قرآن و اسلام رحمانی
عبدالعلی بازرگان
نویسنده: مصطفی اؤزچلیک | ترجمه و پیشگفتار: سیدجواد رفیعی
متاسفانه در روزگار ما پس از آنکه سیطرهی عقل و علم جدید بستر جدیدی برای معرفت و عقلانیت فراهم آورد، کشاکش سنگینی میان اربابان ایدئولوژی درگرفت. از جنگهای جهانی تا خودکامگی و تندروی. همین امر سبب شد تا به یکباره
«همیشه مراقب ادراک تان باشید و بدانید چیز بی مقداری را حفاظت نمی کنید، بلکه صحبت از احترام، اعتماد، ثبات، آرامش ذهن، رهایی از ترس و درد و در یک کلام آزادیِ شماست. چنین دارایی ای را با چه چیزی
مقدمه قرنی که گذشت شاهد شکست حداقل سه تلاش برای استقرار نوعی دمکراسی در ایران بوده است: انقلاب مشروطیت در سال ۱۲۸۴شمسی(۱۹۰۶ میلادی)، جنبش ملی شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ شمسی (۱۹۵۱میلادی) و انقلاب ضد سلطنتی در ۱۳۵۷شمسی (۱۹۷۹ میلادی). در هر کداماز این سه مقطع دمکراسی نیمبندی برای یک
درآمد این روزها مصادف است با دو رخداد مهم در تاریخ معاصر و به طور خاص در عمر جمهوری اسلامی ایران. یکی سالروز رفراندوم نظام جدید در دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ است که طی آن نظامی جدید با عنوان «جمهوری اسلامی
برخی از منتقدان محترم در جلسات نقد دیدگاه نگارنده، گفته اند که نگارنده ی کتاب مسیر پیامبری با توجه به اینکه خاستگاه پیامبری را بشری می داند، نمی تواند محمد را پیامبر بخواند. هرچند منتقدان محترم دیدگاه خود را به
چکیده: جشن نوروز مربوط به دوره «جمشید» است. این جشن، باستانیترین میراث حوزه تمدنی پارسیزبانان است که همه ساله در روز اول بهار برگزار میگردد. جشن نوروز عاملی برای همگرایی فرهنگی میان مردم افغانستان و سایر ملل که مشترکات فرهنگی
با تأکید بر ارزشهای حوزه آکادمی چکیده : در مرداد ماه ۱۳۵۷ عدهای از اعضای هیئت علمی دانشگاههای ایران، منشوری موسوم به «منشور سازمان ملی دانشگاهیان ایران» تدوین کردند و با عضویت کثیری از دانشگاهیان، «سازمان ملی دانشگاهیان ایران» تأسیس
جنایتکارانی از سنخ آدمهای عادی جنایت محصول خودکامگی است. هیچ انسانی خودکامه متولد نمیشود. ویژگیهای خودکامگی و جنایت به تدریج در افراد شکل میگیرند. اگر تحلیل روانشناختی جنایت، رد و نشانهای از شکلگیری میل به جنایتکاری را در بعضی از
برخی از منتقدان و خوانندگان محترم کتاب مسیر پیامبری این پرسش را مطرح نموده اند که بر مبنای دیدگاه نگارنده که پیامبری را نهادی بشری می داند، رفتار پیامبران در نقل سخنانی از جانب خدا چه توجیهی دارد؟ آیا این
وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ (تکویر/۲۳) زیتون- سعید رضوی فقیه: آنچه در پی میآید ترجمۀ فصل هفتم از کتاب نخستین مسلمان تالیف لزلی هزلتون* است که در آستانۀ سالروز مبعث پیامبر خاتم(ص) تقدیم نظر خوانندگان میشود. هر چند نگارنده(مترجم) یکسره با نگاه، گزارش و تحلیل و تبیین نویسنده
مقدمه اول: کم یا بیش همه صاحبنظران و کنشگران سیاسی وقتی درباره یک امر سیاسی اظهارنظر، تحلیل و تفسیر میکنند، رونوشتی از احوالات و تمنّیات شخصی خود را در نظرها و تحلیلها و تفسیرها ارائه میدهند. پیشتر در سلسله مقالات
برخی از منتقدان محترم مانند آقای عبدالعلی بازرگان و آقای یاسر میردامادی، در نقد دیدگاه نویسندهی کتاب «مسیر پیامبری» که پیامبری را نهادی برساختهی انسان دانسته، چنین گفتهاند که تنها نظریهی بدیل دیدگاه سنتی که وحی را سراسر آسمانی و
ملاحظاتی در بعثت و پیامبری (قسمت دوم) وفق دعوی دینهای ابراهیمی و از جمله اسلام، پیامبران مدعی بودهاند که از طریق نزول و تنزیل پیام الهی (وحی) و انتقال آن به آدمیان (بعثت و نبوت)، هدایت بشر را رقم زدهاند.
زیتون- «جَرَسجُنبانان اصلاح» کتابی است منظوم اثر عبدالکریم سروش، اسلامشناس و روشنفکر دینی، در آستانهی انتشار . این منظومهی بلند مشتمل بر ۱۷۰۰ بیت در قالب مثنوی است که نویسنده «مقدمه» و فصلی از آن را بهمناسبت روزهای پیروزی انقلاب
مقدمه: انتشار کتاب مسیر پیامبری در فضای مجازی، نقدها و نظرات فراوانی را برانگیخت که بسیاری از آنها به دستم رسید، هر چند که فکر می کنم توفیق نیافتم همه ی نقدها و نظرات را به دست آورم. در اینجا
در بخش نخست این نوشته در ارتباط با پیام محوری کتاب «مسیر پیامبری»، نوشته بانوی اندیشمند و آزاده خانم صدیقه وسمقی، ملاحظاتی مطرح کردم. از آنجایی که محصول پیامبری برای آیندگان، هدایت و بیناتی است که بعضاً به صورت کتابهای
درآمد کسانی که با تاریخ دین و به طور خاص با تاریخ اسلام آشنایی دارند میدانند که یکی از موضوعات مهم در کلام اسلامی پرسش از چگونگی و چیستی هستی وحی الهی است که به نحو پسینی و تاریخی در
زمانی که نامه اول دکترآرامش دوستدار به هابرماس منتشر شد، نقد کوتاهی را در رابطه با روانشناسی دوستدار که در بطن نامه موج میزد منتشر کردم. (۱ ) ولی وقتی نامه دوم دوستدار به هابرماس در رابطه با یادداشت خطاب
آیا پیامبران بر طبق مشیتی مقدّر، با نفراتی معیّن، و ترتیبی منظم از سوی خدا برگزیده و ارسال شده و مردم نقشی در این برنامه نداشتهاند؟ آیا همانطور که آموزگاران هر نهاد آموزشی طبق برنامهای از پیش تدوین شده برای تدریس در رشتههای مختلف، بی نظرخواهی از آموزش گیرندگان استخدام میشوند، آدمیان هم تاثیری در برنامه ارسال رسولان نداشتهاند و پدیده
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا ﴿۵۴-کهف﴾ و به راستى در این قرآن براى مردم از هر گونه مثلى آوردیم و انسان بیش از هر چیز سر جدال دارد. کتاب «مسیر پیامبری»،
مقدمه عهدنامه مالک اشتر مجموعهای از فرمانهای علی علیه السلام به مالک اشتر نخعی است که امام اول شیعیان در هنگام انتصاب مالک به فرمانداری مصر به رشته تحریر در آورده است. نگاه غالب به این عهدنامه آنرا به مثابه مانیفیست زمامداری شیعی قلمداد کرده است که می توان از دل آن مبانی زمامداری و آیین شهریاری را برای ادارۀ جوامع مدرن
حیات شهروند، در میان ارتباط و تعامل با اشیاء و پدیدههای شهری و مواجههی مستقیم با فرمهایی که بیان واضحی از ایدئولوژی و فرهنگ دولتیاند، شکل میگیرد. فضای شهری، صحنی برای نمایش اقتدار سیاسی، و عمل هژمونیک دولت برای کنترل، نظمبخشی و تصاحب فضاست؛ چراکه فضای شهری، شیوههای اندیشه و عمل را تولید میکند. در این شرایط، سیاست استبدادی، امکانات لازم را برای پراکتیسهای یکسان و همنواخت فراهم میکند تا به خلق نظامهایی برای سرکوب صداهای غیریتسازی شده و همگونی بدنها، شخصیتها، هویتها و عملها منجر شود. الوار بویتراگو [۱]، محقق حوزهی معماری و شهرسازی، در مقالهای با عنوان شهرگرایی و دیکتاتوری [۲]، سه جنبهی: تأکید بر محاسبه و گسترش استراتژیهای فضایی، برتری دولتهای انضباطی و مهندسی اجتماعی و تلاش برای توتالیزهکردن زندگی اجتماعی بهوسیلهی معانی پلاستیکی و فرمهای ساختگی، را کارویژههای اصلی و پنهان «شهرسازی» توسط دیکتاتوریها معرفی میکند. به همین خاطر است که هانری لوفهور [۳]، چگونگی درک و بازنمایی فضا را معنای دقیقتر مالکیت فضا میداند، نه صرفاً وضع حقوق و قوانین به شکل انحصاری بر یک قلمروی فیزیکی. در واقع اشارهی بویتراگو هم به تلاشِ فراگیر و همهجانبهی دیکتاتوریها در تصاحب حقیقی فضاست؛ سیاستی که از هر راهی تلاش میکند تا با کنشی تبهکارانه و ویرانگرایانه و با فعالیتهایی استعماری، فضا را از آن خود کند.
در دهۀ پنجاه شمسی تا اوایل دهۀ شصت، در میان برخی روشنفکران مسلمان نا آشنا با علوم دینی باوری رایج بود مبنی بر اینکه یکی از مهمترین عوامل انحطاط اندیشه و دانش در حوزه های علمیه رواج منطق ارسطویی است.
 ۱- هـــگل در نـــوشـــتهای (۱۷۹۵) کـــه بـــعدهـــا بـــا نـــام «اســـتقرار شـــریـــعت در دیـــن مـــسیح» ( The Positivity of the Christian Religion) منتشــــــر و مــــــعروف شــــــد تــــــلاش مــــــی کــــــند در نــــــقدی بــــــه «شـریـعت» و «کـلیسا» سـازی تجـربـه ایـمانـی ای کـه
درآمد بی گمان هر نوع نوگرایی و یا نواندیشی و به ویژه روشنفکری در دین، در هر سطحی با حدی از «نقد» و «نقادّی» در متون و معارف دینی و در اینجا اسلام، ملازمه دارد و گرنه دینداری نواندیشانه یا
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401