هشت صحنه از دو زندگی؛ درباره عباس معروفی و رفتنش
صحنه اول: من بودم و حسین و عباس من بودم و حسین و عباس، من تازه از گزارش فیلم توقیف شده رفته بودم به گلآقا و تازه آنجا کار میکردم، حسین که همان حسین پاکدل باشد، تازه از یک مجری
صحنه اول: من بودم و حسین و عباس من بودم و حسین و عباس، من تازه از گزارش فیلم توقیف شده رفته بودم به گلآقا و تازه آنجا کار میکردم، حسین که همان حسین پاکدل باشد، تازه از یک مجری
صحنه اول: من بودم و حسین و عباس من بودم و حسین و عباس، من تازه از گزارش فیلم توقیف شده رفته بودم به گلآقا و تازه آنجا کار میکردم، حسین که همان حسین پاکدل باشد، تازه از یک مجری
سال ۱۳۷۸- مشهد سال سوم دبیرستان، مدرسه فرهنگ مشهد. زنگ آخر، معلم ادبیات، خانم خزانهداری خواست چند دقیقهای بعد از کلاس منتظر بمانم تا همه بروند. دلهره داشتم. کاری نکرده بودم که از تنبیه بترسم. فکر کردم شاید بابت حرفهایی
بازنشر مطالب با ذکر منبع آزاد است. ۱۳۹۴-1401