نسیمی تخت استبدادش به دست قاطبه مردم ناراضی به باد رود. این تحلیل بنیادین حاکم استبداد دینی علی خامنه ای در باقی امور نیز نمود دارد. کیست که نداند بر جام در خفا گامبهگام با اجازه و دستور او پیش رفت اما او در علن کوشید که دامن خود را از «ننگ» عقبنشینی در چشم اقلیت طرفدار خود پاک کند. و وانمود کند که این همه تنها از سر تسلیمطلبی دولت روحانی است. هر چند نتیجه چنین سالوسی در بلند مدت از دست رفتن تتمهٔ پایگاه اجتماعی مستبد است. کما اینکه نحیف شدن پایگاه اجتماعی او تا اینجا به طور بخشی , نتیجهٔ این سیاست ریاکارانه بوده است اما او فعلا بر ان است که برای خود زمان بخرد.
نکته آخر ؛ محصورین سر افراز و عموم زندانیان سیاسی عزیز که عمر خویش را در سر تلاش برای فردای بهتر مردمان این سرزمین گذاشتهاند با تمام اختلاف سلایق و نگرشها راهی را میگشایند که رفتن آن محتوم است؛ راهی به سوی جامعهای آزاد و متکثر و نتیجتا دولت جمهوری دمکراتیک سکولار ایران. اگر چه کسانی به سن و سال من چنین روزهای تحولآفرینی را نبینند ، اما محقق شدن چنین جامعهای به خصوص با تحولات شگرفی که در جامعه ایران رخ داده چندان دور نیست.
2 پاسخ
ریشه بغض و عداوت با میر حسین گلوی خامنه ای را بدجور می فشارد ، خامنه ای کسی است که خیلی وقتها تظاهر به سواد و فرهیختگی می کند، تظاهر به مطالعه و غور در عمق فهم و کمال دارد، اما واقعیت امر آن است که سواد و فهم و شعور او در حد متوسط است، این حقیقت درچشم مردم ایران بخوبی ظاهر شده ، بوسیله تماس مداوم با او ظرف ۴۳ گذشته، بالا کشیده شدن او ، نه بر حسب لیاقتش ، بلکه بر اساس توطئه و تقلب بوده، کسی که او را به این منسب رساند، امیدش این بود که عروسکی را برای نمایش در دید همگان قرار دهد و مدیر و مجری حقیقی خودش و از پشت پرده باشد، کسانی که امروز از وجود او بهره می برند و بالاترین منافع و رانت ها نصیبشان شده ، همان کسانی هستند که برای بار دوم او را بازیچه قرار دادند و به او القا کردند که او رهبر است و یکه تاز میدان ، و درست نیست که تحت سلطه کسی باشد، میتواند و این لیاقت را دارد که مطلق العنان بتازد و به پیش برود و نام خود را در تاریخ بعنوان یک رهبر مقتدر ثبت کند، و او نیز باز فریب خورد، زیرا آدم با هوش و درایت نیست و همه می گویند که از نظر زرنگی به گرد پای رفسنجانی نمی رسید، اما میر حسین پس از سالها سکوت که هیچ خبری از او در هیچ کجا منتشر نمی شد ، و از آنجا که از نظر فهم و کمال و شعور بسیار برتر از خیلی کسان است ، به محض ورود به صحنه توانست بی منت لشگر ، کشوری را فتح کند، نه سپاه پشتش بود، نه گنج و خزانه زیر دستش بود، نه تبلیغات شبانه روزی او را می پایید، علیرغم خامنه ای که اینها را داشت و خیلی بیشتر از اینها ، اما از موسوی جا ماند! و این غمی است که هیچگاه او را رها نخواهد کرد، بغضی در گلو مانده که حتی نمی تواند آنرا بزبان بیاورد، آنزمان که خمینی زنده بود ، خامنه ای نتوانست در چشم خمینی ، خود را با ارزش تر از موسوی جا بزند، زیرا خمینی آدم احمقی نبود، بنظر من خامنه ای از نظر روانی نرمال نیست ، این تنها عقیده من تنها نیست و بعضی از روان شناسان نیز چنین گمانی در مورد او دارند، او با مردم سر عناد دارد ، او به موضع قدرت ، که در اختیار او قرار دارد ، بعنوان ابزاری برای انتقام کشی نگاه می کند ، علاوه بر منافع دیگر این نیرو، هیچ لطف و محبت به کسی نشان نمی دهد و از تمام لحظات زندگیش به گونه ای استفاده می کند که انگار تا وقت باقی است باید دل خود را خال کند که بعد از مرگ دیگر این فرصت در دسترسشان نیست! فکر میکنم حال و روز او اسفناک تر از من است.
چرا با واژگان بازی میکنید؟ سرنگونی نظام ظلم را همین موسوی و کروبی شما نمیخواهند.
دیدگاهها بستهاند.