انتشار یادداشت «جایی که همه گناهکارند» در «زیتون» ابهامات و سوالاتی را برای نگارنده ایجاد کرده است که در این نوشته تلاش میکنم به طرح آنها بپردازم.
ابتدا در خصوص متن باید گفته شود که زیبا و حرفهای نگارش شده است. انتخاب و طرح مواضع هانا آرنت در خصوص «مسئولیت» بر این زیبایی افزوده و من از خواندن آن لذت بردم. اما پس از تدقیق در متن در مییابیم که این یادداشت اگرچه زیبا نوشته شده، اما از نظر ارتباط مفهومی پاراگرافها هدفمند طراحی شده و نتیجهگیری با توصیفهای متن مرتبط نیست. متن، از فرا-متن فاصله گرفته و زیر-متن در یک پارادوکس اسیر شده است. چنین است که چند سوال/نکته پر رنگ و برجسته میشوند:
۱) مسئولیت هر فرد در یک جامعه چیست ؟
۲) وظایف و دامنهی پرسشگری و پاسخ چیست و کجاست ؟
۳) هدف نویسنده از نگارش متن چیست ؟
متن با ارائهی جملهای از نوشتار از هانا آرنت در مورد «مسئولیت» آغاز میگردد و با لزوم قائل شدن تفاوت برای دو واژهی «گناه» و «مسئولیت» ادامه مییابد و اینکه گناه را میتوان پشت مسئولیت جمعی پنهان کرد. در ادامه مثالی از تعرض به دختربچهای در قطار ارائه میگردد و گفته میشود در مقابل تعرض به دختر بچه، مسئولیت جمعی ایجاب میکند که ساکت نباشیم. و پس از آن هم موضوع دادگاه آیشمن و دفاعش در این خصوص مطرح میشود. سپس متن به ماجرای پرستویی و سام رجبی وارد میشپد.
متن به لحاظ تاثیرگذاری با این مقدمهی ارائه شده، ذهن خواننده را برای محکوم کردن کسی که «سکوت کرده است» آماده نموده.مقدمات بهگونهای هدفمند طرح شده، یعنی نقل قول و استناد از یک چهره معروف، مثال ارائه شده، یک مثال کاملا منطقی و قابل لمس و طرح یک ماجرای واقعی از کسی که جنایت کرده؛ پس ذهن خواننده پذیرفته است، کسی که در مقابل دیکتاتور سکوت کرده، مقصر است.
یعنی پس از پاراگراف «سوم» ذهن خواننده، تصمیم خود را گرفته است: «پرویز پرستویی گناهکار است. و با این ذهنیت ادامه یادداشت را میخواند.
در اینجا از نقد موضوع مطرح شدهی هانا آرنت می گذریم. و به این موضوع توجه میکنیم که مقدمه با ذهن خواننده چه کرده است؟ در واقع تصمیم نهایی را خواننده در ابتدای پاراگراف سوم با شرایط توصیف شده، گرفته است.
این ذهنیتسازی برای من خوانندهی معمولی، زمینهساز قضاوت می شود و آن هم این که «نویسنده زیتون» در نوشتن متن، «بیطرف » نیست و جانب مخالف «پرستویی» را خواهد گرفت. البته از این منظر نمی توانم ایرادی به «زیتون » وارد کنم، چون «زیتون» تعهد نداده به بیطرف بودن و قاعدتاً در طرفی خواهد ایستاد که فکر میکند صحیح است. اشکال این است که این سوگیری باعث میشود، من خواننده بتوانم همانگونه که «نویسنده» ذهنیتسازی کرده، با ذهنیت وارد پاراگراف سوم شوم.
از ورود به سایر جزئیات پرهیز میکنم و سوالهایی که برایم ایجاد شده را میپردازم: هدف از نگارش متن چیست ؟ آیا هدف، همان پاراگراف آخر است ؟ اینکه خطایی «متوجهی پرسشگر نیست» یا این که «از پرویز پرستویی نباید قاسم سلیمانی ساخت»؟
اگر هدف متن، جملهی اول است، یعنی «اثبات این که خطایی متوجه پرسشگر نیست» با نویسنده موافق نیستم ! دلیلش هم بسیار ساده است: «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد».
مقصر دانستن یا ندانستمِ پرسشگر، بدون در نظر گرفتن «هدف» پرسشگر، از طرح پرسش، خطاست. اگر پرسشگر بدون برنامهریزی، بدون قصد و نیت قبلی و تنها به دلیل مسئولیتپذیری پرستویی، و پاسخ گو نمودن وی، پرسشگری نماید، بله! شکی نیست که پرسشگری انجام داده و اتفاقا به دلیل اینکه این پرسشگری، نوعی مطالبهگریست، مفید نیز خواهد بود.
اما این نکته را باید در نظر بگیریم، وقتی پرسشگری، ابزاری برای رسیدن به مقاصدی نه چندان خیرخواهانه برای مردم باشد، نه تنها پرسشگری و مطالبهگری نیست، بلکه کاملا برعکس، ابزاری پلید برای مقاصدی شیطانی خواهد بود.
اینجا، نمیتوانیم بگوییم «بی اعتنایی و بی توجهی به تفاوت های مسئولیت و گناه، همان چیزی است که می تواند پرویز پرستویی را از مبارزه در طول پشیمان و خسته کند و …. » چون هدف پرسشگر در این مکان و زمان، دقیقاً همین موضوع است. چرا ؟ چون، راه پرویز پرستویی را برای مبارزه نمی پسندد، چون راه پرستوییها را غلط میداند و تصور میکند، آنچه خود میگوید، درست است.
اما این تفکر که، همه غلط فکر میکنند؛ این که راه دیگران غلط است و تنها راه من صحیح است؛ اینکه من بهتر از دیگران فکر میکنم و اینکه از ابزار آزادی سوء استفاده میکنم، خود نوعی دیکتاتوری است. یعنی پرسشگر ماجرای ما در این پیکار، خود «مأموریتی» دارد.
حالا واژههای ما گسترش یافت؛ باید تفاوتهای هر سه واژه را در نظر بگیریم: «مسئولیت», «گناه» و «مأموریت».
برای قضاوت و تصمیمگرفتن برای نوع برخورد با این اتفاق، باید به تفاوتهای این سه واژه توجه کنیم. نتیجه ی این نوع «پرسشگری» که من آن را «پرسشگری گستاخانه» مینامم، را باید در نظر بگیریم. بدون شک، پرسشگری گستاخانه اشتباه است چون این نوع پرسشگری هدفمند بوده و هدفی جز تخریب چهرهی «ایران » ندارد. حال باید دید نتیجه اش، به نفع مردم است یا به ضرر مردم؟ قطعاً، نفعی برای مردم ایران نخواهد داشت. کافیست به نتیجهی آن کمی بیاندیشیم، واضح است.
جایی که همه گناهکارند؛ قاسم سلیمانی، پرویز پرستویی و سام رجبی
افزون بر اینها، باید آقای رجبی و همینطور نویسنده یاداشت پرسیده شود:«چرا جناب رجبی تشریف نمی آورند تهران و این سوال را از آقای پرستویی نمیپرسند؟» چون بنا به نظر خانم آرنت، ایشان باید از مسئولیت خود در دوران دیکتاتوری آگاه باشند، پس این مسئولیت ایجاب می کند ایشان تشریف بیاورند تهران و از پرستوییها سوال بپرسند. چرا این کار را نمی کنند؟
پاسخ واضح است، چون اولاً دغدغهی ایشان پرسشگری نیست و دوما”، به همان دلیلی که پرویز پرستویی در عرض مبارزه نمی کند. و سوما” به این دلیل که انتظار مسئولیت را فقط از دیگران دارند.
اینجا واژهی دیگری هم ظهور میکند، تحت عنوان «انتظارات». حال این انتظارات تا چه اندازه درست است؟ به قصد و نیت و مأموریت فرد پرسشگر وابسته است. اینجا، همان نقطهای است که باید بین، «مسئولیت»، « مأموریت» و «انتظارات» تفاوت قائل شویم. تا بتوانیم قضاوتی درست داشته باشیم.
مسئولیت با «مأموریت» متفاوت است و با احترام کامل به نویسنده ی متن « زیتون»، باید عرض کنم نویسنده این متن «مأموریت» آقای رجبی را در نظر نگرفته و او را صرفاً یک «پرسشگر خیرخواه» در نظر گرفته و به همین دلیل «مسئولیت» و « مأموریت» را در هم آمیخته است و تلاش دارد شارلاتانیسم متکی بر ظاهر دموکراسی را تبرئه کند.
و اما اگر هدفِ یادداشت، عبارت دوم است، یعنی «پرستویی را نباید با سلیمانی یکی کنیم»، خوب باید اول سلیمانی را تعریف کنیم، آیا، همه ی ۸۵ میلیون ایرانی سلیمانی را مانند این متن تروریست می دانند؟ سلیمانی برای خیلیها یک قهرمان بود. همانطور که برای خیلیها اصلا قهرمان نیست. پس وقتی در خصوص مسئلهای اتفاق نظر وجود ندارد، آن موضوع نسبی خواهد بود. و در این صورت قضاوت ممکن نخواهد بود.
در پایان لازم است تأکید کنم که، بنده قصد جسارت به نویسنده متن را نداشته و ندارم، از دنبالکنندگان «زیتون» هستم و این نقد تنها به جهت ارتقاء، کیفی ان نگاشته شده. با آرزوی موفقیت برای «زیتونیان عزیز » و همهی مردم ایران.
5 پاسخ
نویسنده عزیز می گویند چرا پرسشگر نمی اید تهران بپرسد. عزیز دل اینجا بیاید هفت جد و ابادش را به چار میخ میکشند. دوما پرسشگر حق دارد هر جا پرسش کند این پرسشگر نیست که از اموال عمومی ارتزاق می کند این ادمهای افتاب پرستی مثل پرستویی هستند که با تمجید از یک ژنرال قاتل و فاسد موقعیت پیدا می کنند و ارتزاق میکنند و طبیعتا هنرمندان راستین امکان رقابت با انها را ندارند. اگر میخواهید نقد کنید اول کمی ارام شوید رگ گردنتان که خوابید به این فکر کنید که کی نانش از کجا می اید. فوتبالیست ها و سلبریتی ها برای پول زیاد(که معمولا منبع پول عمومی دارد) مسئولیت اجتماعی خود را فدا می کنند و پول های هنگفت در می اورند. هنرمندان عادی هم که حداقل با سردار جانی عکس نمی گیرند بخور و نمیر گیرشان می اید. بهتر است کمی تفکر کنید و از افتاب پرست ها و پول پرست ها حمایت نکنید
دو پرسش نویسنده احتیاج به تفسیر ندارد ودر معنای جملات پرسش مستتر است پرسش سوم از مطالعه بدون پیش داوری متن روشن میشود
۱. نظر به اینکه اینجانب مانند نویسنده نوشته پرسشگری گستاخانه دستگاه نیت سنج ندارم از بخشی که به نیت اشاره کرده بود عبور می کنم.
۲. تشیع جنازه پرشکوه و پرتعداد دلیل بر حقانیت یا قهرمان بودن کسی نیست زیرا که تشیع جنازه استالین یا حاکمان کره شمالی و ایت الله خمینی هم خیلی پرشکوه بود و تاریخ از این موارد جنایتکاران که زندگی هزاران بلکه میلیون ها را تباه کردند کم ندارد و امروز محاکمه نوری را داریم.
۳. جامعه ایران به مانند تمام جوامع بشری یک موجود به واقع زنده است و رشد می کند و تجربه می اندوزد و در زمان های مختلف انتخاب های مختلفی دارد. در مقطعی رضا خان را برای رهایی از نابسامانی قاجاریه ناجی می داند در مقطعی خمینی را و در مقطعی اصلاحات و امروز هم انتخاب خودش را دارد.
۴. اساسا اینگونه گفتار که اگر به نفع ما باشد حدیث من قال/ما قال بگوییم و اگر به نفع ما نباشد برچسب گستاخانه بزنیم یکی از عواملی است که بخش وسیعی از جامعه از اصلاح طلبان روگردان شده است
۵. دیگر تکفیر اعتقادی/نیت یابی/برچسب زنی ارزش نیست و حتی ضد ارزش است. متاسفانه انقلابیون ۵۷ و رهروان شان به عادت مالوف که زمانی لیبرال و غرب زده و … و امروز برانداز را چماق و یا برچسب گستاخانه و … می زنند. امروز این روش کمانه می کند و به خودشان بر می گردد و نه تنها ارزش نیست بلکه نوشته/گفتارشان را غیرقابل پذیرش می کند
۶. هیچ کسی و هیچ چیزی فارغ از نقد نیست و امروز همانطور که ایت الله خامنه ای و علم الهدی و رییسی باید پاسخگو باشند پرستویی و خاتمی و سران و حامیان اصلاحات و دیگران نیز باید پاسخگو باشند. جامعه از هرکسی که دست اش به او برسد می پرسد حالا شما خوش ات بیاید یا نیاید.
۷. دیگر قسمت ها هم بی معنی بود چه اینکه اقای رجبی نمی تواند به ایران برود و امنیت اش تضمین شود تا در ایران از پرستویی بپرسد و یا اقای پرستویی و خامنه ای و سلیمانی و حتی در دیدگاه کلان تر کلیت جمهوری اسلامی هم ایران نیست که با انتقاد از آن ایران زیر سوال برود همانطور که بن لادن یا ملا برادر و طالبان هم افغانستان نیستند.
چطور توانستی این همه جفنگیات را سر هم کنی؟پرسشگری گستاخانه دیگر چه صیغه ایه؟
هنوز دوسال از شلیک تیر جنگی تو کله بچه های ایران نگذشته.
رفتار آقای پرستویی نیز شارلاتانیسم است ، اصل حقیقت این است که رفتار امثال پرستویی یا کیانیان یا خانم خیر اندیش که در این ماجرا برجسته شده ، و بسیاری دیگر از همکاران این خانمها و آقایان نیز به همین راه و روش است ، نان به نرخ روز خوردن و تهی از مقوله مردمی بودن است ، میپرسید مگر در سایر اقشار این شیوه حکمفرما نیست؟ عرض می کنم چرا هستند ، اما نفس هنر و کباده هنرمند بودن کشیدن الزاماتی دارد که پررنگترین وجه آن مردمی بودن است ، شخصی مثل مرحوم شجریان نیز هنرمند بود و با مردم ، اینگونه بود که نامش بعنوان یک هنرمند که رسالت هنرش را نیز پذیرفته بود و هزینه میداد حد و فصل مشترکی با نان به نرخ روز خور ها ندارد که بتوانیم همگی را در یک رده بدانیم ، پرستویی یا امثالهم میتوانند عقیده خود را داشته باشند اما مردم هم میتوانند آنها را نخواهند و بایکوتشان کنند ، آقای پرستویی جوابی برای این پرسش نداشت و اگر واقعا به سلیمانی علاقه مند بوده هم جرات ابرازش را نداشت ، چون خوب میداند ابراز عشق به سلیمانی نتیجه اش دوری مردم از او خواهد بود و این یعنی امکان اینکه حال و روزش در آینده مثل رضا رویگری بشود که علنا به گدایی افتاده بود! ایشان چرا از کنار این پرسشگر بی تفاوت رد نشد؟ اینکه برایش آبرومندانه تر تمام میشد ! چون حرکاتش شده مثل کارمندان وزارت اطلاعات که اول طرف را دستگیر می کنند و به زندان می اندازند و بعد دنبال دلیل و برهان و مدرک می گردند! ایشان یکروز برای ساختن پشتیبان و ساپورت دم کلفت سراغ سلیمانی رفته و حالا که لب پاشویه خورده ، نه میتواند آنرا انکار کند نه تایید ، دنبال سفسطه رفته و مبارزه را به حرکت در طول و صرف نظر کردن از عرض تعریف می کند که در واقع این اگر هم مفهومی داشته باشد بسیار گنگ است، این ماجرا یک گرد و غبار نسبتا غلیظ بپا کرد که حاکمیت با اینگونه حوادث جن و بسم الله است
دیدگاهها بستهاند.