قبیلۀ فقیهان و الیناسیون دینی
«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزهای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت» به یادگار بماند برای آیندگان که روزگاری
«اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباش پیاله ای بدهش گو دماغ را تر کن» و: «سر بالین فقیهی نومید کوزهای دیدم لبریز سوال/… من قطاری دیدم فقه میبرد و چه سنگین میرفت» به یادگار بماند برای آیندگان که روزگاری
جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و باید برود. موافقان کسانی هستند که اصل حفظ
دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفهورزانی است که اغلب تلاش میکند اخلاقمدارانه، در اندیشهورزی و کنشگریاش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ رویکرد بینامرزی، میان گفتمانهای مختلف و متضاد ایرانی، نوعی سازش و همفهمی ایجاد کند تا به
بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرفکننده، سرمایهگذار، تولیدکننده از خود میپرسند که چرا با هر تکانه در بازار ارز، قیمتها در بازار کالا و خدمات هم جهش پیدا میکند؟ چنین پدیدهای ناشی از دلاریزه شدن اقتصاد ایران
«دحترِ هفت-هشت ماههای سرش را گذاشته است روی شانهی چپِ مادر، سرش روی شانهی راستش خم شده است و پنداری خوابیده است. دخترِ هشت ماههی لچک به سر،…چشمانِ موربِ زیبایی دارد؛ موهایی لخت و پوستی تیره. با لبهایی که هنوز
در طول دورانی که خامنهای رهبری جمهوری اسلامی را در دست گرفته است ایران رو به ویرانی رفته و جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری تضعیف شده است. اعتراضهای پی در پی اقشار مختلف مردم و تعداد روزافزون زندانیان
تنها یک روز پس از تصویب قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل مبنی بر ضرورت آتشبس فوری در غزه، اسماعیل هنیه، رییس دفتر سیاسی حماس مستقر در دوحه، طی سفری کوتاه به تهران با علی خامنه ای و امیرعبداللهیان دیدار و
آقای خامنهای! رهبر جمهوری اسلامی ایران که بیشتر علاقه دارید خودتان را رهبر «انقلاب» بدانید، شما در تاریخ ۱۴ یا ۱۵ خرداد ۶۸ در مجلس خبرگان رهبری در اظهاراتی در اوج فروتنی فرمودید:««باید خون گریست بر جامعه اسلامی که حتی
چهرهی مچالهشده از گریه و لابهی بسیارِ او، بِرندی شده بود. بر بالای هر منبری که میرفت، در جمعِ هر جماعتی که میرفت؛ اشکاش دمِ مشکش بود. چشمِ جوانان مؤمن و انقلابی را خوب گرفته بود و گویی رشکِ بسیاری
سالها پیش که رهبر جمهوری اسلامی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ جنجال سند آموزشی ۲۰۳۰ را بهپا کرد در مطلبی با عنوان «اصولگرایان و قوه شهویه» کوشیدم نشان دهم این حجم بالای اسارت رهبر و دستگاه تبلیغاتی، قضایی و
توی یک عالم دیگری سیر میکرد. در عوالمی که به واقعیت راه نداشت. تکتک جملههایی که بیان میکرد و سفارشهایی که در باب انتخابات مجلس، خطابه میکرد؛ انگاری یک عمد و قصدِ غریبی را در دل خود داشت. سعی میکرد
۱- در کشورهای با حکومتهای دموکراتیک و قوه قضاییه مستقل یا به طور کلی دولت- ملتها، شهروندان یا به نحو ایجابی به مشارکت سیاسی میپردازند؛ مثل شرکت در انتخابات یا عضویت در احزاب، اصناف و اتحادیه ها. و یا به
سرانجام انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار شد و نتیجه مشارکت اعلام شده از سوی جمهوری اسلامی عدد ۴۱ درصد مشارکت را نشان میدهد (البته شواهد فراوانی از ساختگی بودن این رقم نیز حکایت دارد که فعلا به این
اخیرا به اتفاق جمعی از نواندیشان دینی، بیانیهای دربارۀ انتخابات پیش رو و چراییِ عدم شرکتِ در آن را منتشر کردیم؛ که معتقدیم «با توجه به همهی شواهد موجود… “انتخابات” پیش رو فاقد حداقل ارزشهای سیاسی، اخلاقی و دمکراتیک است
حالا درست در همان میدانی که مخوفترین نیروهایشان را برای سرکوب مخالفان، به صف کرده بودند تا بتوانند به هر طریقِ ممکن، زهرچشم مخالفان را بگیرند؛ دیوارنگارهای بزرگ نصب کردهاند در وصف و تمجید “رأی” همان مردم. درست در همانجایی
اشاره: پس از برگزاری انتخابات مجلس دوم، در سلسله یادداشت های روزانه ام، مطلب زیر را نوشته ام. می پندارم که انتشار آن در آستانه انتخابات (البته نمایشی) مجلس دوازدهم، خواندنی و حتی عبرتآموز باشد. گفتنی است که من (البته
۱۲ اسفند ۱۴۰۲ جمهوری اسلامی انتخاباتی را با پایینترین میزان مشارکت در طول ۴۵ سال گذشته برگزار خواهد کرد. حضور مردم پای صندوقهای رای، برای نظام در این انتخابات ضروری هست، ولی نه تا آنجا که خودش را به آب
نه فاجعه، نه حماسه، این فقط یک انتخابات است! به کجا می رویم؟ کدام عملکرد ها و کدام انگیزه ها موجب وضعیت حاضر است؟ می توان گفت آیا که جامعه ی معمولاً “سیاست زده” ما، اکنون از سیاست زده شده
اشاره: در یادداشتهای دوران چهار سال مجلس اول، برخی نکات و رخدادها گزارش شده که از جهاتی مهماند و از جمله آنها طرح پیشنهادی در ارتباط با انتخابات مجلس دوم است و میپندارم انتشار برخی از آنها در آستانه نمایشی
چهل و پنجمین سالگرد انقلاب ۵۷ فرصتی بود برای بازاندیشی انتقادی گذشته؛ این مقطع، یکسال پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی» میتواند محملی برای بازخوانیِ رویدادِ ۵۷ از دریچهی جنبش اخیر نیز باشد. چه شباهتها و تفاوتهایی میان این دو
در ابتدا لازم به تاکید است که در این یادداشت، به مسئله انتخابات در ایران بر پایه دوگانه نارسا و سادهانگارانه «حق و باطل» یا به لفظ متداولتر این روزها «خونخواه و خونشور» نگاه نمیشود. همچنین از اینکه جمعی از
اخیرا حدود صد نفر از فعالان فکری و سیاسی ایران با تنظیم و انتشار بیانیه ای نسبتا مفصل در باره نمایشی به نام «انتخابات» پیش رو اعلام نظر و موضع کرده و دیگران را دعوت به حضور در این مناسک
بیانیهی مشهور به «روزنهگشا» در همین مدت اندکی که از انتشار آن سپری شده، واکنشهای گستردهای به خود دیده است. این بیانیه – که حتی تلقی «مانیفست» یک طیف سیاسی خاص را میشود از آن داشت – از جهات مختلف
به جرات میتوان گفت که «دموکراسی» یکی از مفاهیم پرچالش و شاید بحثبرانگیزترین مفهوم سیاسی طی هزارهها بوده است. از حکم مرگ سقراط با سرکشیدن جام زهر، که بنابر سازوکارهای دموکراتیک اعمال شد، تا به امروز این مفهومِ بسیار پرچالش
نقدی بر یادداشت «فوتبال ملی، ملت و فروپاشی اجتماعی» وقتی در سال ۱۹۹۷ یکی از معروفترین فوتبالیستهای لیگ حرفهای ایتالیا یعنی روبرتو باجیو با مبلغ ۱۲ میلیون دلار به تیم جدیدش (بلونیا) پیوست، پاپ ژان پل دوم رهبر کاتولیکهای جهان
مقاله سروش دباغ با عنوان “چگونه سوسیال دموکرات شدم [۲] مقاله خوبی بود و خیلیها را خوشحال کرد. شرح گذار او از لیبرال دموکراسی به سوسیال دموکراسی، نه تنها جبهه وسیع سوسیال دموکراسی را تقویت میکند، بلکه این امید را
چه نیرویی، او را از کُنج آن حُجرهی نُقلیاش توی حوزهی علمیهی قم بیرون کشیده و به جان این سرزمین انداخته بود؟ چه کس و کسانی، آن وِرد عجیبوغریب را توی گوشِ او خوانده و هواییاش کرده بودند که رسالتی
با عنایت به تحمیل شکستهای پیدرپی نظام جمهوری اسلامی در عرصه نظامی/امنیتی در منطقه توسط اسراییل، امریکا و بریتانیا و اخیراً پاکستان، و ناتوانی عیان جمهوری اسلامی در مداخله مستقیم برای نجات حماس از انهدامی که در جریان است و
زیتون– آنچه در ادامه میآید مکاتبه انتقادی عبدالکریم سروش و یکی از «فضلای حوزه علمیه قم» است که از سوی آقای سروش برای انتشار به زیتون ارسال شده است. چنانچه در مقدمه آمده، موضوع مکاتبه اشارات و تعابیر عبدالکریم سروش
سرمست شده بودند. سر از پا نمیشناختند. حالا با خیال راحت میتوانستند قیافهی یک انتقامگیرندهی نترس و بیباکِ واقعی را به خود بگیرند. حالا میتوانستند افتضاح “انتقام سخت” را از اذهان اُمت حزبالهی خود، پاک کنند. از شادی و غرور،
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401