
جامعه کارگری و برادران قاچاقچی
مگر شصت درصد از اقتصاد در سایه ایران توسط دستیاران و منسوبان و نهادهای نظامی و امنیتی تحت نظر رهبری هدایت نمی شود، پس چرا به فریب از اقتصادی سخن می گویید که منافع مملکت و نیروی کار را تامین کند؟
We value your privacy
We use cookies to enhance your browsing experience, serve personalized ads or content, and analyze our traffic. By clicking "Accept All", you consent to our use of cookies.
We use cookies to help you navigate efficiently and perform certain functions. You will find detailed information about all cookies under each consent category below.
The cookies that are categorized as "Necessary" are stored on your browser as they are essential for enabling the basic functionalities of the site. ...
Necessary cookies are required to enable the basic features of this site, such as providing secure log-in or adjusting your consent preferences. These cookies do not store any personally identifiable data.
No cookies to display.
Functional cookies help perform certain functionalities like sharing the content of the website on social media platforms, collecting feedback, and other third-party features.
No cookies to display.
Analytical cookies are used to understand how visitors interact with the website. These cookies help provide information on metrics such as the number of visitors, bounce rate, traffic source, etc.
No cookies to display.
Performance cookies are used to understand and analyze the key performance indexes of the website which helps in delivering a better user experience for the visitors.
No cookies to display.
Advertisement cookies are used to provide visitors with customized advertisements based on the pages you visited previously and to analyze the effectiveness of the ad campaigns.
No cookies to display.
مگر شصت درصد از اقتصاد در سایه ایران توسط دستیاران و منسوبان و نهادهای نظامی و امنیتی تحت نظر رهبری هدایت نمی شود، پس چرا به فریب از اقتصادی سخن می گویید که منافع مملکت و نیروی کار را تامین کند؟
تصویر هوایی از جمهوری اسلامی گنگ و کور است، تغییرات ایران و نظام زیرپوستی است و لحظهای، اما یکباره همه چیز چنان تغییر خواهد کرد که از آسمان هم میتوان دید.
مادر آفرین چیتساز، روزنامهنگاری که از آبانماه گذشته و در چهارچوب پروندهسازی موسوم به «نفوذ» بازداشت شده، دربارهی فشارهای وارده بر دخترش، گفته است: «درحالیکه چشمان فرزندم بسته بوده با بطری آب او را زدهاند تا اعتراف بگیرند. اما این
احمدینژاد در قدرت نمانده است. این گزاره اگرچه برای کشور جای خوشحالی دارد، اما برای هویتِ رقیب، خبر خوبی نیست. هویتها همیشه بخشی از معنا و برد خود را از رقیب میگیرند و این کاربرد در خصوص اصلاح طلبیِ رقیق شده، بیشتر است. اگر در انتخابات ۹۲، احمدی نژادی در قدرت بود و میشد با یکسان انگاری او و جلیلی، حسن روحانی را به قدرت رساند، اینک این امکان و دستاویز برای انتخابات آتی و بلکه برای پررنگ کردن هویت اصلاح طلبی فراهم نمانده است.
پس از “شگرد فوریه” که در طی آن اصلاح طلبان با مانور هوشمندانه ای بنیادگرایان را دور زدند، انتخابات ایران به حاشیه توجه رسانه های بین المللی رانده شد؛ غافل از آنکه دور دوم انتخابات که در آن سرنوشت ۶۹
چرا رهبری جمهوری اسلامی به جای تکیه بر اقتدار دموکراتیک، بر اقتدار امنیتی ¬ـ نظامی تکیه میکند؟ جواب به این پرسش را میبایست در تاریخ تحولات و فرصتهای سیاسی بعد از انقلاب و همچنین شکلگیری شخصیت اجتماعی و دینی آقای
تصمیم اخیر دیوان عالی آمریکا برای پرداخت غرامت به کشتهشدگان ۳۳ سال پیش آمریکا از این حکایت دارد که نظام متمرکز آمریکا توانایی پیگیری دقیق پروندههای قضایی و استیفای حقوق شهروندان آمریکا رابه خوبی داراست. چنین روندی ممکن است در آینده منجر به محکوم شدن عربستان سعودی به خاطر مشارکت شهروندانش در کشته شدن سه هزار نفر در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ شود.
یادتان هست زمانی ملت از ۹۰ سیاسی حرف میزدند و یا آرزویش را داشتند؟ برنامه ۹۰ در تلویزیون ایران یک انقلاب کرد. این برنامه تا سرحد امکان به بازیکن و مربی و داور و فدراسیون و مسوولین کمیتههای انضباطی و
در نشست پرسش و پاسخ با سخنگوی قوه قضائیه، خبرنگاری می پرسد «آیا امید کوکبی زندانی محکوم به ۱۰ سال حبس و بیمار سرطانی، آزاد می شود؟» سخنگوی قوه قضائیه، بدون اشاره به قانونی* که شرایط را برای آزادی زندانیان
انقلاب اسلامی یک شبه هر چه زن و مرد در ایران بود را به خواهر و برادر ملقب کرد. حذف جنسیت از انظار عمومی و سرکوبی میل جنسی در پستوی خانهها از اهداف اصلی انقلاب ایران به شمار میرفت و
به دنیای اسلام ثروتمند که اغلب حامیان مالی و انسانی داعش در آن زندگی می کنند و بخصوص ترکیه، قطر و عربستان سعودی نگاه کنید، این سه کشور از غذاها، وسایل رفاهی و تفریحات ساخته غرب استفاده می کنند، اما محتوای فرهنگی شان با آن تضاد دارد. مسلمانان امروز به راحتی از تولیدات و غذاهای دنیای غرب استفاده می کنند، تفریحات شان هم دقیقا همان تفریحات است، اما نه فرهنگ غربی را می پذیرند و نه خودشان تولید فرهنگی دارند
شوک نفتی سالهای آغازین دههی پنجاه به انقلاب ۵۷ و پایان سلطنت ختم شد و شوک نفتی سالهای پایانی دههی هشتاد میرود که منتهی به پایان نظام جمهوری اسلامی گردد! این سخن شاید در آغاز قدری عجیب به نظر برسد،
بهشکلی محسوس، رهبر جمهوری اسلامی در هفتههای اخیر (از سخنرانی نوروزیاش در مشهد تا امروز) عصبانیتر از همیشه نشان میدهد؛ ادبیات او تند و پرخاشگرانه و تهاجمی شده، بدون صبوری لازم و حتی نمایشی همیشگی سخن میگوید، و پروایی از
این یادداشت اصلا قصد ندارد به کسی اهانت کند یا کسی را در نظام سیاسی ایران برنجاند، اما این هفت هزار مامور مخفی که قرار است مردم تهران را بپایند و نتق همه را بکشند، دقیقا تکرار همان سوژه رمان
حدود ۵ سال است که زندگی در مهاجرت را تجربه میکنم. فراز و نشیبهای روحی در مهاجرت را با پوست و گوشت خود لمس کردهام. تنهایی و حس بیپناهی یک مهاجر را با تمام وجود درک کردهام. در گذشتهای نه
آیتالله منتظری یک داعشی؛ مدتی پیش میهمان دوستی بودم. میهمانی به احترام برادرش برگزار شد که از ایران آمده بود. این دوست، پزشکی بسیار بااستعداد و حاذق، پدری بسیار مسوول وانسانی بسیار شریف است. برادرش را که بیشتر شناختم دیدم
هرچند این حکایتها ربطی با افغان بودن و ایرانی بودن ندارد. جاها میتوانست جابهجا شود و میتوانستند هر دو از یک ریشه باشند که در واقع همینگونه است؛ دو فرزند زمیناند. اما این یکی درد ما را افزون میکند؛ زیرا احساس میکنیم، یک بدهی تاریخی به أفغانها داریم و حمایت از حقوق آنان…
شاهدان و آنها که دیدهاند و میدانند، وقتی سکوت میکنند، در قتلِ عمدِ حقیقت شریکاند. سکوتِ عمد یعنی سپردن به زمان و فرار از مسوولیت حال حاضر. زمان میگذرد و حافظهها پاک میشود، اما عاقبت در گردنههای بعدی سالها و
قصه «ستایش» را می توان با قرائت رسمی آن خواند. قصه دخترکی که در شش سالگی ربوده شد، مورد تجاوز قرار گرفت و به قتل رسید. تا همین جای کار هم به حد کفایت قصه دردناک است. مرگی چنین دردناک
کنشگران جامعه مدنی ایران، و پیگیران عرصه فرهنگ و هنر با انتشار خبر بیماری استاد محمـدرضا شجریان در کشاکش با دلنگرانی و تأسف بودند که خبر تلخ بیماری دکتر علیرضا رجایی، روزنامهنگار و صاحبنظر سیاسی نیز از راه رسید، و
این شعبانهای جعفری و مداحهای رهبری از موفقترین تولیدات جمهوری اسلامیاند که سال هاست به دقت از میان جوانان گلچین میشوند و پس از تربیت و تمشیت به عرصه رقابت با خطیبان و عالمان گسیل میشوند و با مغزی تهی و دهانی پر به خدمت استبداد در میایند و زیر نام شهیدان و قدیسان خرافه میپراکنند و یاوه میسرایند و مدح قدرت و بسط جهالت میکنند و «سقف معیشت بر ستون خرافات» میزنند و …
انتشار دو عکس از علیرضا رجایی مربوط به پیش و بعد از چهار سال زندان گویاترین تصویری است که بیان می کند در این چند سال چه بر سر اقلیم و مردم ایران آمده است. تصویر اول جوانی رشید از مردم ایران
اقتصاد ایران گرفتار «بحران» است. بحران اقتصادی وضعیتی است که در آن کاهش درآمد و افزایش بیکاری بسیار شدید باشد. در چنین شرایطی ابتدا باید وضعیت بحرانی را کنترل و آن را به وضعیت «رکود» درآورد. در رکود اقتصادی، شیب
تقدس آفرینی در نظامی که به غلط «نظام مقدس» نامیده شد، شومی خویش را نه فقط بر افراد، بلکه بر نهادها نیز گستراند. نهادهای این نظام نیز رنگ تقدس گرفتند از شورای نگهبان گرفته تا سپاه پاسداران و… اینجاست که فرزندِ احمد، به نقد کارکرد مخربانه این نهادها می پردازد.
در میدان سیاست امروز ایران دو نیرو در ستیز با یک دیگرند. دو نیرویی که در عین تضاد و برخورد بنیانی و گاه خونین، به یکدیگر وابستهاند و پیروزی هر یک از آنان در گرو حمایت رقیب است. این دو
آورده اند که در یکی از جنگ های نادرشاه، در گرماگرم جنگ، او دید که جوانکی با سربازی دلاور و تنومند از سپاه دشمن، نبرد می کند و در حال جنگ تن به تن است. نادر مفتون و مجذوب این
شیخ مهدی کروبی آن سوی دیوار یله و رهاست و پس از پنج سال اعتکاف به روشنی رسیده و زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. انگار سَمتی که اوست آزادی است و همه کسانی که این طرفِ حصار منصبی
سه ماه پیش و اندکی بعد از امضای توافقنامه هسته ای٬ وقتی ایران مذاکرات دیپلماتیک با آمریکا را دیگر ادامه نداد اوباما با امضای یک ضمیمه اضافه در قانون بودجه ۲۰۱۶ اولین فرش قرمز را از زیر پای رهبر ایران کشید. این ضمیمه که با ابتکار مخالفان توافق با ایران در کنگره تنظیم شده بود محدودیت اعطای ویزای آمریکا به ایرانیان سراسر جهان را آغاز می کرد.
نامهی سرگشادهی شیخ صبور و آزاده و سبز، مهدی کروبی، تنها پیامی خطاب به حسن روحانی نیست؛ شوکی است به اقتدارگرایان، به دولت و اعتدالگرایان، به اصلاحطلبان، به سبزها، به جامعه مدنی، و به شهروندان عادی. ۱. نامهی کروبی شوکی
مهدی کروبی درخواستی برای رفع حصر ندارد. او بدرستی رفع حصر را مطالبه ی جنبش اعتراضی ۸۸ نمی داند بلکه کماکان تریبونی می خواهد برای آنکه «ادله خود مبنی بر تقلب انتخابات ریاست جمهوری ۸۴، مهندسی انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ وآنچه بر فرزندان این کشور در بازداشتگاه های قانونی و غیرقانونی گذشت را به اطلاع عموم» برساند. رهبر جنبش سبز از مدعایش در خصوص تقلب ها و مهندسی ها در انتخابات گامی به عقب ننشسته است و محل نزاع را هنوز فراموش نکرده است. گویی امروز ۲۳ خرداد ۱۳۸۸ است و دقایقی چند از پیام تبریک رهبری به احمدی نژاد، نگذشته است.
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401