هدی صابر و رنجهای اگزیستانسیالیستیاش
وقتی به ما در ۲ الف ملاقاتی داده بودند، سربازجو، قبل از اینکه من خانواده را ببینم، اولین حرفی که زد این بود که هدایتان هم که رفت. وقتی من با خانواده ملاقات کردم، سعی میکردند به روی من نیاورند چون فکر میکردند من نمیدانم. گفتم لازم نیست پنهان کنید. من میدانم هدی رفته است. وقتی مرا به ۳۵۰ بردند، ۱۲ نفر به خاطر عدم رسیدگی به هدی اعتصاب کرده بودند. ولی من چون خیلی ضعیف شده بودم، توان همراهی با آنها در اعتصاب را نداشتم و فقط روزه میگرفتم.