ترامپ، دیده شدن و جامعه مدنی
به تعبیر دوستی، مواجهشدن با پدیدهی احمدینژاد پس از اتمام دوران ریاست جمهوری خاتمی، همچنین سر و کله زدن با پدیدهی ترامپ پس ازاتمام دورانِ ریاست جمهوری اوباما، مثل رفتن زیر دوش آب سرد پس از سونای بخار است
به تعبیر دوستی، مواجهشدن با پدیدهی احمدینژاد پس از اتمام دوران ریاست جمهوری خاتمی، همچنین سر و کله زدن با پدیدهی ترامپ پس ازاتمام دورانِ ریاست جمهوری اوباما، مثل رفتن زیر دوش آب سرد پس از سونای بخار است
دو هفته پس از آتشسوزی در ساختمان پلاسکو و فروریختن آن و جان باختن چند ده شهروند ـ بهویژه آتشنشانان ایثارگر ـ شهردار تهران در مجلس حاضر شد و بدون هیچ «عذرخواهی»، از اقدامات شهرداری و مدیریت خود دفاع کرد؛
خمینی جذابیتِ نشناختن بود و آن حس غریب که آدمها به سوار اسب سفید رویاها دارند را بیدار میکرد، عشقِ به هیچ.
آزمایشهای موشکی نابهنگام و کامنتها و تهدیدهای سبکسرانه و تحریک رئیسجمهوری که همه کانالهای تلویزیونی آمریکا در حال مسخرهکردن و نقد او هستند، چیزی به آنها نمیافزاید و فقط سرعت تحولات منفی علیه ایران را افزایش میدهد. هنوز تنها راه مقابله با بحرانهایی، که هر لحظه ممکن است با اتحاد ترامپ و اسراییل بر سر مردم ایران آوار شود، کنار آمدن با خود مردم ایران است و آشتی با هرکسی است که فارسی سخن میگوید و به ایرانی بودن خود میبالد
بهت؛ خشم؛ استیصال؛ هیچکدام کافی نیست! باید واژهای قویتر برای توصیف حال پناهجویان ساکن ترکیه یافت. هزاران ایرانی، سوری، عراقی و افغانستانی که ماهها و سالهاست منتظر طی مراحل حقوقی کمیساریای عالی حقوق پناهندگان ماندهاند تا در نهایت به کشور
یک، همه روشنفکران و هنرمندان و دانشگاهیان و ساکنان شهرهای بزرگ با انتخاب احمدینژاد مخالف بودند و مردم بخشهای عقبمانده و دورافتاده کشور او را انتخاب کردند، همه روشنفکران و هنرمندان و دانشگاهیان و ساکنان شهرهای بزرگ آمریکا با انتخاب
یک) در انتخاباتی آزاد، مردم حتی میتوانند حق رای دادن را نیز از خود سلب کنند. این یکی از پارادکسهای کلاسیک دموکراسی و به لحاظ ماهوی مشابه همین وضعیتی است که مردم آمریکا به تازگی خود را دچار آن کردهاند. یعنی به
مصاحبهی مصطفی تاجزاده با حسین دهباشی دربردارنده نکات بسیار مهمی درباره دورههای از تاریخ جمهوری اسلامی است. شخصیت مبارز و شجاع تاجزاده به شکل طبیعی هر مصاحبهای را جنجالی و مهم میکند. او در این مصاحبه نکاتی را بیان میکند
جانباختن مظلومانهی شماری از آتشنشانان ایثارگر پایتخت در ماجرای اطفای حریق ساختمان پلاسکو بازتاب گسترده و معناداری در ایران و میان ایرانیان جهان داشته است. اینرا میتوان بهوضوح در کمیت و کیفیت بازنشر عکسها و خبرها و طرحها و کلیپهای
فروریختن پلاسکو به حق یک مرثیه ملی است، آن هم در شرایطی که سالانه ۱۷ هزار میلیارد تومانی در مدیریت شهری هزینه میشود اما تنها ۵ درصد از اعتبارات کشور به موضوع مدیریت بحران اختصاص دارد و این درد است.
نظام به هردلیل تصمیم گرفته که به لحاظ نهادی، سیستمی برای تملک داراییهایی که مصادره کرده بر قرار نموده و به اصطلاح مِلکداری کند ولی در عینحال چون شعارهایش با اصل سرمایهداری و ملاکی در تعارض است، اسم این سازمان را با ترمینولوژی انقلابی میگذارد بنیاد مستضعفان؛ بدین معنی که این نهاد با استفاده از داراییهای در اختیار، موظف است گردش سرمایهای به منظور کمک و پشتیبانی به نیازمندان و مستضعفان برقرار نماید. یعنی این نهاد از روز اول دچار تعارض کارکردی است
ظاهرا ٬ در کائنات کسی نتوانست سرزمین ایران را از دروغ و فساد مفرط و دورویی نجات دهد به همین دلیل چنان اغتشاش دردناکی در میهن درخطر ما حاکم شده است که دهها میلیارد تومان از بودجه مملکت صرف اداره موسسات دینیبی نام و نشان میشود که کارایی جز فراریدادن مردم از دین خدا ندارند ٬ اما آتشنشانی شهر تهران بدون بودجه برای خرید نردبان بلند و شلنگ و شیر فشار قوی و دوره های آموزشی مدرن نمیتوانند، مردم را از سوانح نجات دهند و به علت نداشتن هیچ تجهیزات قابل ملاحظهای فقط با شجاعت و مردانگی ایرانی به مقابله با آتشسوزیهای خطرناک میروند …
در طول حدود ۴ دهه پس از انقلاب بهمن ۵۷ باید گفت که معجونی شده ایم همانند مسئولینمان. الناس علی دین ملوکهم. دیکتاتورهای خودمحور کوچکی که نه مسئولیت اجتماعی، نه اخلاق فردی و نه جمعپذیری سرمان میشود. با علیلشدن در برابر سیل شرایطی که خود و حکومت بر «ما»ی جامعه تحمیل کرده، نه به ضد آن، که برساختی شبیه همان تبدیل شدهایم. و حال میان آن نظام نابکار و مردمانی با همان منش و خلقیات و رفتار انگار یک رابطه دوسویه برقرار شده است. رابطه ای تا قعر قهقهرای فروپاشی اجتماعی. فروپاشیای که خیلی هم دیر نیست. حتی شاید برای درماناش دیر باشد. طلیعههایش آمدهاند. از خونبازی دخترکان دبیرستانی تا مردود شدنمان در پلاسکو و پلاسکوها…
بیش از دو دهه از رحلت بازرگان، مرد دین، اخلاق و سیاست میگذرد. هرچه زمان میگذرد نیاز به او و منش سیاسیاش در جامعه استبداد زده ما بیشتر میشود. او، بهجز اصلاحگری در دین، در تاریخ سیاسی کشور ما نیز از مردان نادر این سرزمین شد. همتایان او امیر کبیر، مصدّق، طالقانی، منتظری و سحابیاند. در کشور ما مردانی را میبینی که سلامت نفس، اخلاق، شرافت و صداقتشان از آنها نمونههایی استثنایی میسازد
مهندس مهدی بازرگان ـ که ۳۰ دیماه سالگرد درگذشت او در سال ۱۳۷۳ است ـ به دبیرکلی جمعیت سیاسی «نهضت آزادی ایران» شهرت دارد و نخستوزیری دولت موقت پس از پیروزی انقلاب، و البته دیدگاههایی که در حوزه نواندیشی دینی
آقای کریمی صبوری و متانت و مدیریت خوبی برای اداره جلسات دارد که نیازی به تعریف و توضیح ندارد. اما این همه؛ کار ایشان را بیعیب و نقص نمیکند. یکی از برنامههایی که از ابتدا روی نحوه ورود و پرداختن ایشان به موضوع انتقاد وارد است همین برنامه اخیر «گفت و گو با روشنفکران غیر دینی» است
خصوصیات شخصی و شخصیتی رهبر جمهوری اسلامی مانند هر رهبر غیرمنتخب دیگری در نظامی غیردموکراتیک، به بخش جداییناپذیری از سیاست روز تبدیل شده است و بسیاری از تحولات سیاسی را میتوان با ارجاع به شخصیت و خلقیاتش فهم و تحلیل
این روزها میشنوم که قانون حفاظت جنگل در مجلس سخن در میان است. گویا قرار است که در طول ده سال برخی کنترلها در بهرهبرداری از جنگلهای شمال اعمال شود تا به اصطلاح امکان تنفسی برای جنگلها فراهم آید و
نسل جدید و یا مردم ایران «حافظه تاریخی ندارند».این انتقاد برخی از مخالفان هاشمی رفسنجانی از کسانی است که در روزهای گذشته از او تمجید کرده و یا در مراسم تشییع جنازه او شرکت کردهاند.گروهی نیز تاکید دارند که نقش
از مطرحشدن لغو تابعیت ایرانی حدود چهارمیلیون ایرانی ( معادل یک بیستم جمعیت کشور) که از ثروتمندترین و تحصیلکردهترین و متخصصترین اقشار چهار دهه گذشته جامعه ایران معاصر هستند میتوان به این فکر کرد که شاید قوه قضاییه و سپاه
تشییع دوسویه اما آرام هاشمی پیامی پرمعنا برای جهان داشت: در ایران یک جامعه شهری مجرب و پرشمار شکل گرفته است که در گذر از رنجها یاد گرفته است که با حاکمان نافرمان چه کند تا رفتار آنان با خود را دگرگون سازد، و بیهیچ نیاز به ریختن خون یا هجوم و فشار و حمایت خارجی.
ایران از آن دوران که دیگران برایش نسخهپیچی کنند، سالهاست عبور کرده. حضور همزمان حاکمان و معترضان در یک مراسم، به جهان گفت روی خونینشدن مبارزه قدرت در ایران، یا تکرار آنچه در خاورمیانه و شمال افریقا رخ داد، کمتر حساب کنند. رفتن هاشمی نشان داد که حامیان کسب قدرت از طریقی جز صندوق رای، کم شمارتر و امید خارجی به رونق کار ایشان، محو تر شده است…
در ابتدای ریاستجمهوری آقای رفسنجانی، ابراهیم یزدی به ایشان پیام میفرستد که اگر مدل حکومتی ایشان یک مدل چینی است، نهضت با آن مخالفت میکند، اما اگر آیتالله هاشمی به توسعه سیاسی اعتقاد داشته باشد و از ایجاد نهادهای دموکراتیک حمایت کند، او حمایت کامل نهضت آزادی را خواهد داشت.
توبه سیاسی، تابع گذشته سیاستمدار است و بهایی که باید پرداخته شود، هزینه خساراتی است که در آن نقش داشته. منتظری که در تصویب تز ولایت فقیه، هرچند با موکول کردن آن به رضایت و نقش مردم، در مجلس نخست انقلاب نقشی کلیدی داشت، بهای آن را صادقانه و پر و پیمان داد. اما هاشمی که پلهپله از نردبان قدرت پایین رانده شده بود و با دست میکوشید آن را همچنان برای جبران مافات و شاید خدمتی به مردم یا مرام خود نگه دارد، سیاستمدار بود و اهل کجدار و مریز. او گویی به نقش خود در ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر، که به شهادت و جراحت حدود یک میلیون انسان منجر شد و به مشارکت یا سکوتش در سرکوب یا سر به نیستکردن دهها هزار مخالف سیاسی و متلاشی و آوارهکردن یک ملت به خوبی آگاه نبود!… ادامه…
اخیرا سه مطلب ذیل عنوان کلی «الگوی فساد اقتصادی در دولت یازدهم»، که اولی با زیر عنوان «فساد سیستماتیک کمرنگ شد، سودجویی حلقهها پررنگ»با نام نویسنده «نازنین نامدار» و دو دیگر با عناوین «محافظی که آخوندی را به دردسر انداخت»
شش سال پس از آخرین بروز و ظهور برجسته سبزها و در پی آن، بازداشت خانگی رهبران جنبش سبز، یکبار دیگر جنبشی که بسیاری آنرا خاتمه یافته جار میزدند، در خیابانهای پایتخت «سبز» شد. اتفاق بسیارمهمی که خاطر هسته اصلی
عموم انسانها، نه سفید اند و نه سیاه، بلکه خاکستریاند و احوال و اطوار گوناگونی را در زندگی خویش تجربه میکنند؛ عالم سیاست نیز از این قاعده مستثنی نیست. هاشمی رفسنجانی، سیاست پیشهای از جنس مهدی بازرگان، آیتالله منتظری و عزتالله سحابی نبود …
سوگ ملت ایران برای وداع با هاشمی رفسنجانی چقدر روایتی آشناست. داستان قهرمانپروری ایرانیان انگار تمامی ندارد. یکی را میستایم، با گذار زمان طردش میکنیم و مورد آماج حملات کوبنده قرارش میدهیم و در پایان از او اسطوره میسازیم. این
در این یادداشت میکوشم با استفاده از مفهوم «تعادل نش» جایگاه مرحوم هاشمی رفسنجانی در سیاست ایران را نشان دهم و برآوردی از وضعیت جدیدی داشته باشم که هاشمی در آن حضور ندارد. «تعادل نش» یک مفهوم مهم در «نظریهی
در آستانه سالگرد حصر خانگی دکتر زهرا رهنورد، مهندس میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی طرح این پرسش منطقی است که اگر حادثه سکته قلبی و فوت سریع هاشمی رفسنجانی برای یکی از رهبران جنبش سبز اتفاق میافتاد، رهبری نظام چگونه میتوانست پاسخگوی افکار عمومی داخلی و خارجی در مورد مرگ ناحق این عزیزان در حصر خانگی باشد که طبیعتا شایعه کشتن مخالفان نقل محافل سیاسی و حتی مجامع غیرسیاسی جامعه میشد…
سیاسیترین سیاستمدار پس از انقلابی که سیلوار آمده بود، بهصورتی کاملا ناگهانی رفت. او بهمانند اکثر سیاستمداران تاریخ ایران بدون داوریشدن رفت. اکبر هاشمی بهرمانی یا هماو که ما او را به نام علیاکبر هاشمی رفسنجانی میشناسیم. زاده شهریور ماه
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401