
پیرمردی با کفشهای ورزشی
هنوز به دوران پایانی دبیرستان نرسیده بودم که در کتابخانه ای در شهرمان با نام «مهندس مهدی بازرگان» و «شرکت انتشار» آشنا شدم. این کتابخانه از سوی مسئولان انجمن حجتیه در شهر کوچک ما اداره میشد. در آن زمان گفتگو
We value your privacy
We use cookies to enhance your browsing experience, serve personalized ads or content, and analyze our traffic. By clicking "Accept All", you consent to our use of cookies.
We use cookies to help you navigate efficiently and perform certain functions. You will find detailed information about all cookies under each consent category below.
The cookies that are categorized as "Necessary" are stored on your browser as they are essential for enabling the basic functionalities of the site. ...
Necessary cookies are required to enable the basic features of this site, such as providing secure log-in or adjusting your consent preferences. These cookies do not store any personally identifiable data.
No cookies to display.
Functional cookies help perform certain functionalities like sharing the content of the website on social media platforms, collecting feedback, and other third-party features.
No cookies to display.
Analytical cookies are used to understand how visitors interact with the website. These cookies help provide information on metrics such as the number of visitors, bounce rate, traffic source, etc.
No cookies to display.
Performance cookies are used to understand and analyze the key performance indexes of the website which helps in delivering a better user experience for the visitors.
No cookies to display.
Advertisement cookies are used to provide visitors with customized advertisements based on the pages you visited previously and to analyze the effectiveness of the ad campaigns.
No cookies to display.
هنوز به دوران پایانی دبیرستان نرسیده بودم که در کتابخانه ای در شهرمان با نام «مهندس مهدی بازرگان» و «شرکت انتشار» آشنا شدم. این کتابخانه از سوی مسئولان انجمن حجتیه در شهر کوچک ما اداره میشد. در آن زمان گفتگو
مهندس بازرگان! نامه نوشتن به شما لذت بخش است. مرا به یاد نامه هایی می اندازد که به پدربزرگم می نوشتم. یادم نمی آید به پدر نامه ای نوشته باشم(فرصت هم نشد) ولی به پدربزرگ چرا. در آن سالهای غریب
زیتون ـ مهسا محمدی :در سال ۱۹۵۶ میلادی، تقریبا ۴۰ سال بعد از استقرار حاکمیت بلشویکها در شوروی در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی، خروشچف دبیر کل این حزب، گزارشی ازآنچه در آن ۴۰ سال بر شوروی گذشته بود
زیتون– رسانههای آلمانی گزارش دادهاند که وزارت خارجه آلمان کاردار ایران را در ارتباط با دستگیری یک تبعه آلمانی-افغانستانی به اتهام «جاسوسی برای ایران» احضار کرده است. ۲۶ دی ماه دادستانی فدرال آلمان اعلام کرده که یک مشاور زبانی و فرهنگی شاغل در
زیتون– شب گذشته بخش خبری ۲۰:۳۰ شبکه یکسیما، فیلمی از اعترافهای قلیان، اسماعیل بخشی و علی نجاتی پخش کرد که به همکاری با حزبهای کمونیستی بیرون از کشور اعتراف داشتند. پخش این شبه «مستند» واکنشهای بسیاری را در پی داشت.
زیتون– سپیده قلیان٬ فعال سیاسی بازداشت شد. شب گذشته «مستندی» از اعترافهای او طی بازداشت قبلی از ۲۰:۳۰ پخش شده بود. سپیده قلیان صبح امروز در توییترش این خبر را اعلام کرده بود. https://twitter.com/sepideqoliyan/status/1086854442694180864 همچنین جمال حیدری، وکیل او، خبر داده
تابعیت ایران برای فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی
مرحوم بازرگان در عمر بلندش، هیچگاه معاصر زمان خویش نبود و در ناکامی بزرگِ مهندس همین بس که اگر دیگران یک عمر دیر رسیدند، ایشان زود میرسید و عجیب اینکه شیوه ره سپردنش هم آهستگی و پیوستگی بود. مهدی بازرگان،
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401