هنر و هویت؛ از سنگنگاره تا نگارگری
نقش و نشان هویت | ۲
هویت و مهاجرت مهاجرت چه اختیاری باشد چه اجباری آغاز یک بحران است که گاه اصلا آرام نمیگیرد و گاه با نوعی مصالحه به نتیجه تازهای میرسد. مهاجرت جدا شدن از یک کل مانوس و پیوستن به یک کل ناآشنا
هویت جزء و هویت کل در همه ارتباطهایی که آدمی برقرار میکند یا بخت آن را پیدا میکند، در جستجوی پارهای از خویشتن است. جهان انسانی جهانی است که در آن همه چیز رنگی از انسان دارد. کوه باشد یا
خویشتن ما؛ خودشناسی این مساله مسالهها، این مساله عتیق و جاودانی یعنی شناخت خود و خودشناسی هر چه به دست آورد از مقوله هویت است. خودشناسی هویتبخش است. هویت شناخت خود است. خود فردی و خانوادگی و اخلاقی و تاریخی
هویت و قبله هر هویتی یک قبله است. جهت میبخشد. ایمان میآفریند. توجه ما را به خود معطوف میدارد. با آن تعریف میشویم. به آن رو میکنیم. از آن پاس میداریم. نزدیکی و دوریمان اسباب آرامش یا پریشانی است. معشوق
هویت شناسایی خود در یک پیکره است ما انسانایم. در انسان بودن خود بخشی از یک طرح کلی هستیم. ما شبیه هزاران هزار انسان دیگر هستیم. بتدریج در مییابیم که بدن ما شبیه بسیاری از جانداران دیگر است. رفتار ما
آینه هویت هویت تصویری است که ما از خود میبینیم. آینهای است در برابر خود ما. آینه امروز ما و آینه فردای ما. هویت تصویر پویای کودکی و جوانی ما تا پیری است. تصویر این سلوک است. «یک»ی است که
قدرت و هویت بخواهیم یا نخواهیم قدرت نقشی مهم در هویت بازی میکند. اگر صفویه نبود ایران شیعی هم نبود. تغییر نظام دینی ایران از سنت به تشیع به آسانی و دلخواه انجام نشد. به ضرب شمشیر و زور دولت
روایتهای هویت آدمی داستان است. هر آدمی تاریخی دارد. هر جامعهای. هر خانوادهای. محلهای. شهری. صنفی. کانونی. حزبی. مدرسهای. دانشگاهی. حوزهای. بنایی. میدانی. مرزی. کشوری. هر نوع آفرینش هنری. هر نوع دخالتی که آدمی در طبیعت میکند. هر نوع دخالتی
مولوی در آغاز مثنوی از ناله نی میگوید ازیرا که از نیستان بریده شده است. هویت بازگشتگاه است. جایی نیست. مکانی نیست. هست و نیست. ملکوت است. مینوی است. همین است که با مهاجر شهر به شهر میرود. دریا به دریا میرود. و او همیشه میخواهد به آن اصل رجعت کند. در آغوش آن هویت آرام بگیرد. با او دم زند. هویت مثل روح است.
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401