بیقراری، بیتفاوتی و طمانینه
«بیتفاوتی» به روایت بودا، مولوی و ویتگنشتاین، همعنان با بیعملی و دستشستن از زندگی روزمره و به گوشهای خزیدن نیست، نگرشی که قائلانی در میان صوفیان مسلمانِ سده های پیشین داشت؛ صوفیانی که میگفتند « الامر اسهل من ذلک» و عملا زندگی را رها کرده بودند. بلکه، دعوت به کشیدن سرمهای بر چشم و نگاهکردن به دنیا از منظری دیگرگون است؛ نگرشی که متضمن پرداختنِ به اموردنیوی به قدر مکفی و ضروری و نه بیشتر است، نگاهی که کمینه کردن نیازها و وابستگیها را بر میکشد و تنظیم مجدد رابطهی با تعلقات را توصیه میکند، نه فرو نهادنِ آنهارا به طور کامل بسان برخی از گذشتگان.