بایگانی
۰۱ مهر ۱۳۹۷
آژیر قرمز
بهمن احمدی امویی

خیابان و کوچهای که خانهمان در آن قرار دارد، از سروصدای بچهها آکنده است. «روبرت» بازی میکنیم: یک جور بازی جنوبی که در اندیمشک سرگرمی روزانهمان بود. چند هواپیمای جت با سرعت بسیار زیاد آسمان را میشکافند و از بالای سرمان رد میشوند. ما فقط توانستیم خط دودی ادامه…
۱۸ شهریور ۱۳۹۷
آخرین دیدار با لقمان و زانیار در بهشت زهرا
بهمن احمدی امویی

مادر لقمان انقدر سروصورتش را چنگ زده که رد ناخنهایش را در تمامصورتش میتوان دید. دخترش زیر بغلش را گرفته و باهم شیون میکنند. غم سراپایش را گرفته. باورم نمیشود این همان خواهر کوچک لقمان است. برادرش در گوشهای دیگر سردر گریبان دارد. تازه امروز صبح از مریوان ادامه…
۰۱ آذر ۱۳۹۵
زندگی در زندان
محسن نکومنش فرد

در طول زندان، نوشتن نامه و ارسال آن به بیرون ممنوع بود. دفترچههای خاطرات بسیاری را گرفته بودند و تحویل نمیدادند. هر رفتوآمدی به دقت زیر نظر قرار داشت و تفتیش بدنی صورت میگرفت؛ به خصوص در روزهای ملاقات؛ با این همه همیشه راههایی برای ارسال نوشتهها به بیرون پیدا میشد. من هم مانند دیگران از این راهها استفاده کردم و بخشهایی از گزارشهای درون زندان را به بیرون فرستادم. لازم بود مردم بدانند در پشت این دیوارهای بلند و سیمهای خارداری که آن را احاطه کرده و در پس آن برجهای دیدهبانی چه خبر است. زندانیان چه کسانی هستند و چگونه زندگی میکنند و چه رفتارهایی با ایشان میشود؟ تجربهی این بیخبری را در دههی ۶۰ سالهای ۱۳۰۰ خورشیدی داشتیم و سرنوشت جوانانی که پشت آن حصارها کشته شدند تا سالها بر مردم ما پوشیده ماند
۰۱ مهر ۱۳۹۵
اقدام خوب ولی ناکافی
بهمن احمدی امویی- روزنامهنگار

واژه «بخشش» در فرهنگ عامه و مذهبی ایران٬ جایگاه ویژهای دارد اما با این وجود، مطالعات تئوریک و دانشگاهی و متن ترجمه در این باره بسیار اندک است. «بخشش» در دنیای امروز یک موضوع اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی است. به ویژه زمانی که موضوع از ادامه…
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
اقتصاد فساد
بهمن احمدی امویی

این دولت با استفاده از توان و ظرفیت ضد فساد ، ضد دروغ و خواست شفافیت سازی و پاسخگویی جنبش سبز خود را بالا کشید و همچنان هم از همان انرژی نیرو میگیرد. در غیر این صورت بسیاری از اعضای این دولت حتی نمیتوانستند در انتخابات شورای شهر محل تولدشان رأی بیاورند.
۲۰ خرداد ۱۳۹۵
گزارش یک رأی دزدیدهشده
بهمن احمدی امویی

روزهایی بود که احساس میکردیم ستاره اقبال را به چنگ آوردهایم و شاهد پیروزی را در آغوش خواهیم گرفت. زمانهای بسیاری هم در قعر نامیدی فرومی رفتیم. اما کورسوی نور ” اختر “، راه رانشانمان داد و گرمایش تحمل سرمای درون و برون را برایمان میسر کرد. در این لحظات، اسطوره “سهراب ” از دل تاریخمان “ندا ” برآورد که پدر کین من را خواهد گرفت و تو همچنان از مهرورزی گفتی و نه خشونت که: «پیروزی ما در شکست دیگران نیست.»