من هم یک «نژادپرست» بودم!
در دوران دانشجوی، مانند هر دانشجوی شهرستانی دیگری، مسافت چند صدکیلومتری شهرستان تا تهران را با اتوبوسهایی رفتوآمد میکردم که هر سفرش یک داستان و دهها تجربهی جداگانه داشت؛ با سفارشها و دستورالعملهای تکراری پدر و مادر: از رستورانهای بین