«خاوران به لعنتآباد معروف بود.از اهالی خراسان که آدرس میپرسیدی، میگفتند لعنتآباد را میگویی؟بعدها که اعدامها زیاد شد فقط در…
۱۴ ماه در انفرادی بودم و در این ۱۴ ماه هربار میخواستم به دستشویی بروم باید چشم بند میزدم و…
۱۴ماه در انفرادی بودم و در این ۱۴ ماه هربار میخواستم به دستشویی بروم باید چشم بند میزدم و هم…
میگفت بشین پاشو برو. سرت را بگذار روی دیوار و پاهایت را بده عقب و باید اینطوری بروی. همانطور از…
در زندان سخترین زمانها، عصرهای جمعه است.صدای گریه میشنوی و التماسهایی که افراد به زندانبان میکردند و میگفتند به بازجو…
یکی کتف من را میپیچاند و لگد به صندلی میزد.آن یکی به سر و بدنم ضربه میزد. میخواستم بگویم من…
در منزل مسکونی خود در تهران به قتل رسید. تنها زندگی میکرد، برای همین جنازهاش خیلی دیر پیدا شد. علت…
دخترم را گریان میبینم. میپرسم چه شده؟ بازجو میگوید پدرش را زدهایم ... بعدا هم بیشتر می زنیم!…این نوع مسلمانی…
من فقط نگاهم را از زیر آن میز بردم بالا به طرف آن جایی که مسلسلچی ایستاده بود که ببینم…
بعد از آن شب یک تماس چند ثانیهایی به مامان دادند که بگوید سالم است. بعد تماسها را قطع کردند.…